۱۳۸۹ اردیبهشت ۱, چهارشنبه

اعرابی و پادشاه

میگویند در روزگاران قدیم پادشاهی بود بسیار مغرور و گردن كش . او برای این که خودی نشان بدهد و دموکراسی طلبی خود را به چشم دوستان و دشمنان بکشد مسابقه ای گذاشته بود بدین صورت که هر کس که بتواند يك صد سطل شیرشتر را بنوشد او با کمال میل تاج کیانی را از سر برداشته و بر سر برنده مسابقه خواهد نهاد .مدتها گذشت و داوطلبی پیدا نشد . تا این که یک روز که پادشاه سرگرم شکار بر فراز تپه ای بود اعرابی ای تکیده از دور هویدا شد و ادعای تاج کیانی را نمود . بدستور پادشاه یکصد سطل شیر آوردند و تازی آرزومند تاج کیانی یکی یکی سطلهای شیر را سر میکشید و پادشاه نیز با تکه چوبی که در دست داشت خطی بعنوان نشان برای هر سطل شیر بر زمین میکشید وقتی شمار سطلها به نود و هفت رسید و پادشاه ملک کیان را در معرض خطر دید خواست به اصطلاح دبه در آورد و گفت نود و شش . اعرابی که حواسش بر خلاف تصور پادشاه بسیار جمع بود . نپذیرفت و گفت : لا لا نود و هفت. وقتی اختلاف بین پادشاه و اعرابی بر سر یک سطل بالا گرفت و هیچ کدام نخواستند از خر شیطان پائین بیایند اعرابی با دست خطها ئي را که پادشاه بعنوان نشانه کشیده بود پاک کرد و گفت : لا قبول اصلا از اول شروع میکنیم .
داستان اعرابی و پادشاه دغلکاربی شباهت به اوضاع جهان ما نیست . قوم يهود از سالها پيش مورد شكنجه و آزار اقوام مختلف قرار داشت اگر گوشه اي از اين آزار و اذيت ها را به نقل از تاريخ نقل كنيم قلب هر انسان آزاده اي را به درد خواهد آورد . اول سپتامبر سال هفتاد ميلادي نيروهاي امپراتوري روم به فرماندهي تيتوس شهر اورشليم را بعد از يك محاصره طولاني ويران ساختند و تمامي اهالي آن شهر را قتل عام نمودنددر جریان تخریب اورشلیم، معابد یهود از بین رفت. مقاومت یهودیان در برابر سلطه رومیان چهار سال طول کشیده بود.
این شهر شش قرن و اندی پیش از آن نیز به دست بخت النصر امپراتور بابل ویران شده و باقیمانده ساکنانش به اسارت به بابل منتقل شده بودند که کوروش بزرگ بنیاد گذار ایران زمین پس از تصرف بابل آنان را به سال پانصد و سي و هشت پیش از میلاد به زادگاه خود بازگردانید و به هزینه ایران شهرشان را از نو ساخت .
بعد از ماجراي كشتار يهوديان بدست روميان دسيسه كشتار قوم يهود توسط هامان وزير خشايارشا پيش مي آيد . هامان كه وزير اعظم دربار هخامنشي بود با دسيسه اي دستور كشتار يهوديان در قلمرو ايران را از پادشاه ميگيرد . ولي اين دسيسه با درايت و تيزهوشي ملكه زيباي خشايارشاه استر نقش بر آب ميگردد و هامان خود قرباني اين دسيسه گشته بدار آويخته ميشود .
«پس هامان به اَخشورش پادشاه کٌفت: تیره ای هستند که در میان تیره ها در سراسر فرمانروایی کشور تو پراکنده می باشند و شرایع ایشان پاد(ضد) همه ی تیره ها است و شرایع پادشاه را به جا نمی آورند. لیکن ایشان را چنین واکٌذاشتن برای پادشاه سودمند نیست، اکٌر پادشاه را پسند آید فرمانی نوشته شود که ایشان را کشتار کنند و من ده هزار وزنه سیم(نقره) به دست کارتاران(عاملان)خواهم داد تا آن را به گنجینه ی پادشاه بیاورند.»
(کتاب استر، باب سوم، آیات هشتم و نهم)
و پادشاه نیز می پذیرد:
«آنگاه پادشاه انکٌشتر خود را از دست بیرون آورده، آن را به هامان پور همداتای اَجاجی -که دشمن یهود بود- داد و پادشاه به هامان کٌفت: هم سیم و هم تیره را به تو دادم تا هرچه در دیدت پسند آید بر ایشان انجام دهی.»
(همانجا، باب سوم، آیات دهم و یازدهم)
و قرار بر این شد که، در سیزدهمین روز از ماه عبری «آدار» یهودیان کشتار گردندند. در اینجاست که راز پنج ساله ی یهودی بودن «استر» فاش می گردد! به دستور مردخای, استر راز خود را با خشایارشا در میان می گذارد و خواستار جلوگیری از این کشتار و مجازات هامان و دیگر دست اندرکاران این ماجرا شد.
يهوديان نيز به شكرانه نجات يافتنشان از دسيسه هاي هامان همه ساله در اين تاريخ جشن پوريم را برپا ميكنند و فره ايزدي را كه موجب نجات قوم يهود گرديد ميستايند .

كشتار يهوديان در سالهاي پر بركت فرمانروائي تازيان نيز چيزي نيست كه از چشم هر نگاه تيز بيني دور مانده باشد.و يكي از اين قتل عامها قتل عام قبيله بني قريضه بدست مولاي متقيان و بدستور فرستاده اي كه قرار بود رحمه للعالمين باشد ميباشد كه در اين واقعه مولاي متقيان حدود هفتصد تن از اسيران بي دفاع يهودي را بدست مبارك قتل عام نمودند.(البته لازم به ذكر است كه در موقع اداي اين وظيفه خطير از اداي فريضه نماز غافل نبوده و چندين دقيقه دست از اين عمل كشيده و به راز و نياز با خداي خويش مشغول ميشدند)
به نقل از تاريخ طبرى :
مدت يك ماه يا 25 روز يهوديان در محاصره بودند و چون كار بر آنها سخت شد گفتندشان به حكم پيغبر تسليم شويد, و ابولبابه بن المنذر اشاره كرد كه حكم پيغبر كشتن است.
يهوديان گفتن: (به حكم سعد بن معاذ تسليم ميشويم.)
و چون كار حكميت درباره بنى قريظه با سعد شد قومش بيامدند و او را بر خرى كه متكايى چرمين تو آن بود سوار كردند, سعد مردى تنومند بود, و او را پيش پيغمبر آوردند .
بو جعفر گويد: وقتى سعد پيش پيغمبر و مسلمانان رسيد پيمغبر گفت: (براى سالار خويش به پاخيزيد.) يا گفت: (براى بهترين مردان خودتان به پا خيزيد.) و قوم به پا خواستندو گفتند: (اى ابو عمرو, پيمبر حكميت درباره بستگانت را به تو واگذار كرده.)
سعد گفت: (به قيد سوگند پيمان مى كنيد كه به حكم من رضايت دهيد؟)
گفتند: (آرى.)
گفت: (و آنكه اينجا نشسته رضايت دارد؟)و به سوى جاى پيغمبر اشاره كرد,اما از روى احترام بدو ننگريست.
پيغمبر گفت: (آرى)
سعد گفت: ( حكم من اينست كه مردان را بكشند و اموال تقسيم شود و زن و فرزند را اسير كنند. )
پيغمبر گفت: (حكم تو درباره يهودان همان است كه خدا از فراز هفت آسمان ميكند.)
ابن اسحاق گويد:آنگاه يهوديان را از قلعه فرود آوردند و پيغمبر آنها را در خانه دختر بنى حارث يكى از زنان بنى نجار محبوس كرد, پس از آن به بازار مدينه كه هم اكنون به جاست رفت و گفت تا چند گودال را بكندند و يهوديان را بياوردند و در آ ن گودالها گردنشان را بزدندو شمار يهوديان ششصد يا هفتصد بود و آنكه بيشتر گويد هشتصد تا نهصد گويد.
هنگامى كه كعب بن اسد را با يهوديان پيش پيغمبر مي اوردند بدو گفتند: (پندارى با ما چه ميكنند؟)
گفت: (در هيچ جا فهم نداريد مگر نمىبينيد كه هر كه را ميبرند برنمىيگردد؟به خدا ما را ميكشند.)
و همچنان گردن يهودان را زدند تا كارشان پايان گرفت.
و به نقل از واقدى:چند روز از ذيقعده مانده بود كه پيغمبر به غزاى بني قريظه رفت و چون تسليم شدند بگفت تا در زمين گودالهابكندند و علي در حضور پيغمبر گردن آنها را ميزد.
قتل عام قبيله بني قريضه و مصادره اموال آنها و تجاوز (ببخشيد صيغه ) نمودن زنان و دختركان اين قبيله و فروختن كودكاني كه موي زهار آنها هويدا نشده بود در بازاربرده فروشان مدينه تنها نمونه اي كوچك از دستوراتي بود كه توسط جبرئيل بر بنده خدا (محمد) در دشمني با اين قوم ابلاغ گرديده بود .و خدا را شكر ايشان به نحو احسن از انجام اين وظيفه سر بلند بيرون آمدند .

كشتار يهوديان توسط هيتلر در خلال جنگ جهاني دوم و واقعه هالوكاست نيز بر كسي جز سردمداران جمهوري اسلامي به خصوص جناب آقاي احمدي نژاد پوشيده نيست .و لزومي نيز ندارد تا در اين وقت كم به بازخواني آن بپردازيم . علاقه مندان ميتوانند جهت اطلاع بيشتر به موزه هالوكاست واشنگتن مراجعه فرمايند.
ولي سئوال اين جاست كه چرا اين قوم در طول تاريخ اين اندازه مورد نسل كشي و آزار و اذيت قرار گرفته است ؟
به عقيده اينجانب جواب اين پرسش را بايد در شيادي اشخاصي كه براي رسيدن به مطامع خود در صدد شورانيدن توده كم اطلاع جامعه ميگردند بايد جستجو كرد . هيچ كدام از كساني كه در ابتداي سخن از آنان نام برديم ابله نبودند كه ندانند ريشه مشكلات جامعه شان را نبايستي در يك اقليت كوچك از انسانها جستجو كنند .اينان همگي انسانهاي تيز هوشي بودند كه ميخواستند ره صد ساله را يك ساله بپيمايند همه اينان غرق در شهوت قدرت بودند وخواب استيلا بر جهان را در خيال خام خويش ميپرورانيدند.اينان ميخواستند با تحميق توده ها سوار بر موج بوجود آمده گردند و سواري بگيرند .ولي چرا همگي اينان قوم يهود را براي كشتار انتخاب مينمودند ؟ با توجه به اندك بودن پيروان موسي در جهان اينان ميتوانستند با اندكي زحمت به اين افكار پليدخويش دست يابند. ولي اگر نوك تيز پيكان حمله اينان بسوي يك قوم ديگر همچون مسلمانان يا مسيحيان بود ميتوانست برايشان مشكل ساز گردد . اگر از همان ابتدا اين قوم به همين قدرتي دست مي يافت كه اكنون يافته است هيچ گاه هيچ قدرتي در جهان فكر كشتار را حتي به مخيله اش نيز راه نميداد .
احمدي نژاد و پيروان او اكنون ميخواهند از راهي بروند كه اسلافشان سالها پيش رفته بودند او فكر ميكند ميتواند باز سوار بر آن موجي گردد كه سالها پيش هيتلر گرديده و جهان را به خاك و خون كشيده بود ولي نميداند كه اكنون جهان را كشتيباني دگر آمده است فقط در اين ميان سئوال اين است كه چرا بعضي از جهانيان خود را به خواب خرگوشي زده و ميخواهند همانند داستان پادشاه و اعرابي دوباره بازي را از نو شروع كنند ؟

پاينده ايران