۱۳۸۸ دی ۱۰, پنجشنبه

چرا اهرمن از آگاهی مردمان وحشت دارد

ای اهورامزدا این کشور را از دشمن –دروغ و خشکسالی بدور دار (داریوش شاه)
هیچ کس نباید به گفتار و دستور شخص دروغگو گوش فرا دهد چون چنین شخصی بی گمان خانه و ده و شهر و کشور را به ویرانی خواهد کشانید (زرتشت)
من زرتشت دشمن سر سخت دروغگویان هستم و با تمام نیرو با آنها پیکار خواهم کرد. (گاتها)

آنچه که از مطالعه متون کهن برداشت میشود این نکته را میرساند که در فرهنگ کهن این سرزمین دروغ و دروغگوئی جزء بزرگترین گناهان شمرده میشد و زشتی گناه در حد دشمن خارجی در نزد مردمان نمود پیدا میکرد . ایرانیان به کمک این رهنمودها آرام آرام در مسیر رشد و شکوفائی کشورشان گام بر میداشتند چه آن چه که کشور را نابود میسازد همانا چیزی جز دروغ نمیتواند باشد.پیروی از همین راه روشن بود که ایرانیان را به خداشناسترین مردمان آن روزگار مبدل ساخت . چرا که خداوند چیزی جز راستی بی انتها نمیتواند باشد.دروغ است که همه چیز را نابود و ویران میسازد و راستیست که بر همه بدیها غلبه میکند .تنها توصیه زرتشت در کتابش راستیست و بس . پیروی از منش راستی باعث گردید که او هیچ گاه خود را فرستاده اهورامزدا ننامد و تنها خود را آموزگار مردمان نام نهد .آموزگاری که آمده بود تا آنان را به سر منزل نیکبختی هدایت نماید . دشمنان ایرانیان از ابتدا مشخص بودند کیانند :پیروان دروغ و چون آشکارا میشد این دو گروه را از هم تشخیص داد هیچ گاه آنان را یارای مقابله با ایرانیان نبود .
اهرمن چون از هر حیلتی فرو ماند خدعه ای اندیشید و سلسله دوستی جنبانید . او خود را به ظاهر پیرو راستی نمایاند ولی در باطنش شررهای آز و شهوت و نیرنگ و دروغ شعله به آسمان میکشید . او به مردمان قبولاند که دروغ بد است ولی خدعه و تقیه عالیست . زنا بد است ولی میتوان به تعداد جمعیت جهان صیغه کرد .همجنس بازی نکوهیده است ولی پروردگار خود به آنانی که او را در دزدیهایش یاری دهند غلام بچه هدیه میدهد .نوشیدن شراب ستوده نیست ولی در بهشت او شراب جای آب جریان دارد .
انسان موجودیست هوسران. او در پی ارضاء امیال درونی خود میباشد و چه نیکوست آئینی که با توسل به آن میشود بر آن امیال جامه عمل پوشانید . و بدبختی ایرانیان نیز از همین هنگام آغاز گردید .زیرا دیگر آنان را محکی برای تشخیص سره از نا سره نبود .همگی خود را اهورائی میپنداشتند و در باطن اهرمنی جرار گشته بودند .همه آئین خود را بر ترین برترینها میشمردند و دیگران را مستوجب مجازات سنگین .میشد حتی به زنان متاهل تجاوز کرد و اسم آنان را غنیمت نام نهاد .میشد دارائی یک فرد را به یغما برد ولی با دادن یک پنجم آن مال آن را پاکتر از شیر مادر ساخت .
اهریمن چون از راستی میترسید به مردمان باوراند که هرگونه شک و پرسش درمورد معتقداتشان گناهیست بزرگ . چرا که او را یارای مباحثه نبود و میبایست راهکاری بهتر میجست که کسی به قلرو او جرات نزدیک شدن را نداشته باشد . و چنین شد که اهرمن سالها حکمرانی بلا منازعی را بر این سر زمین سامان داد.
بزرگترین گناه درملک اهرمن اندیشیدن شد و بزرگترین ثواب پیروی بی چون و چرا از ولایت او . به مردم باوراند که شما توان اندیشیدن در سیطره اهورامزدا را ندارید . شما صغیرو نادانید و باید آنچه را که من میگویم عمل نمائید .آیا منظور فردوسی از آوردن داستان ضحاک همین بود؟حکمرانی که بعد از این که خود را به شیطان فروخت میبایستی روزانه مغز سر دو جوان را خوراک مارانش کند تا آرام گیرد .
و چنین شد که پیروان اهرمن بی هیچ منطقی به جان و مال مردمان دست یازیدند چرا که اگر پیروز میشدند غنائم بیشمار در انتظارشان بود و اگر کشته میشدند حور و غلمان . پس چه جای درنگ است در این میان ؟غفلت موجب کلی پشیمانیست !و این مهم سبب شد که مردمان فوج فوج روی به اهرمن آوردند و از اهورامزدا دوری گزیدند.
اهرمن و پیروانش هیچ گاه در صدد آبادی جهان بر نیامدند آنان مردمان را به آمال واهی وعده داده و ازلذت بردن از زندگانی نکو بر حذر داشتند چرا که آنان واهمه داشتند اگر مردمان در رفاه بسر برند اندیشه به ذهنشان خطور خواهد کرد و این بسیار خطرناک میباشد .
ولی چه اندازه میتوان مردم رافریفت ؟ یک سال؟ صدسال ؟ هزار سال ؟ قدرتی که اینان درراه تبهکاری و کج اندیشی بدست می آورند سرانجام موجب نابودی آنان خواهد گشت (گاتها)
بزرگترین دشمنی که اهریمن برای خودش متصور است نور و روشنائی و دانائیست . به همین سبب به شیوه های گوناگون مانع رسیدن مردمان به خرد ورزی میگردد او وسائل ارتباط جمعی را سانسور و محدود مینماید تا مردمان پی به تاریخ نیاکان خود نبرند و تصور نمایند در گذشته نیز در همان لجنی گرفتار بودند که اکنون هستند.ولی مگر خورشید را میتوان برای همیشه در زیر ابر نگه داشت ؟
بهترین نعمتی که برای مردم ایران عطا شد همانا لمس این فاجعه عظیم از نزدیک بود درست است که سالها پس رفت داشتیم ولی نشانه های بیداری در ملت ایران دیده میشود واین بار دیگر نمیتوان آنها را با انواع حیل مطیع و رام نمود . در تاریکی این شب ظلمانی هزاران ساله هر جوانی که به خرد گرائی دست می یابد همچون ستاره کوچکیست که ذره ای از این شب تار را میشکافد و بر لشگر اهرمن شمشیر میکشد با زیاد شدن تعداد این ستارگان در آسمان ایران اهرمن چاره ای ندارد جز این که به اعماق آن زباله دانی برود که سالها پیش از آن سر بر آورده است ولی با این تفاوت که این بار برای همیشه .

پاینده ایران

۱۳۸۸ دی ۸, سه‌شنبه

هاله نور به کدامین سو میرود

صدام هنگامی که در مراسم با یک دست تفنگ وینچسترش را در دست میگرفت و با غرور تیر هوائی شلیک میکرد هیچ گاه اندیشه آن روزی را نیز به مخیله اش راه نمیداد که از ترس مرگ در سوراخ موشی ماهها سر کند که نیروهای اعتلاف دستشان به او نرسد . او خود را مالک بی چون و چرای جان و مال مردمانی میدانست که دست خداوندگار به او سپرده بود تا هر گونه که میل دارن با آنان رفتار نماید .
نظامهای توتالیتر همگی بدین گونه اند . بجای گردن نهادن بر رای مردم خواست خود را برتر از خواست مردم میپندارند و از آن بدتر نظامهای توتالیتری هستند که خود را با خداوندگار هستی پیوند زده و تقدس مذهبی نیز برای خود قائل میشوند . برای اینان نه قتل هزاران نفر در یک روز ارزشی دارد نه نابودی کل ذخایر کشوری که دارند بر آن حکومت میکنند .
اینان فقط میخواهند به امیال شیطانی خود که به نام خدا به مردم می باورانند جامه عمل بپوشانند . در این جوامع فردی خود را فرستاده او میپندارد و بر صدر امور تکیه میکند . مابقی افراد برای این که عبودیت خود را به او اثبات نمایند خود را چون غلام حلقه به گوشی میپندارند که بایستی اوامر او را بی چون و چرا اطاعت نمایند تا مقرب درگاه او گردند . در این میان عواطف انسانی نه تنها کوچکترین ارزشی ندارند بلکه سد راهی میشوند در راه رسیدن به مقامات والاتر . در این ممالک مستبد اعظم میخواهد که همه گوش به فرمانش باشند به همین دلیل تمامی گماشتگان کشور را از بالاترین رده ها تا پائین ترین درجات را از افراد رزل و دون پایه بر میگزیند تا همه بی چون و چرا مطیعش باشند . او از گماردن اشخاص با شخصیت واهمه دارد چون میترسد که ظلم های بی حد و حسابش را تاب و توان نیاورده و روزی بر علیه او به پا خیزند و دودمانش را بر باد دهند پس باید کسانی را برگزید که با تکه استخوانی که جلویشان انداخته میشود بر روی هم وطنانشان اسلحه بکشند و آنان را به خاک و خون بغلطانند برای اینان فقط وصال به آن حلقه نور اعظم اهمیت دارد و مردمان در چشم آنها چیزی جز خس و خاشاک بی مقدار چیزی نیستند .میتوان آنها را همچون رمه ای به هر سو کشانید و یا به مسلخ برد . مالک همه چیز خداست و اوست که نماینده ای بر روی زمین نهاده و اطاعت از او بی چون و چرا واجب است .
حاکمان بلا منازع نظامهای تمامیت خواه که همچون حبابهائی بر روی آب خود را در حال ترکیدن دیده و گاوهایی را که هر ساعت یک رطل شیر میدادند در حال چموشی میبینند چاره ای ندارند که به حربه های مختلف عمر حبابشان را قدری افزونتر کنند . این حربه ها ممکن است از اشک تمساح ریختن شروع شده و در نهایت به انداختن تمامی تقصیرها به گردن این و آن و خود را مبری از هر اشتباهی نشان دادن ختم گردد. در این نظامها تنها چیزی که ارزشی ندارد شرافت است که آنان را ذره ای بهره از آن نیست . در این میان فقط بقای رهبر مهم است و هیچ . جان همه فدای او میگردد تا او سرمست از باده غرور نعره های مستانه سر دهد .و به زمین و زمان فخر بفروشد . و آنقدر جلو میرود که او خود نیز باور میکند که نظام قانون مند این جهان فقط بخاطر او بر پا شده است و اوست که میتواند حق زندگی را به یک فرد ببخشد و یا بگیرد . ودر این میان سرنوشت هاله نور نمیتواند چیزی بهتر از سرنوشت پزشک احمدی و یا حسنعلی منصور باشد.

پاینده ایران

۱۳۸۸ دی ۵, شنبه

به پاسداشت مردي كه براي ايران عشق ميورزيد

بشود كه در هر دو جهان ، شهرياران نيك بر ما مردان و زنان فرمانروايي كنند نه شهریاران بد. (زرتشت)

سواد و تحصیلات چندانی نداشت ولی عاشق ایران بود . سفرنامه مازندرانش را که میخوانی بر این همه شجاعت و غیرتش رشک میبری . و بر مردانگیش آفرین میخوانی . هنگامی که پا به میدان رزم گذاشت ایرانی بیمار را تحویلش دادند بدون ذره ای تمدن .بدون امنیت .بدون رفاه . و وقتی که بعد از بعد از 16 سال رفت قطار پیشرفت کشور با سرعت هر چه تمامتر در حال پیشروی بود .بعضیها دیکتاتور میخوانندش ولی مگر میشد آن اوضاع آشفته را با دموکراسی سامان داد .
رضا شاه که کودکی یتیم بود دوران خردسالی را در فقر گذراند. از نوجوانی به نظام پیوست و مدارج ترقی را طی نمود. در روز سوم اسفند سال ۱۲۹۹، کودتایی را ترتیب داد. در نتیجه این کودتا، نیروهای قزاق به فرماندهی رضا خان تهران را اشغال نمودند. رضا خان ابتدا در مقام وزیر جنگ، بسیاری از ناآرامی‌ها و راهزنی‌ها را از بین برد. در سوم آبان ۱۳۰۲ رضاخان با فرمان احمدشاه قاجار به نخست‌وزیری منصوب شد و ابتدا تلاشی در جهت جمهوری خواهی نمود. ولی در سال ۱۳۰۴ به پادشاهی رسید. وی سرانجام در سال ۱۳۲۰ تحت فشار انگلستان مجبور به ترک سلطنت گردید و سه سال بعد در ژوهانسبورگ (آفریقای جنوبی) به مرگ طبیعی درگذشت.
با آن که رضاشاه هرگز طرح قاعده مندی برای مدرنیزاسیون کشور ارائه نداد – تز عمده‌ای ننوشت، سخنرانیهای مهمی ایراد نکرد، و وصیتی از خود به جای ننهاد – اما اصلاحاتی انجام داد که هرچند قاعده مند نبود، ولی نشان می‌دهد که وی خواهان ایرانی بود که از یکسو رها از نفوذ روحانیون، دسیسه بیگانگان، شورش عشایر، و اختلافات قومی، و از سوی دیگر دارای موسسات آموزشی به سبک اروپا، زنان متجدد و شاغل در بیرون از خانه، ساختار اقتصادی نوین با کارخانه‏های دولتی ، شبکه‌های ارتباطی، بانکهای سرمایه گذار، و فروشگاههای زنجیره‌ای باشد. او برای رسیدن به هدف‏اش دست به مذهب زدایی، برانداختن قبیله گرایی، ناسیونالیسم، توسعه آموزشی و سرمایه داری دولتی زد.
رضاشاه در طول زندگی خود و حتی پس از آن به دلایل گوناگون به القاب مختلفی خوانده شده‌است. در جوانی به نام ناحیه‌ای که از آن برخاسته بود «رضا سوادکوهی» نامیده می‌شد. با ورود به نظامی‌گری به مناسبت استفاده از مسلسل ماکسیم به «رضا ماکسیم» و بعدها به «رضاخان» و سپس، با ذکر درجه نظامی‌اش، به «رضاخان میرپنج» شناخته شد. بعد از کودتای ۱۲۹۹ و به دست‌گرفتن وزارت جنگ و فرماندهی کل قوا، او را «سردار سپه» می‌خواندند. پس از رسیدن به پادشاهی و گزیدن نام خانوادگی پهلوی به «رضاشاه پهلوی» (پیش از این نام خانوادگی در ایران کار نمی‌رفته‌است و رضا شاه برای اولین بار استفاده از نام خانوادگی را اجباری کرد) شناخته شد. در سال ۱۳۲۸ با تصویب مجلس شورای ملی به او لقب «رضاشاه کبیر» داده شد.
رضا در ۲۴ اسفند ۱۲۵۶ هجری خورشیدی در روستای آلاشت از توابع سوادکوه مازندران زاده شد. پدرش داداش بیک، یاور فوج سوادکوه بوده‌است و پدران او نیز نظامی و از ایل پالانی بوده‌اند. مادرش نوش‌آفرین، اهل تهران و تا مرگ داداش بیک ساکن آلاشت بود. مرگ پدرش در چهل روزگی وی، موجب شد که نوش ‌آفرین تصمیم به عزیمت به تهران بگیرد. لذا پس از مدتی نوزاد شش ماهه را برداشت و راه تهران را در پیش گرفت. در این سفر رضای نوزاد در راه سخت میان مازندران و تهران به شدت بیمار شد و با رسیدن به گردنه و کاروانسرای گدوک، نوزاد یخ زد و مادر و سایر همسفران وی را مرده پنداشتند. بنابراین او را از مادر جدا نموده و برای دفن در روز بعد، او را در کنار چارپایانشان گذاشتند. گرمای محیط موجب شد تا کودک مجددا جانی بگیرد و اطرافیان را متوجه خود کند. این داستان را رضا شاه بارها در دوران پادشاهی و در هنگام ساخت راه‌آهن شمال برای اطرافیان از جمله محمدعلی فروغی و حسن اسفندیاری نقل نموده‌است. رضا و مادرش در محله سنگلج در نداری و تهیدستی زندگی می‌کردند. مخارج زندگی آنان تا هفت سالگی رضا بر عهده سرهنگ ابوالقاسم آیرم‌لو بود. او در آن زمان بنام ابوالقاسم بیک، خیاط قزاقخانه بود. و پس از مرگ وی سرتیپ نصرالله‌خان آیرم زندگی آنان را اداره می‌کرد.
در سن ۱۲ یا ۱۴ سالگی توسط صمصام(از ابواجمعی علی‌اصغرخان امین‌السلطان صدراعظم)، یکی از بستگان خود وارد فوج سوادکوه و تابین (سرباز) شد. از خود وی گفته شده ‌است که به هنگام ورود آنقدر خردسال بوده ‌است که دیگران وی را سوار اسب می‌کرده‌اند.
سال ۱۲۷۵ خورشیدی پس از کشته شدن ناصرالدین شاه قاجار، فوج سوادکوه برای نگاهبانی از سفارتخانه و مراکز دولتی به تهران فراخوانده شد. وی در دوران خدمت در قزاقخانه مدتی نگهبان سفارت آلمان در تهران بود. امضای تغییر شیفت روزانه وی هنوز در این محل نگهداری می‌شود.
سپس به سرگروهبانی محافظین بانک استقراضی روسیه در مشهد و پس از چندی به وکیل‌باشی (ستوان تا سروان) گروهان شصت تیر منصوب شد. در این دوره رضاخان به دلیل استفاده از یکی از معدود مسلسل‌های ماکسیم آن زمان، به «رضا ماکسیم» معروف شد.
در سال ۱۲۸۸ خورشیدی، همراه با سواران بختیاری و ارامنه برای خواباندن شورشها و قیامهای محلی به زنجان و اردبیل اعزام شد و در جنگ با قوای ارشدالدوله از خود رشادت نشان داد. سپس با درجه یاوری(سرهنگی) به فرماندهی دسته تیرانداز و در سال ۱۲۹۷ خورشیدی به فرماندهی آتریاد (تیپ) همدان منصوب شد.
او در این سمت بر علیه فرمانده بریگاد یعنی سرهنگ کلرژه کودتایی را به فرماندهی استاروسلسکی، معاون وی با موفقیت اجرا نمود. اجرای این کودتا با هماهنگی احمد شاه توسط رضا خان به کودتای اول رضا خان نیز معروف است. در اثر این کودتا، کلرژه به روسیه بازگشت و استاروسلسکی فرمانده بریگاد قزاق در ایران شد.
در میان قزاقها، رضا فردی آزاد اندیش ولی نا آرام و متمرد بود. او یکبار در زمان استاروسلسکی، پاگون یکی از افسران روسی ارشدش را کند. او همچنین فرماندهی معنوی سایر افسران ایرانی را نیز بدست آورده بود. چرا که سایر افسران ایرانی نیز از او تبعیت می‌کردند و استاروسلسکی همواره مجبور بود او را راضی نگه دارد.
او اهل تملق نبود و با زیر دستانش در بریگاد به نیکی رفتار می‌کرد و گاه به آنان از جیب خود انعام نیز می‌داد.
گاهی نیز مانند سایر قزاقها دست به شمشیر و اسلحه می‌برد. ولی کینه جو ونبود و انتقام نمی‌گرفت. یکی از افسران هم رده اش به نام علیشاه، در درگیری ای صورت او را زخمی کرد. زمانی که رضا سردارسپه شد، افسر مزبور فرار کرد. بدستور رضا او را برگرداندند و با درجه‌ای از او دلجویی کردند و او تا مقام سرتیپی نیز رسید.
با اخراج افسران روس، بریگاد قزاق تحت نظر یک افسر نالایق ایرانی بنام سردار همایون، قرار گرفت و رضاخان عملا فرمانده واقعی بریگاد (زیر نظر ژنرال آیرونساید) بود.
در سال ۱۲۹۹ خورشیدی و چندماه قبل از کودتا، رضاخان برای شرکت در سرکوبی قیام میرزا کوچک‌خان جنگلی به گیلان فرستاده شد، که منجر به عقب نشینی قوای قزاق به فرماندهی استاروسلسکی تا حوالی قزوین گردید.
در پی گفتگوها و هماهنگی‌های انجام شده میان سیدضیاءالدین طباطبایی (مدیر روزنامه رعد) و رضاخان از یک سو و ژنرال آیرونساید با رضاخان از سوی دیگر، در روز سوم اسفند سال ۱۲۹۹، کودتایی ترتیب داده شد. برخی بر این باورند که دولت بریتانیا بابت جلوگیری از نفوذ بلشویکها و کنترل اوضاع ایران این کودتای نظامی را برنامه ریزی و پشتیبانی نمود. یک مولف آمریکایی تاکید می‌کند: «نیازی به اثبات این نکته نیست که انگلیس‌ها در لشکرکشی به تهران و در پیش کشیدن رضا خان دخالت داشته اند. ولی میزان این دخالت هیچگاه مشخص نشد.
در نتیجه این کودتا، نیروهای قزاق به فرماندهی رضاخان وارد تهران شدند و ادارات دولتی و مراکز نظامی را اشغال کردند.
پس از کودتا و همزمان با نخست وزیری سیدضیاءالدین طباطبایی، احمدشاه رضاخان را با لقب سردار سپه به وزارت جنگ منصوب کرد. رضاخان سردار سپه تا سوم آبان ۱۳۰۲ در این سمت بود. و در این مدت نیروهای قزاق و ژاندارمری و نظمیه را ادغام کرد و ارتش ملی را به وجود آورد. ارتشی که بیست سال بعد، ناکارامدی کامل خود را نشان داد.
از لحاظ سیاسی او در این دوره با نخست وزیرهای شاه به ویژه احمد قوام مشغول جنگ قدرت بود. درعوض با احمد شاه رفتاری احترام آمیز و خاضعانه داشت. احمد شاه اکثر اوقات در خارج از کشور به سر می‌برد.
با ظهور ارتش نوین ایران، امنیت که سالها بود از کشور رخت بربسته بود، مجددا به کشور باز گشت. رضا شاه موفق شد در این دوره و به مدد مانورهای سیاسی و ارتش نوین خود، یاغیانی مانند شیخ خزعل و بلوچها را در جنوب تخته قاپو کند. همچنین انقلابیونی مانند میرزا کوچک جنگلی که از دوران مشروطه بر نواحی شمالی حکومت داشتند، توسط قوای این ارتش سرکوب شدند. وی به پاس این پیروزی شمشیر مکلل به جواهر از احمدشاه دریافت نمود. در این راستا حتی مخالفانی مانند سید حسن مدرس و دکتر محمد مصدق نیز، بازگردادن امنیت به کشور توسط وی را ستودند.
سرانجام در سوم آبان ۱۳۰۲ رضاخان با فرمان احمدشاه قاجار به نخست‌وزیری منصوب شد و شاه نیز پس از چند روز به اروپا رفت و عملا کشور را به رضاخان سپرد. رضاخان در این مدت پایه‌های قدرت خود را استوار کرد و به کوشش برای سرنگونی حکومت قاجار پرداخت.

نخست وزیر، طی این دوره متوجه شد که برخی از نا آرامی‌ها را نمی‌توان با جنگ از بین برد. بنابراین، روی به سیاست آورد و با آوردن خان‌زادگان به تهران اسباب شهرنشینی آنان را فراهم نمود و آنان را از طغیان و مخالفت بازداشت.
پادشاهان قاجاریه، تقریبا از اواسط دوران سلطنت ناصرالدین شاه، کشورداری را رها نموده و هیچ گامی در جهت بهبود وضع عمومی برنداشته بودند و سفرنامه‌های اروپائیان (همچون فرد ریچاردز، کلود انه و ویتاسکویل وست) در این دوران، روشن می‌کند که کشور به ویرانه‌ای تبدیل شده بود.
لذا طی سالهای نخست وزیری، رضا شاه که اختیارات فوق العاده‌ای پیدا کرده بود توانست یک رشته اصلاحات عمومی را به مرحله عمل برساند. این اصلاحات موجب شده بود تا عموم مردم نسبت به وی دید مثبتی داشته باشند. از دیگر سو، نخست وزیر هنوز افکار ضد مذهبی خود را بروز نداده بود. او در این دوره در مراسم مذهبی شیعیان در مساجد و تکایا شرکت می‌کرد و از وجود شاهزادگان قاجاری پرنفوذ همچون نصرت‌الدوله و صارم‌الدوله در دولت استفاده می‌نمود.
بنابراین در غیاب احمدشاه، عوامل رضاخان اندیشه الغای سلطنت و رئیس جمهور شدن سردار سپه را پیش آوردند. اما تغییر حکومت کشور به جمهوری با مخالفت شدید برخی ازکوته فکران و روحانیان همچون ملک‌‍‌الشعرا بهار و سیدحسن مدرس با شکست روبرو شدو او مجبور شد که به سلطنت رو آورد .
در طول یک و نیم سال بعد از شکست پروژه جمهوری خواهی، سردارسپه کوشید تا خود را با نمایندگان مخالفین و اقلیت مجلس نزدیک کند. ارتباطات وسیعی با عبدالحسین میرزا فرمانفرما، نصرت الدوله، سید حسن مدرس و تقریبا اکثر کسانی که پس از کودتا دستگیر شده بودند برقرار شد. از سوی دیگر تمایل بیش از حد احمد شاه به سلطنت مشروطه که گاهی به ضعف وی نیز تعبیر می‌شد، راه را برای تغییر سلطنت از قاجار به پهلوی هموار نمود.
تنها مقاومت جدی خانواده احمد شاه، نه از سوی وی که از سوی مادرش ملکه جهان صورت گرفت. او به تنهایی تصمیم به مبارزه با رضاخان گرفت و به این منظور از پاریس به عتبات عالیات سفر کرد تا حکم و فتوی مفسد و خارج از دین بودن بودن نخست وزیر را به هر قیمتی از مراجع عراق خریداری نماید. ولی او نیز هنگامی به عراق رسید که رضاشاه در مجلس موسسان سوگند پادشاهی خورده بود.
به هر تقدیر با فشارهای نخست وزیر، نمایندگان مجلس پنجم شورای ملی در روز ۹ آبان ۱۳۰۴ خورشیدی ماده واحده‌ای را مطرح کردند که به موجب آن احمدشاه از سلطنت خلع شد و حکومت موقت «در حدود قانون اساسی و قوانین موضوعه مملکتی به شخص آقای رضاخان پهلوی» سپرده شد و «تعیین تکلیف حکومت قطعی» به مجلس مؤسسان واگذار شد. اغلب نمایندگان شهر تهران (که بر خلاف سایر شهرها در فرایندی نسبتا دموکراتیک انتخاب می‌شدند) با این تغییر مخالفت نمودند. سپس با تشکیل یک مجلس موسسان، در ۲۱ آذر ۱۳۰۴، سلطنت ایران به «آقای رضا پهلوی» واگذار شد. انتخابات این مجلس در فرایندی کاملا غیر دموکراتیک انجام شد و کسانی مانند آیت‌الله کاشانی به نمایندگی رسیدند و در مدح رضا شاه و سلطنت وی، نطق‌های پرشوری کردند. در بیست و چهارم آذر ۱۳۰۴ خورشیدی، رضاخان پهلوی در مجلس موسسان حاضر شد و با ادای سوگند به قرآن رسماً به عنوان سردودمان پهلوی وظایف پادشاهی را به عهده گرفت. مراسم تاج‌گذاری رضاشاه در ۴ اردیبهشت ۱۳۰۵ انجام شد.
سخنرانی مخالفان انتقال سلطنت از قاجار به پهلوی در مجلس (همچون دکتر محمد مصدق و سید حسن مدرس) نشان از آن دارد که آنان منکر نقش رضاخان در برقراری نظم در کشور نبوده‌اند. بلکه استدلال مخالفان چنین بود که با توجه به اینکه پادشاه مشروطه عملا اختیار حقوقی کشور داری را ندارد و این اختیارات یکسره به نخست وزیر واگذار شده‌است، لذا حیف است که نخست وزیر موفقی مانند سردارسپه به عضوی خنثی همچون پادشاه مشروطه تبدیل شود. زیرا چنانکه بخواهد همچنان مصدر امور باقی بماند ناچار به ورطه دیکتاتوری خواهد افتاد. تجربه سالهای بعد، صحت این استدلال را به اثبات رساند.
با پایان دوران جنگ قدرت در کشور و پادشاهی رضا شاه، دوره رشد و سازندگی آغاز گردید. در این دوران رضا شاه، هنوز با افرادی رایزنی می‌کرد و مخالفانی چون محمدتقی بهار و محمد مصدق، آنقدر آزادی داشتند تا علنا با شاه مخالفت کنند و حتی از قبول مقام وزارت سر باز زنند.
هنگامی که رضا شاه پهلوی بر مسند پادشاهی نشست، جهان در آرامش موقت پس از جنگ جهانی اول نفسی می‌کشید. رضاشاه پهلوی، برنامه گسترده‌ای را برای سامان اداری و اقتصادی کشور به دست گرفت. رضا شاه توانست از آرامش نسبی میان دو جنگ، حداکثر بهره‌برداری را نموده و زیرساختهای کشور همچون ارتش و راهها را به دست مستوفی‌الممالک، نخست وزیر مردمی و شناخته شده نوسازی کند. در همین دوران بود که کاپیتولاسیون الغا شده و راه‌آهن سراسری ایران به سرعت ساخته شد. همچنین آخرین آشوبها و نا امنی‌ها نیز توسط رضا شاه سرکوب شد و شمال شرق ایران که محل جولان یاغیان بود، به تسخیر ارتش درآمد و شهرهای جدید (مانند بندر ترکمن و گنبد کاووس) در محل این ناآرامی‌ها ساخته شد.
رضا شاه، در این دوران به تقویت نفوذ و افزایش پایگاه مردمی خود، خصوصا در میان برخی روشنفکران پرداخت. سازمانهای زنان (مانند جمعیت نسوان وطنخواه) آزادی فعالیت داشتند و گروه‌های چپ مانند حزب کمونیست ایران فعالیت می‌کردند. رضا شاه، بعدها هیچگاه نتوانست پایگاه مردمی خود را در این دوران مجددا به دست بیاورد. در اواخر این دوران بود که قانون مدنی کشور به تصویب مجلس رسید. با تصویب این قانون، قدرت روحانیون که تا آن زمان تنها مقام قضایی کشور بودند، به چالش کشیده شد.
تنها سفر خارجی رضاشاه، سفر به ترکیه در سال ۱۳۱۳ بود. او در این سفر سخت تحت تاثیر همپای ترکش کمال آتاتورک قرار گرفت و کوشید تا مانند او، کشور را با قدرت اداره نماید. محمدرضا پهلوی معتقد بود رضاشاه در دوره پادشاهی خود تمام امور مملکتی را در دست خود داشت و کشور را مانند یک نظامی اداره می‌کرد. بسیاری از مورخان عقیده دارند که تغییر حکومت ایران از مشروطه به استبدادی و دیکتاتوری از حدود سالهای ۱۳۰۷ تا ۱۳۱۰ یعنی نیمه دوم حکومت رضا شاه، صورت پذیرفته‌است.
اولین نشانه‌های تغییر رویه رضا شاه، در سال ۱۳۰۵ و با ترور ناکام مدرس مشاهده شد. در اردیبهشت ۱۳۰۶ خودکامگی وی به حدی رسید که مستوفی‌الممالک دیگر ادامه کار را مفید ندانست و استعفا کرد. و در گزارشی به مهدیقلی هدایت (نخست وزیر بعدی) خود را تحقیر شده خواند و استعفا کرد.
آزادی‌هایی که در جریان انقلاب مشروطه به دست آمده بود در این دوره از بین رفت. بسیاری از رقبا و مخالفان شاه زندانی و در زندان کشته شدند. در میان مقتولان چند نفر از وزیران وی مانند تیمورتاش ، سردار اسعد بختیاری و نصرت‌الدوله، برخی از روسای ایلات مانند صولت‌الدوله قشقایی، برخی از شعرا و ادیبان مانند میرزاده عشقی و فرخی یزدی و تعدادی از نمایندگان مجلس شورای ملی (مانند سید حسن مدرس و ارباب کیخسرو) نیز دیده می‌شوند. برخی از وزرا و نزدیکان شاه نیز (مانند علی‌اکبر داور وزیر عدلیه)از ترس اتفاقات مشابه خودکشی کردند. علاوه بر این افراد، کشتارهای دست جمعی عشایر کهگیلویه، قشقایی و بختیاری را نیز که عمدتا با خانواده صورت می‌پذیرفت باید افزود.
مجلس شورای ملی در این دوره جنبه نمایشی پیدا کرد و انتخابات با دستور از بالا و بر پایه فهرست‌هایی از نمایندگان مورد تائید او انجام می‌شد. حتی مصونیت پارلمانی نمایندگان مجلس (مانند جواد امامی، اسماعیل عراقی و رضا رفیع) که همگی از هواداران قبلی رضا شاه بودند سلب شد و آنان نیز دستگیر و زندانی شدند. به همین منظور زندان قصر طراحی و ساخته شد و اولین زندانی آن، سازنده آن یعنی سرتیپ درگاهی بود.
در این دوران نه تنها همه گونه فعالیت سیاسی گروه‌های چپ مانند حزب کمونیست ایران و گروه ۵۳ نفر) که حتی فعالیت‌های اجتماعی زنان نیز متوقف گردید و جراید و روزنامه‌ها تحت انقیاد کامل درآمده و یا تعطیل شدند.
رضاشاه برای سامان اداری و اقتصادی کشور، چه در مقام پادشاه و چه در مقام نخست وزیر و وزیر جنگ، کارهایی کرد که برخی از آن‌ها عبارت‌اند از:

بنیان ثبت احوال
لغو کاپیتولاسیون
اسکان عشایر
تاسیس دادگستری
یکی کردن نیروهای نظامی و تشکیل ارتش ایران
تاسیس بانک ملی ایران
ساخت راه‌آهن سراسری ایران
جاده‌سازی در کشور
کشف حجاب
تأسیس رادیو ایران و خبرگزاری پارس
تأسیس دانشگاه تهران
گسترش صنایع
تأسیس فرهنگستان ایران
تغییر تقویم رسمی ایران از تقویم هجری قمری به تقویم خورشیدی جلالی
تغییر نام رسمی کشور در مجامع بین‌المللی از پارس به ایران در سال ۱۹۳۵

با وقوع جنگ جهانی دوم، رضا شاه که محو پیروزی‌های متحدین شده بود، روابط خود را با آلمان و ژاپن گسترش داد. ولی انگلستان (که به نفت رایگان ایران برای پیشبرد ماشین جنگی خود نیاز مبرم داشت) و
روسیه (که گشایش احتمالی جبهه‌ای دیگر در جنوب را تاب نداشت) با کمک نیروهای آمریکایی در روز ۳ شهریور ۱۳۲۰ایران را اشغال نمودند. این اقدام علیرغم بی‌طرفی دولت ایران در جنگ، رخ داد.
پس از اشغال ایران، بریتانیا پیامی به این مضمون به رضاشاه ارسال کرد:
« ممکن است اعلیحضرت لطفا از سلطنت کناره‌گیری کرده و تخت را به پسر ارشد و ولیعهد واگذار نمایند؟ ما نسبت به ولیعهد نظر مساعدی داریم و از سلطنتش حمایت خواهیم کرد. مبادا اعلیحضرت تصور کنند که راه‌حل دیگری وجود دارد. »
رضاشاه سپس تحت نظر نیروهای بریتانیایی از بندرعباس با کشتی از ایران خارج شد. ابتدا او را به سمت هند بردند. بعد به جزیره موریس منتقل شد و بالاخره در آفریقای جنوبی در شهر ژوهانسبورگ تحت نظر قرار گرفت.
او در دوران تبعید بسیار کم سخن می‌گفت. یکی از آخرین وصیت‌های او به ایرانیان این جمله‌است که:
« به ایرانیان بنویسید که از آمریکایی‌ها بیشتر بترسند تا از روسها و انگلیسها. اینست حرف آخر رضا شاه و این حرف رضا شاه را هم تاریخ، مدلل خواهد داشت که آیا درست است یا نادرست.
رضا شاه در طول دوران زندگی جمعا با چهار زن ازدواج کرد که از آن میان عصمت‌الملوک دولتشاهی مورد توجه ویژه او قرار داشت. این در حالی بود که تاج‌الملوک آیرملو ملکه رسمی محسوب می‌گردید. او از این همسران جمعاّ ۱۱ فرزند داشت که ولیعهدش محمدرضا پهلوی همزمان با اشرف و پس از همدم‌السلطنه و شمس به دنیا آمده‌است.
در دوره زمامداری رضا شاه ،ایران رابطه نزدیکی با کشور آلمان برقرار کرد بطوریکه این کشور به بزرگترین شریک تجاری ایران تبدیل شد و بیش از سه هزار کارشناس آلمانی در ایران استقرار یافتند. این افرایش رابطه با آلمان باعث تیرگی روابط با انگلیس و شوروی شد و یکی از علت‌های حمله این دوکشور در سال ۱۳۲۰ به ایران شد.
در دوره رضاه شاه روابط بین المللی ایران دچار فراز ونشیب‌هایی شد. در سال ۱۹۳۷ و در اعتراض به چاپ عکسی در یک نشریه فرانسوی،ایران سفیر خود را از فرانسه فراخواند.درسال ۱۹۳۵ نیز در پی دستگیری سفیر ایران در آمریکا به جرم سرعت زیاد در حین رانندگی در مریلند ایالات متحده آمریکا ،ایران روابط خود با آمریکا را قطع کرد. درسال ۱۹۳۹ روابط ایران با فرانسه و آمریکا به حالت عادی بازگشت.
پیکر رضاشاه را پس از مرگ به مصر بردند و در آن‌جا به امانت گذاشتند. جنازه وی در مصر مورد دستبرد ملک فاروق، برادر فوزیه همسر اول محمدرضا پهلوی قرار گرفت و شمشیر جواهرنشان وی به سرقت رفت. در اردیبهشت ۱۳۲۹ جنازه به ایران آمد و با تشریفات رسمی به حضرت عبدالعظیم منتقل شد و در آرامگاه ویژه او دفن شد.
در روز ۲۴ دیماه ۱۳۵۷ و مدت کوتاهی قبل از انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷ پیکر وی بار دیگر به همراه پیکر پسرش علی‌رضا پهلوی توسط محمدرضا، ابتدا به لوس آنجلس و سپس به مسجدالرفاعی مصر منتقل شد. در اردیبهشت ماه ۱۳۵۹، مقبره رضاشاه به دستور حاکم شرع وقت صادق خلخالی به کلی ویران شد.
رضا شاه، تا پیش از پادشاهی، تظاهرات مذهبی شدیدی داشت. او در دسته‌های عزاداری امام حسین و همچنین در تکایا و حسینیه‌ها بطور فعالی شرکت می‌نمود. لیکن در همان دوران (دوره وزارت جنگ) نیز اعتقاد عمیق به جدایی دین و سیاست داشت. او در سفرنامه خوزستان (که در اواخر دوران رئیس الوزرا بودنش به رشته تحریر درآورده‌است)، به سختی از شاه اسماعیل صفوی بخاطر تکیه بر گروه شیعیان و احساسات شیعی انتقاد می‌کند. او همچنین پس از رسیدن به پادشاهی و در سال ۱۳۰۵ در سفرنامه مازندران شاه عباس را شدیدا بخاطر اختلاط مذهب و سیاست مورد انتقاد قرار داده‌است.
بی سبب نیست که او روابط مناسبی با روحانیون معاصرش نداشت. او با تصویب قانون مدنی و تربیت قضات، دست روحانیون را از محاکم سنتی کوتاه نمود. با طرح کشف حجاب و لباس متحدالشکل مردان و محدود نمودن روحانیون (به غیر از علمای تراز اول) از پوشش سنتی، روحانیون را علنا به مبارزه طلبید و سرانجام با کشتار و سرکوب در مسجد گوهرشاد، این مبارزه را با قوه قهریه به پیش برد. او حتی یکبار که یکی از دخترانش در حرم حضرت معصومه بصورت بدحجاب ظاهر شده بود و از این بابت مورد اعتراض واقع شده بود، شخصا به قم رفت، با چکمه وارد حرم شد و روحانی اعتراض کننده را به شلاق بست. ولی به علت رابطه نزدیک و خوب رضا شاه با عبدالکریم حائری یزدی ، بزرگترین مرجع تقلید در آن زمان و با وساطت او هیچ اعتراضی به این اقدام رضا شاه صورت نگرفت.
در دوره دوم حکومت رضا شاه بر کشور، او زمینهای بسیاری را تا پایان پادشاهی‌اش در سراسر ایران، به‌ویژه در شمال ایران را به نام خویش کرد و در اواخر سلطنت حدود ۷۰۰۰ روستا به نام او ثبت شده بود مجموع زمینهای وی بالغ بر ۱۰٪ از کل زمینهای کشاورزی ایران آن روز می‌شد. همچنین چندین کارخانه‌ ‏در ایران بنام وی به ثبت رسیده بود.
درباره دارایی نقدی وی در زمان خلع از سلطنت اختلاف هست. برخی معتقدند که رضاشاه در زمان برکنار شدن از سلطنت نقدینگی فراوانی در خارج از کشور داشته‌است، مسعود بهنود معتقد است رضاشاه در زمان برکنار شدن از سلطنت (۱۹۴۱) حدود ۲۰۰ میلیون دلار در حسابهای بانکی‌اش در لندن ذخیره پولی داشته است .منوچهر فرمانفرمائیان نقل می‌کند که عبدالحسین هژیر در اوایل دهه بیست برای بازپس گیری دارایی رضا شاه (که مبلغی بالغ بر بیست تا سی میلیون پوند بوده و دولت انگلیس تا پس از جنگ آنرا توقیف کرده بود) سفری به انگلستان داشته است. ولی خود رضا شاه در هنگام تبعید و در پاسخ به کسانی که به وی اتهام به داشتن حساب بانکی در خارج از ایران می‌زدند، گفته است: «آقایان بدانند که من درتمام بانک‌های اروپا و آمریکا یک لیره یا یک دلار هم ندارم - راست است که در ایران متمولم، ولی در خارج هیچ چیز ندارم و دولت باید فکر خرج من باشد». در هر حال، ثروت رضاشاه به هر میزان بود، به فرزندش محمدرضاشاه پهلوى منتقل شد و بعدها در بنياد پهلوى متمركز گرديد.
رضا شاه پس از رسیدن به سلطنت، تمایل نداشت که مانند شاهان دوره قاجاریه در کاخ‌های گلستان و صاحبقرانیه، زندگی و تاجگذاری کند. لذا کاخ مرمر را در شهر برای خود بنا نمود. برای ییلاق شمیران نیز منطقه و باغات سعدآباد را به تدریج تملک نموده و کاخ سعدآباد را در آن بنیان نهاد. او همچنین برای تاجگذاری از تاج کیانی (تاج شاهان قاجار) استفاده ننمود و تاج پهلوی بطور اختصاصی برای وی ساخته شد.
شرایط اقتصادی خانواده رضا در کودکی و همچنین فرهنگ آن دوره که تحصیل را صرفا برای عده معینی مقدور می‌نمود، باعث شد تا رضا از تحصیلات آکادمیک باز بماند. در جریان انقلاب مشروطه و پس از فتح تهران در سال ۱۲۸۷ خورشیدی به همراه گروه محافظین عین‌الدوله که تبعید می‌شد، به فریمان فرستاده شد. رضاخان به عین‌الدوله نزدیک شد و به آموختن خواندن و نوشتن پرداخت.
او بعدها به مطالعه تاریخ علاقه‌مند شد. علاقه وی را به ادبیات فارسی از بازسازی آرامگاه‌های سعدی، حافظ و فردوسی می‌توان حدس زد. بخشی از کتاب سفرنامه مازندران وی به تعریف از سعدی و حافظ و تمجید از خوشنویسانی همچون میرعماد، میرزا محمدرضا کلهر و درویش می‌گذرد و خود وی مدعی است که «کتاب بوستان سعدی هم که به یک قطعه جواهر بیشتر شبیه‌است تا به کلمات معمولی، کمتر ممکن است از دسترس من دور بماند.» علاوه بر ادبیات فارسی، او به مطالعه آثار مستشرقینی همچون گوستاو لوبن نیز علاقه‌مند بوده‌است.
از رضا شاه، علاوه بر چندین متن نطق و سخنرانی، دو سفرنامه خوزستان و مازندران به جا مانده‌است که هردو پیش از انقلاب اسلامی ایران منتشر شده‌اند. با توجه به میزان سواد آکادمیک رضاشاه و اینکه همواره فقط کلمه رضا را به عنوان امضا استعمال می‌نموده‌است، گروهی نگارش این دو سفرنامه را به دبیراعظم بهرامی نسبت می‌دهند.
سفرنامه خوزستان که در دوران پیش از سلطنت رضاخان نوشته شده‌است، بیشتر به وقایع مربوط به شیخ خزعل پرداخته‌است. در سفرنامه مازندران که مربوط به سال ۱۳۰۵ شمسی و پس از سلطنت است، مسایل عمرانی بیشتر مد نظر بوده‌است.
در دوره حکومت وی، آموزش اجباری رایگان که پیش از این و در دوره مشروطیت برای کودکان اجباری شده بود، به تدریج تحقق یافت. همچنین در این دوره برای نخستین بار پس از تاسیس دارالفنون به دست امیرکبیر، مراکز ایرانی و دولتی آموزش عالی مانند دانشگاه تهران تاسیس گردید. در این دوره همچنین با تصویب قوانین حمایتی مانند معافیت یکساله محصلین مدارس متوسطه و تاکید بر نظام آموزش عالی، مدارس متوسطه رایگان دولتی نیز شکل گرفت.
تا پیش از حکومت رضاشاه، قوانین به مردان اجازه حکومت بر زنان را می‌داد. اگرچه اقدامات رضا شاه نتوانست اصلاحات اساسی برای احقاق حقوق زنان انجام دهد ولی او این حقوق را از راه‌های دیگری همچون گسترش سیستم آموزشی و دعوت از زنان برای ساختن ایران به کمک زنان تحصلیکرده و کار در شغل‌هایی چون معلمی بهبود داد.
از دیگرسو برای نخستین بار با تصویب قانون مدنی در سال ۱۳۰۷، اولیه ترین حقوق زنان برای ازدواج، به رسمیت شناخته شد و کف سن ازدواج دختران که تا پیش از آن محدودیتی نداشت به ۱۵ سال تمام رسید. همچنین مردان مکلف شدند که ازدواج خود را در یک دفتر ازدواج ثبت و رسمی کنند. در سال ۱۳۱۷ قانونی مترقی تر، مردان را مجبور به ارائه گواهی پزشکی (عمدتا برای جلوگیری از سرایت بیماریهای مقاربتی از مرد به همسرش) هنگام عقد نمود.
اما از سوی دیگر، رضاشاه پس از به سلطنت رسیدن اقدام به سرکوب، توقیف و بستن نشریات و انجمن‌های مستقل از جمله سازمان‌های زنان کرد و آخرین آنها را نیز در سال ۱۳۱۲ بست.
رضا شاه در ۱۷ دیماه ۱۳۱۴ طرح کشف حجاب زنان را اجرا نمود. در این تاریخ برای اولین بار همسر و دختران رضا شاه، در جشن دانشسرای عالی دختران بدون حجاب حضور یافتند.
هر چند دوست و دشمن در مورد رضا خوان هر کدام به گونه ای سخن رانده اند ولی نمیتوان منکر تمام خدماتی بود که او در این دوران کوتاه و با دست خالی (در آمد نفت در اختیار انگلیسیان بود ) به انجام رسانید . شاید هر کس دیگری نیز در زمان او میبود کاری فراتر از این نمیتوانست به انجام برساند . او یک وطن پرست واقعی بود . نقل است هنگامی که اولین گرئه دانشجویان را برای ادامه تحصیل به فرانسه اعزام مینمودند هنگام بدرقه آنان بازرگان که در میان آنان بود رو به رضا شاه کرد و پرسید :چرا با این که امکان ادامه تحصیل در داخل کشور برایمان فراهم است بودجه کشور را به هدر داده و با صرف هزینه کلان ما را به فرانسه میفرستید ؟ رضا شاه در جواب گفت شما را نه برای تحصیل در رشته درسیتان به آنجا میفرستم بلکه برای تحصیل در رشته ای بسیار والاتر و ارزشمندتر بدانجا گسیل میدارم و آن آموزش وطن پرستی و آزادگی از فرانسویان است .آيا ايرانمان بدانجا رسيده است كه عاشقانش برايش از جان مايه گذاشتند و ميخواستند؟

پاينده ايران

۱۳۸۸ دی ۲, چهارشنبه

من‌ زنم‌ كه‌ بیدار گشته‌ ام

هر روز بر خردی ضحاک و عظمت ندا میگریم که چه مظلومانه در زیر تیغ خود فروختگان ضحاک به خون خود غلطید . و جلاد سر مست از ثبوت سر سپردگیش بر در گاه ولایت ابلیس . آری تو از خواب غفلت هزاران ساله بیدار گشته بودی و آمده بودی تا به همگان بگوئی ؟

من‌ زنم‌ كه‌ دیگر بیدار گشته‌ ام
از خاكستر اجساد سوخته‌ی‌ كودكانم‌ برخاستم‌ و توفان‌ گشته‌ام
از جویبار خون‌ برادرانم‌ سر بلند كرده‌ ام
از توفان‌ خشم‌ ملتم‌ نیرو گرفته‌ ام
از دیوارها و دهكده‌های‌ سوخته‌ كشورم‌ نفرت‌ به‌ دشمن‌ برداشته‌ام
حالا دگر مرا زار و ناتوان‌ مپندارهموطن،من‌ زنم‌ كه‌ دیگر بیدار گشته‌ام
راه‌ خود را یافته‌ام‌ و هرگز بر نمی‌گردم
من‌ دیگر آن‌ زنجیر ها را از پا گسسته‌ام
من‌ درهای‌ بسته‌ی‌ بی‌خبری‌ ها را گشوده‌ام
من‌ از همه‌ چوری‌ های‌ زر وداع‌ كرده‌ام
هموطن‌ وای‌ برادر، دیگر آن‌ نیستم‌ كه‌ بودم
من‌ زنم‌ كه‌ دیگر بیدار گشته‌ ام
من‌ راه‌ خود را یافته‌ ام‌ و هرگز برنمی‌گردم
با نگاه‌ تیز بینم‌ همه‌ چیز را در شب‌ سیاه‌ كشورم‌ دیده‌ام
فریاد های‌ نیمه‌ شب‌ مادران‌ بی‌فرزند در گوشهایم‌ غوغا كرده‌ اند
من‌ كودكان‌ پا برهنه‌، آواره‌ و بی‌لانه‌ را دیده‌ام
من‌ عروسانی‌ را دیده‌ام‌ كه‌ با دستان‌ حنا بسته،لباس‌ سیاه‌ بیوگی‌ بر‌ تن‌ نموده‌اند
و دخترکانی که سپیده دم حجله شان بر طناب دار بوسه می زنند
من‌ دیوارهای‌ قد كشیده‌ی‌ زندان‌ ها را دیده‌ام
كه‌ آزادی‌ را در شكم‌ های‌ گرسنه‌ی‌ خود بلعیده‌ اند
من‌ در میان‌ مقاومت‌ ها، دلیری‌ ها و حماسه‌ ها دوباره‌ زاده‌ شدم
من‌ در آخرین‌ نفس‌ ها در میان‌ امواج‌ خون‌ و در فتح‌ و پیروزی
سرود آزادی‌ را آموخته‌ام
حالا دیگر مرا زار و ناتوان‌ مپندار
هموطن‌ و ای‌ برادر
من‌ در كنار تو و با تو در راه‌ نجات‌ وطنم‌ همنوا و همصدا گشته‌ام
صدایم‌ با فریاد هزاران‌ زن‌ برپا گشته‌ پیوند خورده‌ است
مشتم‌ با مشت‌ هزاران‌ هموطنم‌ گره‌ خورده‌ است
من‌ در كنار تو و در راه‌ ملتم‌ قدم‌ گذاشته‌ام
تا یكجا بشكنیم‌ این همه‌ رنج‌ زندگی‌ و همه‌ بند بندگی
من‌ آن‌ نیستم‌ كه‌ بودم
هموطن‌ وای‌ برادر
من‌ زنم‌ كه‌ دیگر بیدار گشته‌ام
من‌ راه‌ خود را یافته‌ام‌ و هرگز بر نمی‌گردم

پاینده ایران

۱۳۸۸ آذر ۲۹, یکشنبه

عاشورائی که باید در آن خون گریست

دهم محرم امسال نیز همانند سالیان گذشته یاد آور واقعه تاریخی عاشورا میباشد روزی که در آن شیعیان بخاطر کشته شدن پیشوای سومشان به سوگ مینشینند . آنان بر سر و روی خود میکوبند و در بعضی از نقاط ایران از جمله آذربایجان با قمه بر سر خود صدماتی را وارد می آورند که هیچ عقل سلیمی را یارای پاسخگوئی به چرائی آن نیست . ولی آیا این شیعیانی که این چنین هوای امام سومشان مستشان نموده است حتی یک ورق کتاب تاریخ خوانده اند ؟ ویا خود بازیچه دست کسانی شده اند که میگفتند : ما هر چه داریم از محرم و صفر داریم . و براستی نیزکه آنان راست میگفتند ولی ذهن علیل جامعه آن روزگار و چه بسا این دوران قادر به هضم آن نبود . اینان با بهره گیری از احساسات مردم در پی آن شدند که به مطامع خود دست یابند و ما نیز چه آسان فریب خوردیم و در پی آنان روانه شدیم . در این مقاله در پی برسی احوالات شخصی فردی یا گروهی نیستیم وفقط قصد برسی احوالات آن روزگار با دوران خودمان هستیم و در پی آنیم که ثابت نمائیم فردی را که ما یزید میدانیم بسیار دموکرات تر و رئوفتر از حاکمان کنونی برخی از کشورها بود . و در این باره نیز قصد توهین به هیچ کس یا فردی نیست که توهین را افراد عقب مانده ذهنی میکنند و نه افراد متمدن امروزی. در باره علل جنگ میان حسین و یزید داستانهای گوناگونی را شنیده ایم ولی تمامی آنها را از زبان آخوندهائی شنیده ایم که حتی با الفبای تاریخ نیز آشنائی ندارند. چه رسد به برسی وقایع آن. درنگارش این مقاله از کتب بسیاری بهره گرفته شده است که در خاتمه تعدادی از آنان آورده خواهد شد .
از ديرباز گفته اند، تا فرهنگ ملتی زنده است، آن ملت به زندگی ادامه خواهد داد. مفهوم اين گفته آنست که بهترين راه نابودکردن ملتی، از بين بردن فرهنگ آنست. اين واقعيت را ملايان بدون اصل و نسبی که حکومت را در ايران بدست گرفته اند، به خوبی تشخيص داده در اين مدت 30 سال به سختی تلاش کرده اند تا فرهنگ شکوهمند و ديرپای ملت ايران را نابودکنند. بديهی است که ملت ايران بر خلاف کوشش آخوند ها برای بازداشتن آنها از اجرای مراسم فرهنگی، از همان سالهای نخست روی کار آمدن حکومت دینی با شور بيشتری به انجام مراسم فرهنگی خود ادامه داد و بدينجهت تودهنی محکمی به آخوندها حواله داده اند.
حسين بر آن بود تا تاج خلافت اسلامی را از سر يزيد بن معاويه بردارد و خود جانشين او شود(اميدواريم، خوانندگان گران ارج توجه داشته باشند که يزيد خليفه بود و نه امام. و حسين نيز درپيش از فرنام امامت بهره می برد و بنابراين،هدفش خلافت بود و نه امامت). به پيروی اين هدف، حسين از مکه به قصد جنگ با يزيد خارج شد و لشگريان يزيد نيز درکربلا او و سپاهيانش را در پهنه جنگ از دم تيغ گذراندند. (بنمايه ها: شيعه گری و امام زمان، نگارش دکتر مسعود انصاری. شهيد جاويد، نگارش آخوند صالحی نجف آبادی که چون
درباره تاريخ جنگ کربلا واقعه بينی کرده است، بوسيله ماموران امنيتی ج .ا کشته شد.)
غارت و چپاول کالاهای تجارتی يزيد بوسيله حسين در ناحيه تنعيم .حسین با کاروانی روبرو شد که برای يزيدبن معاويه کالاهای تجارتی حمل می کرد. حسين در راه لشگرکشی از مکه به کوفه، به کاروان ياد شده حمله کرد و اموال و شتران آن کاروان را تصرف کرد. ( به کتابی که بر پايه دهها کتب تايخ عربی نوشته شده، Wellhausen نگارش The Religio-Political Factions in Early Islamمراجعه فرماييد. )
یزید و معاویه هر دو عاشق زن زیبای شوهر داری بودند بنام (اورینب ) معاویه بعد از بحث های فراوان با شوهر اورینب که عبدالله نام داشت توافق کرد که دختر خود را به عبدالله بدهد و در نتیجه وی همسرش را طلاق دهد تا یزید بتواند بدون مشکل شرعی با او ازدواج کند . هنگامی که عبدالله بن سلام همسرش را طلاق داد و او را برای یزید فرستاد حسین در راه اورینب را به همسری خود در آورد بدیهیست که از این عمل حسین یزید کینه فراوانی به دل گرفت ولی چون معاویه مردی سیاستمدار بود یزید را از هر اقدامی بر علیه حسین باز داشت . (بنمايه ها: سنجش فرهنگ پارسی بافرهنگ تازی، صفحه ٩۶ ، زندگانی حسين، نگارش زين العابدين راهنما، جلد نخست برگهای ١۵٧ تا ١۵٨ ، ناسخ التواريخ،.( جلد ششم، صفحه ۵۵ ، شيعه گری و امام زمان، نگارش دکتر مسعود انصاری صفحه ۵٩)
در زمان خلافت عثمان، مردم تبرستان بر ضد حاکم تازی شورش کردند و عثمان برای فرونشاندن مردم تبرستان،حاکم کوفه را برای سرکوبی مردم تبرستان روانه داشت. حسن و حسين ، فرزندان علی بن ابيطالب نه» تنها در اين جنگ ها شرکت داشتند، بلکه جز سرداران « سعيدبن عاص »به شمار می رفتند و رهبری اين جنگها را بر عهده داشتند. دکتر حسن ابراهيم حسن، در کتاب تاريخ سياسی اسلام، جلد اول، ترجمه ابوالقاسم پاينده، برگ ٢٨٨ ، می نويسدخدا ميداند، اين دو امام محبوب مردم شيعه ايران چه کشتارهايی از مردم اين کشور کرده اند. ( دائرة المعرف شيعه اسلام،.( نگارش حسن الامين برگهای ١٧٩ تا ١٨٣)بر کسی از عموم مردم جهان پوشیده نیست که سعد بن عاص در این جنگها ددمنشیهائی از خود نشان داد که روی چنگیز خان مغول را نیز سفید کرده است حال این مهم چرا از چشم مردم ایران پوشیده مانده است باید جواب این پرسش را در خودفریفتگی مردمی که فرهنگ خود را رها نموده و بر فرهنگ بیگانه پای میفشرند شنید.
حسين بر پايه نوشته کتاب سفينة البحار مدينة الاحکام و آلاثار نگارش آخوند(آيت الله) حاج شيخ عباس قمی،
صفحه ١۶۴ که به تاييد و ستايش آيت الله نجفی مرعشی، مرع تقليد شيعيان جهان رسيده، درباره ايرانيان گفته است:ما از تبار قريش هستيم و هواخواهان ما عرب و دشمنان ما ايرانی ها هستند. روشن است که هر عربی از هر ايرانی بهتربالاتر هر ايران از دشمنان ما هم بدتر است. ايرانی ها را بايد دستگير کرد و به مدينه آورد، زنانشان را به فروش رسانيد ومردانشان را به بردگی و غلامی اعراب گماشت.
با این همه اسناد تاریخی که در مورد حسین در دست هست چر اایرانیان این چنین درسوگ او سینه میدرند و شیون میکنند . ماکیاولی سخنی دارد بسیار شکوهمند : با مذهب میتوان ارتشی نیرومند ساخت ولی با ارتش نمیتوان مردم را در یک جا گرد آورد . معنای سخنان ماکیاولی را آخوندهای مکار خیلی بهتر از ما درک مینمایند قدرتی که دین به حکام مذهبی میدهد بسیار فراتر از قدرت بمب های اتمی و هیدروژنیست . دیگر آن مست زنگی سرخوش از هاله نور وقتی ادعای عدم ساخت چنین تجهیزاتی را مینماید باید از او پذیرفت چون دیگر آنان نیازی به ساخت چنین سلاحهائی ندارند . این همه بوق و کرنا هم که کشورهای مترقی در آن میدمند برای پر نمودن جیب خودشان هست و در منگنه گذاشتن هر چه بیشتر مردم و دادن بهانه به دولتهای توتالیتر برای سرکوب و اعدام هر چه بیشتر دگر اندیشان . همه سرشان در یک آخور هست و بدبخت مردمی که به فکرند تا منجی ای از راه برسد و آنان را از چنگ ضحاک زمانه برهاند . امیدی که تا ابد به طول خواهد کشید . مگر کاوه ای خود بباورد که کیست و سر برآورد تا این زنگیان تازی پرست را در کوه دماوند به بند کشد و دوباره آفتاب مهراهورا بر این سر زمین تابیدن گیرد.
سخنمان از حسین بود و از عاشورا و از سخنانی که در مورد ایرانیان گفته و اعمالی که مرتکب شده بود . بیائید با وجدانی آزاد در این زمینه نتیجه گیری کنیم و اصلا حسین را فراموش کنیم و در عوض فرد( ایکس) را در نظر بگیریم . این فرد مرتکب سرقت مسلحانه میشود . زن حاکم زمانه را که برای بدست آوردنش بسیار جور کشیده است به چنگ می آورد . بر علیه دولت وقت دست به شورش مسلحانه میزند و..... شما اگر قاضی بودید چه مجازاتی را برایش در نظر میگرفتید ؟
بعد از جنگ دو پسر عمو و بعد از قتل حسین توسط دائی تنی اش (شمر بن زلجوشن ). خانواده او از طرف یزید مورد ارج و قرب قرار میگیرد و به خواهرش زینب اجازه سخنرانی های متعدد داده میشود که همگی از آنها آگاهیم .
یزید برای مقابله با این وضعیت شیوه رفتار خود را با اهل بیت عوض نمود ( هدایای زیادی به آنها داد و اظهار محبت فراوان کرد؛ مکان اقامت آنها را عوض کرد و به آنها اجازه عزاداری داد)از طرف دیگر سعی کرد گناه قتل امام حسین علیه السلام را به گردن ابن زیاد بیندازد و از خود سلب مسئولیت کند. از این رو مرتب او را لعنت می‌کرد. یزید دستور داد اسیران خانواده حسین علیه السلام به وطن خودشان یعنی مدینه پیامبر باز گردند.
هنگام خداحافظی یزید با کاروان اسرا به امام سجاد علیه السلام گفت:
خدا لعنت کند ابن مرجانه را. اگر من پدرت را می‌دیدم، هر خواسته‌ای داشت، می‌پذیرفتم و مانع کشته‌شدنش می‌شدم؛ ولو به قیمت کشته‌شدن فرزاندانم تمام می‌شد! ولی خب، کشته‌شدن او قضا و قدر الهی بود. وقتی به وطنت رسیدی، با من مکاتبه کن و خواسته‌های خودت را برایم بنویس.
اگر من بودم اجازه نمی‌دادم حسین کشته شود.
آن‌گاه «لقمان بن بشیر » را که صحابی رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم بود با سی سرباز اسب‌سوار با آنها همراه کرد و به او سفارش کرد برای رعایت حال و حفظ آبروی اهل بیت، آنها را شب‌ها حرکت دهد، و خود پیشاپیش آنها حرکت کند و اگر علی بن الحسین در بین راه چیزی خواست، آن را برآورده سازد.
سپس اهل بیت را در محمل‌های آراسته نشاند و گفت: اینها به جبران آنچه بر شما گذشت.
همان گونه که پیشتر گفتیم کاری به حق و یا ناحق بودن هیچ یک از طرفین نداریم ولی با همه این اوضاع و احوال باز یزید آنقدر مردانگی داشت که دوست و دشمن بنویسند که بخاطر اعمالش نادم شده بود و در صدد جبران برآمده بود .
آیا حاکمانی که از ظلم یزید هر روز ناله سر میدهند حاضرند به اندازه او نیز مردانگی داشته باشند تا از خانواده هائی که عزیزانشان را از دست داده اند دلجوئی نمایند . آیا این اوضاع و احوال یزید را بسیار دموکرات تر و رئوفتر از حکام توتالیتر نمیسازد . آیا نباید در عاشورائی که در پیش است خون گریست ؟ اما نه بر حسین بلکه بر آنچه که بر سرخانواده هائی چون ندا و سهراب و ... رفته که حتی حاکمیت اجازه به سوگ نشستن بر جگرگوشگانش را نیز نمیدهد . دلجوئیش پیشکش .

پاینده ایران

۱۳۸۸ آذر ۲۳, دوشنبه

یک قدم فاصله یک قرن تفاوت

یادم می آید حوالی سال 57 بود هر کس که به کشور ترکیه سفر میکرد از اوضاع آنجا دادش به آسمان میرفت جاده های خراب مردم بی فرهنگ کامیونهائی همچون کامیونهای کنونی کشور افغانستان مستهلک و یک قرن از رده خارج . رانندگان برای این که ماشینشان را از شر سنگهائی که کودکان اتومبیل ندیده بسویشان پرتاب میکردند با یک توری فلزی جلوی چراغهایشان را میگرفتند اوضاعی بود درست شبیه اوضاع کاروانهائی که از جاده ابریشم سالها پیش مورد تجاوز راهزنان قرار میگرفتند . ولی این ور در کشور اهورائی ایران ماشینهائی آخرین مدل مردمی با فرهنگ درآمدی سرشار . هنگامی که به آن ور میرفتی همه دورت جمع میشدند که ببینند از کدامین بهشت روی زمین آمده ای که این همه دلار با خود داری در مقابلت تا کمر خم میشدند تا ذره ای از آن ثروت خدادادی را میانشان قسمت کنی تا آنان نیز از آن بهره ای هرچند ناچیز بربایند . ایران و ایرانی شان و مقامی داشت همچون مقام فرستادگان خدا بر روی زمین فط کافی بود لب تر کنی تا از شیر مرغ تا جان آدمیزاد برایت مهیا شود . اولین پرسششان که میرفتی این بود آیا ما را هم به تابعیت ایران میپذیرند ؟ بر خود میبالیدی که در چنین کشوری قدم از قدم بر میداری سر بر افلاک میسائیدی که کشور در دست چنین کسان خردمندیست که رفاه خود را فروخته اند تا آسایش تو را مهیا سازند مگر چه میخواهی جز این . ذره ای مال و یک دنیا آبرو . میگویند اگر میخواهی بر مسلمان حکومت کنی تازی را سیر نگه دار و ایرانی را گرسنه . ولی گویا حاکمان آن زمان این پند را نشنیده بودند که چنین در صدد رسانیدن هم میهنانشان به دروازه های تمدن بزرگی بودند . تمدنی که داشت ایران را پنجمین قدرت جهان میساخت . کاری به تحولات سیاسی آن دهه ها نداریم که هر کس بهتر از من در آن باره میداند . 30 سال گذشت سی سالی که برای مردم ما بیش از یک قرن طول کشید . همانند این که کشور را در یک حال خاص منجمد کرده اند و سالها بعد یخ آن را گشوده اند . در این سالها کشورهای پیرامونمان چهار نعل بسوی تمدن تاختند و ما چون حمار در گل مانده در جا زدیم . اتومبیلهای ما در چشم ترکان خودروهای از رده خارج محسوب شد و خودمان دریوزه گر (گدا) بطوری که حتی فاحشه های ترک نیز از پذیرفتن ایرانیان کراهت دارند و با کلی التماس ایرانیان در مقابل آنها تن به این عمل میسپارند . اقتصاد ترکیه بدون داشتن قطره ای نفت و سایر ثروت های خدادادی هر روز شکوفاتر از روز پیش میشود و اقتصاد ما هر روز عقب گرد میکند . حال ترکیه است که ایرانیان به هزاران حربه خواستار ادامه تحصیل و اقامت در آن هستند . هرروز جوانان ایرانی با خواهش و تمنا بر درب کنسولگریهای ترک انتظار پذیرفته شدنشان توسط کشور ترکیه هستند چه بر سرمان آمد چرا پند حکیم بزرگ طوس را به گوش جان نشنیدیم که صدها سال پیش این واقعه را پیش بینی کرده بود:

چو با تخت منبر برابر شود
همه نام بوبکر و عمر شود
تبه گردد اين رنجهای دراز
نشيبی دراز است پيش فراز
نه تخت و نه ديهيم بينی نه شهر
ز اختر همه تازيان راست بهر
چو روز اندر آيد به روز دراز
شود ناسزا شاه گردنفراز
بپوشد از ايشان گروهی سياه
ز ديبا نهند از بر سر کلاه
نه تخت و نه تاج و نه زرينه کفش
نه گوهر نه افسر نه بر سر درفش
برنجد يکی ديگری برخورد
به داد و به بخشش همی ننگرد
شب آيد يکی چشمه رخشان کند
نهفته کسی را خروشان کند
ستاننده روزشان ديگر است
کمر بر ميان و کله بر سر است
ز پيمان بگردند وز راستی
گرامی شود کژی و کاستی
پياده شود مردم جنگجوی
سوار آن که لاف آرد و گفت و گوی
کشاورز جنگی شود بی هنر
نژاد و هنر کمتر آيد به بر
ربايد همی اين از آن آن از اين
ز نفرين ندانند باز آفرين
نهان بدتر از آشکارا شود
دل شاهشان سنگ خارا شود
بد انديش گردد پدر بر پسر
پسر بر پدر همچنين چاره گر
شود بنده بی هنر شهريار
نژاد و بزرگی نيايد به کار
به گيتی کسی را نماند وفا
روان و زبانها شود پر جفا
ز ايران وز ترک وز تازيان
نژادی پديد آيد اندر ميان
نه دهقان نه ترک و نه تازی بود
سخنها به کردار بازی بود
همه گنجها زير دامن نهند
بکوشند و کوشش به دشمن دهند
نه جشن و نه رامش نه گوهر نه نام
به کوشش ز هر گونه سازند دام
زيان کسان از پی سود خويش
بجويند و دين اندر آرند پيش
بريزند خون از پی خواسته
شود روزگار بد آراسته
نباشد بهار از زمستان پديد
نيارند هنگام رامش نبيد
ز پيشی و بيشی ندارند هوش
خورش نان کشکين و پشمينه پوش
...
چو بسيار ازين داستان بگذرد
کسی سوی آزادگان ننگرد
همه دل پر از خون شود روی زرد
دهان خشک و لبها پر از باد سرد
چنين بيوفا گشت گردان سپهر
دژم گشت وز ما ببريد مهر
همان زشت شد خوب و شد خوب زشت
بشد راه دوزخ پديد از بهشت

درست هست که این گونه بازپس رفته ایم ولی بارقه های تحولی عظیم دگر بار در هر دو کشور مشاهده میشود درست است که ترکیه این چنین در شاهراه تمدن به پیش میتازد ولی نشانه هائیست که دارد به حال و روز ایران دچار میگردد . مردمان سکولار ترکیه هر روز بیشتر از روز پیش روی به مذهب می آورند و چنان خود را در گیر این مهم نموده اند که گویا دارند در دوران قبل از انقلاب 57 به سر میبرند کوچکترین اهانتی به مقدساتشان با شدیدترین واکنشها جواب داده میشود چیزی که در ایران ما عکس آن دیده میشود چندین روز هست که ترکها به خیابانها آمده اند و به آتش زدن اموال عمومی و شورش روی آورده اند ارتش ترکیه در مقابل این اقدامات مردم نه تنها واکنشی نشان نمیدهد بلکه روزنامه های ترک و خبر گزاریهای متعدد با آب و تاب اخبار آن را منعکس میسازند نه در خیابانهای ترکیه از قداره بند خبری هست و نه در دانشگاههایشان ازکسانی که دختران دانشجو را از طبقات مرتفع با فریاد یا زهرا به زمین بیاندازند و نه لباس شخصیهائی که مستقیم بسوی مردم تیر اندازی کنند ارتش ترکیه با سعه صدر با شورشیان کنار می آید و تلویزیونش سخنان مخالفان را پخش میکند . نه در زندانهایش به مخالفان تجاوز میکنند و نه کسی در خیابان جان میسپارد و نه حاکم بی هاله نورش با نشان دادن تن علیلش به تحریک هوادارانش برای قلع و قمع مخالفان میپردازد . با این همه صبر و بردباری که دولت ترکیه نشان میدهد مردم ترکیه هرروز از لحاظ فرهنگی پس رفتی را میکنند که ما در سالها پیش کردیم مردم با سنگ و چوب و کوکتل مولوتوف به جان سربازان بی دفاع می افتند و آنها نیز که هیچ سلاحی جز باطوم با خود حمل نمیکنند نظاره گر شورشیان میشوند ولی در این ور فرق میکند بسیج و سپاه و لباس شخصیها که به جز سلاح گرم مجهز به انواع سلاحهای سرد از قبیل قمه و ساطور و پنجه بکس هستند به روی معترضان یورش می آورند ولی معترضان با آنان بدون کوچیکترین خشونتی مقابله میکنند . آن ور نه معترضان تا دندان مسلح القاب کافر و محدور الدم میگیرند و این ور معترضانی که فقط شعار میدهند محارب با خدا نام میگیرند و اعدام جزا میگیرند . آن ور سخنانشان را میشنوند و در تلویزیونشان پخش میکنند و این ور حتی صحبت بین مردم نیز از آن وقایع جرم محسوب میشود آن ور فیلمسازانشان از رهبرشان آتاترک فیلمی میسازند که او را لاابالی و مشروبخوار و ... نشان میدهد و آن نیز اجازه پخش می یابد و این ور به بهانه پاره شدن عکسی بی مقدار علم شنگه ای عظیم بر پا میشود. حتی اگر وجوب تقدس يک عکس لزوم جنگ داخلی را گوشزد کند و کشتاری ميليونی از مردم ما را ، لازم است درباره مقدس ها ، دين و واجبات دينی گفتگو شود ، روزی که قدرت سرکوب نتواند مانع از بيان انديشه هائی شود که مهار شدنی نيستند ؛ اين مهم ها نيز روشن خواهند شد و دست آويزهای جاهلانه کمتر و کمتر خواهد شد . اگر فرصت آزاد بيان انديشه فراهم شود ، اين مدعيان دين و دانش ، تفقه و اجتهاد ، در سوراخ موش های هزاران ساله خود خواهند خزيد و اين عربده جوئی ها ، به قدرت قوه قضائيه و مزدوران نالايق و قضات تابع دستورش نيز پايان پذيرفته روشنی بر سياهی ها استيلا خواهد يافت.
سخن به درازا کشید نشانه های ظاهر شده همان نشانه هائیست که ترکیه را به کام یک دیکتاتوری مذهبی و ایران را به دورانی همچون دوران رهائی اروپا از قرون وسطی خواهد کشانید . هر چند ممکن هست تا رسیدن به آن نقطه عطف سالهائی زمان نیاز باشد .

پاینده ایران

۱۳۸۸ آذر ۲۱, شنبه

بازجوئی یک مجنون

بازپرس : جناب آقای حاج کلب علی مشهدی قوچعلی زولفعلینژاد اصل مرزنگوش قباحت دارد این چه ادعائی هست که میکنید ؟
به اختصار- حاجی :چه قباحتی همه دارند استفاده میکنند چرا من نکنم ؟
بازپرس- علی قوللو : چه نفعی برایتان دارد جز این که خود را مضحکه خاص و عام کرده اید ؟
حاجی : مگر آنهائی که این کارها را میکنند خودشان را مضحکه خاص و عام میکنند توهین را شما میکنید نه من .
علی قوللو : باشه باشه ولی حالا چرا تصمیم گرفتید این لقب را برای خودتان انتخاب کنید ؟
حاجی : تصمیم نداشتم این لقب را انتخاب کنم مجبور شدم .
علی قوللو :چرا ؟ تهدیدتان کردند ؟
حاجی : نه ولی واقعا مجبور شدم .
علی قوللو : برای محکمه عدالت الهی توضیح دهید .
حاجی : اول در نظر داشتم خودم رو رهبر آزادیخواهان جهان اعلام کنم . دیدم آمریکا و فرانسه پیشدستی کرده اند اومدم خودم رو رهبر مسلمین جهان اعلام کنم دیدم به حمد و ثنای باریتعالی رهبر مسلمانان جهان تعدادشان از مور و ملخ هم فراوانتر هست : صدام حسین رحمته الله علیه . سرهنگ قذافی . عمرالبشیر .بن لادن . وارثان حرمین الشریفین و .... به هر در زدم دیدم قبلا اون در رو از پاشنه در آورده اند من هم چاره ای ندیدم جز برگزیدن این لقب . این انتخاب هم بر اساس گزینش های استراتژیک و دشمن شکنانه بود و هم الهامات الهی و هم این که تعداد طرفداران این جانب از همه ادیان دیگر زیادتر هست .

گاویست در آسمان و نامش پروین
یک گاو دگر نهفته در زیر زمین
چشم خردت باز کن از روی یقین
زیر و زبر دو گاو مشتی خربین (خیام)

و هم تا به حال کسی به فکرش هم خطور نکرده بود که این لقب رو انتخاب بکند مگر من چه چیزی کمتر از اونهائی دارم که با داشتن مدرک اکابر واسه خودشون دکترا از اکسفورد جور میکنند و خودشون رو به عنوان وزیر تو کابینه میچپانند ؟
علی قوللو : پس از این به بعد باید شما را با لقب جدیدتان صدا کنیم تا خدای نکرده مرتکب بی احترامی نشویم جناب آقای دکتر حاج کلب علی مشهدی قوچعلی زولفعلینژاد اصل مرزنگوش ابن حمار رهبر خران جهان ؟
حاجی ؟ طیب الله طیب الله احسنت لکم
علی قوللو : فقط میشود آخرین لطف رو در حقمان بفرمائید و بگوئید آیا به جز تعداد زیاد خران در جهان عامل دیگری نیز در این انتخابتان دخیل بود ؟ آمریکا و اسرائیل را عرض میکنم .
حاجی : بر طبق روایات معتبر در ازمنه قدیم مادر مادر بزرگ بنده یکبار حشری میشوند. چشمتان روز بد نبیند و خدا بر سر مادرتان نیاورد میرود و با یک کره خر گشنی میگزیند (البته شوهرش آن خر را به 30 کیلومتری برد و فروخت )بر طبق روایات معتبر منقول از علامه خرعینی بنده ماحصل این عشق ممنوع میباشم و چون درد و رنجی را که جده این جانب در این راه تحمل نموده است خارج از وصف و بیان میباشد بنده اکنون میبایستی از تمامی مزایای آن کمال استفاده را ببرم و برای این که جهانیان مرا رهبر خران جهان بدانند بایستی مقداری پارچه ارغوانی (به حرمت خونهائی که در این راه ریخته شده است ) بر سر اونی که گلاب به روتون نمیخوام اسمشو ببرم بپیچم و خودم رو از این لحظه رهبر خران جهان اعلام میکنم .
علی قوللو : یا من ذکره شفا و اسمه دواء اعطیک لهذه المجنون شفاء عجیلا

پاینده ایران

برای روز حسابرسی آماده اید

به گوشه قبایتان برخورد؟
رگ غیرتتان ترکید ؟
ناموستان بر باد رفت ؟
چه شد که این چنین با چشمان دریده به میادین آمده اید و نعره میزنید ؟و آسایش را از مردم گرفته اید ؟ بس نیست روزهائی که هر کدام به بهانه ای اقتصاد کشور را میخوابانید ومیلیاردها دلار ضرر به این کشور میزنید ؟ تا کی میخواهید مردم را بفریبید و بر گرده اشان نشسته سواری بگیرید ؟
دیروز نقش کاریکاتور را دستاویز ساختید روز بعدش نوشته شدن کتاب و امروز پاره شدن فرتوری کهن را دستاویز امیال شیطانیتان ساخته اید .
مگر این فرتور چه ارزشی داشت که این گونه همانند مار زخم خورده بر خود میپیچید و ناله سر میکنید ؟ هر روز در جلوی چشم هزاران نفر فرتورهای بزرگترین انسانهای جهان را خود میدرید و مستانه بر خود میبالید . مگر این یکی چه فرقی با آن دیگری دارد ؟ مگر هم او نبود که میگفت : ول کنید این استخوانهای پوسیده متعفن را . شما که خود را پیرو مکتب او میدانید چرا به خواسته اش سر تعظیم چرا فرود نمی آورید ؟
این فرتور مگر ارزشش بیشتر از میلیاردها دلار ضرری هست که امروز به این بهانه به کشور زدید ؟
مثلی چینی هست که میگوید : سگ زنده بسیار ارزشش بیشتر از پیغمبر مرده هست . برای این مرده مانند گرگان زوزه میکشید ولی در مقابل مرگ ندا خم به ابرو نمی آورید ؟ هان شاید ندا کافر بود چون آمده بود از رهبر رایش را پس بگیرد ولی در مورد مسلمانان چین که قتل عام شدند وشما سکوت کردید چه دارید بگوئید ؟ و یا مسلمانان چچن – آذربایجان و ....
قطعا جوابی ندارید که بدهید . میبایست کمی ادب می آموختید از سعدی شیرین سخن که فرموده : انگشت مکن رنجه بدر کوفتن کس – تا کس نکند رنجه به در کوفتنت مشت .اینها همه نتیجه اعمال و رفتار خود شماست که دارد پیشتان باز میگردد . دنیا سرای مکافات هست اگر نیک بیاندیشید . هنوز صبر کنید تا آنچه را که بر سر مظلومان آورده اید پژواکش نزدتان بازگردد آنوقت هست که پرده گوشهایتان از لرزش قدمهایمان دریده خواهد شد . برای آن روز خودتان را آماده کرده اید ؟

ای ایرانم

تو ای پر گهر خاک ایران زمین
که والاتری از سپهر برین
هنر زنده از پرتو نام توست
جهان سرخوش از جرعه جام توست
بر و بوم این ملک پاینده باد
بمان خرم ای خاک مینو سرشت
که در چشم ما خوشتری از بهشت
ترا از دل و جان پرستنده ایم
روان را به مهر تو آکنده ایم
بر و بوم این ملک پاینده باد
مخور غم که آمد بهار امید
ز شام سیه زاد صبح سپید
به تدبیر سر حلقه راستان
شده ملک جم غیرت باستان
بر و بوم این ملک پاینده باد

۱۳۸۸ آذر ۵, پنجشنبه

غرب زدگی یا تازی پرستی

چنان در خواب خرگوشی فرو رفته ایم که ناگهان میشنویم یکی دیگر از ایرانیان ساکن غربت به دیار باقی شتافت . ویگن مرضیه رضا فاضلی و هزاران تن از فرزندان این بوم و بر در غربت از کنارمان پر گشودند و رفتند . فردا نوبت کیست . همگی اینان تنها یک آرزو داشتند که لااقل در واپسین دم در آغوش مادر بغنوند . کاری به عقیده و مرام و مسلک هیچ کس نداریم که عقیده و دین هر کس تا زمانی که آزادیهای دیگران را تحت الشعاع رار ندهد آزاد هست و در خور ستایش . همگیمان فرزندان مادری بنام ایرانیم و باید دست در دست هم نهیم به مهر تا میهن خویش کنیم آباد تا دیگرهیچ سنگ خاره ای جرات دست یازیدن به ناموسان را حتی به مخیله اش هم راه ندهد .ولی چه شده که اکنون این گونه مسخ دشمنانمان گشته ایم و همگی سر در گریبان خویش فرو برده ایم و ترس آن داریم که ترک بردارد چینی نازک تنهائیمان .و همچون عروسکان خیمه شب بازی به هر سو که میچر خانندمان می رقصیم .به نظاره مرگ هم وطنانمان با خونسردی مینشینیم و لی بر سوگ دشمنان قسم خورده آب و خاکمان مویه سر میکنیم . ای کاش جلال آل احمد بجای نگارش غرب زدگی چند خط در مذمت تازی پرستان مینگاشت تا این چنین درمانده نبود یم .و دشمنانمان را دوست و دوستانمان را دشمن نام نمینهادیم .
این چه سیاستیست که بر سرمان آورده اند تا بربایند از ما هر آنچه که داریم چرا به خود نمی آئیم و بر گذر ایام نظری نمی افکنیم . خود را عاقل ترین باهوشترین نجیب ترین و با استعدادترین بشر در کره خاکی به شمار می آوریم ولی از خواندن تاریخ نیاکانمان واهمه داریمو به یاد نمی آوریم که :
هر آن کس که نآموزد از گذشت روزگار
ناموزد از هیچ آموزگار
افسوس و صد افسوس که چنان مسخ شده ایم که قرنها زمان میخواهد تا به خرد بزرگ دست بیابیم تا بدانیم جام جمی که از دگران میطلبیم خود داریم و از بیگانه تمنایش را نکنیم .
کشورهای مترقی جهان آنانی که به سعادت فرد فرد آحاد بشر ارج مینهند با پیروی از اندیشمندان و وطن پرستانشان در شاهراه رفاه و ترقی مردم گام مینهند . وای بر آن جامعه ای که خردمندانشان خانه نشین وطن پرستانشان در گور و سرمایه دارانشان غم هجرت را به جان خریده اند و ابلهان در آن جامعه در مسند امورند .و اوضاع جامعه همان گونه که وزیر اسکندر مقدونی گفت باشد (برای نابودی یک کشور کافیست کارهای بزرگ را به انسانهای کوچک و کارهای کوچک را به انسانهای بزرگ سپرد)چرا همه فرزندانمان اعم از مجاهد توده ای سلطنت طلب و یا بی خدا را در آغوش نمیکشیم و فقط عقیده و مرام خود را بر حق میدانیم . سالیان گذشته دیدیم که این سر سپردگان تکه ای استخوان چه بر سر کشورمان آوردند و از کشوری قدرتمند و ثروتمند بیماری رو به موت ساختند که محتاج جزئیترین مایحتاج خود هست . آیادر کشوری که متولیانش همه از بقال یا قصاب سر کوچه ولی همگی با مدرک دکترا از آکسفورد و با هاله هائی از نور در اطراف سر گزیده شوند انتظاری بیش از این را میشود داشت ؟

پاینده ایران

۱۳۸۸ آبان ۲۷, چهارشنبه

گیرم که در باورتان به خاک نشسته‌ام

خبر بس کوتاه بود تنها در حد یک جمله لابلای خبرهای سیما . ولی اثرش برای کسی که بداند همچون اثرات یک انفجار اتمی ویرانگر و سوزنده . نام شاهان از کتب درسی تاریخ برچیده میشود .فقط همین . و یک دنیا تاسف برای ایران پرستان .مگر میشود کسی نام پدرش را از خاطر ببرد جز حرامزادگان تاریخ .
سالها پیش که در اوج شکوه و تمدن بودیم یکبار دیگر همین بلا بر سرمان آمد . عده ای آمدند و تاختند و سوزاندند و بردند . زنانمان را در بازار های مکاره فروختند و کودکانمان به عنوان غلام بچه بازیچه شهواتشان شد تا پیش پرداختی باشد بر آن چه بدیشان وعده داده شده است . و چه وعده دلنشینی برای عده ای دزد و راهزن . قدرتی که در تجمع راهزنها وجود دارد در هیچ نیروی دیگری نمیتوان سراغ یافت . آخر کسی که هیچ ندارد اگر پیروز شود به زن و کودک و ملک و مال دست می یابد و اگر کشته شود به وعده هائی دلفریب . قدرتی که اینان بدست می آورند در هیچ کس نمیتوان سراغ یافت . آنان نیز تنها ترسشان فرهنگمان بود و نیاکانمان . چون اگر می اندیشیدیم که چه بودیم سر بر ساطور جلادشان با رضایت خم نمیکردیم و نمیگفتیم که خواست خداست و اگر او نخواهد حتی برگی از درخت فرو نخواهد افتاد. می ایستادیم و مردانه انتقام نیاکانمان را می ستردیم و بر خاک سیاه مینشاندیمشان . ولی افسوس و صد افسوس که آنان یافته بودند آنچه را که میجستند . آنها آمدند و فرهنگمان را نشانه رفتند و تمدنمان را و سالها بر استیلای خود پای فشردند .تا این که قومی خون خوارتر از آنان پدیدار گشت و ما را از چنگالشان رهانید . این قوم تازه پدید چیزی از ما نمیخواست جز دارائیهایمان . به همین دلیل توانستیم دوباره سر برآوریم و به خاطر بیاوریم چه بودیم .و چه شدیم .
و باز دوباره قومی بازمانده از تخمه تازیان آمدند و وطن پرستانمان را درو کردند . تنها به جرم عشق به مام میهن . وآنچه را هم که خواستند بر سرمان آوردند.و مادرانمان را گریان بر سر گور فرزندانشان نشانیدند و ثروت های خدا دادیمان را بر دامان اربابانشان ریختند . ولی باز خواستیم سر بر آوریم چون اندکی در کتبی که از آتش قهر تازیان برایمان مانده بود خوانده بودیم که چه بودیم و با خود اندیشیده بودیم که چه شدیم .تازی بچگان اکنون میخواهند پا جای پای تبار ناپاکشان گذارند ولی نمیدانند که اکنون ساختار جهان به گونه دیگری ورق میخورد و تلاششان چیزی جز آب در هاون کوبیدن نیست . در برهه ای از تاریخ که به یمن تکنولوژی جهان همچون دهکده ای کوچک نمود پیدا کرده است و کوچکترین خبری به سرعت برق در جهان پخش میگردد مگر میتوان مردم را از دانستن باز داشت . گوئیم نام پدرانمان را از تاریخ حذف نمودید گوئیم آثار تاریخیمان را دزدیدید و فروختید . با موج تکنولوژی و اینترنت چه میکنید.

گیرم که در باورتان به خاک نشسته‌ام
و ساقه‌های جوانم از ضربه‌های تبرهاتان زخم‌ دار است
با ریشه چه می‌کنید؟
گیرم که بر سر این بام
بنشسته در کمین پرنده‌ای
پرواز را علامت ممنوع می‌زنید
با جوجه‌های نشسته در آشیانه چه می‌کنید؟
گیرم که می‌زنید
گیرم که می‌برید
گیرم که می‌کشید
با رویش ناگزیر جوانه چه می‌کنید؟

پاینده ایران

۱۳۸۸ آبان ۲۵, دوشنبه

ابلهان جهان متحد شوید

از هر کسی از افراد بشر بپرسی:قدرت ثروتمندان ودانشمندان جهان بیشتر هست یا فقرای جهان همه بی تردید گزینه اول را انتخاب خواهند کرد و خواهند گفت مگر میشود قدرت یک دانشمند را با یک گدا مقایسه کرد ؟ در این جا و هدف از نگارش این مقاله توهین به هیچ یک از افراد جامعه بشری نیست که همه انسانند و در خور ستایش بلکه روشن نمودن نقاط ضعف کسانیست که عده ای سودجو با دست گذاشتن بر روی آنها سالیان متمادیست که در پی فریفتن این قشر از جامعه بشری هستند.و با استفاده از نیروی عظیمی که این قشر در اختیار دارند در صدد رسیدن به منافع شیطانی خویش هستند .
سالهاست شعارهائی را شنیده ایم که بازگو کننده و خواستار اتحاد مابین تعدادی از انسانها در جهان میباشند همانند : پرولتاریای جهان متحد شوید – مستضعفان جهان متحد شوید – مسلمانان جهان متحد شوید و... راستی همه این شعارها برای چیست ؟چرا کسی حاضر نیست برای متمولان جهان کاری انجام دهد ولی همه در صدد فداکاری برای بیچارگان هستند ؟ وعده آب و برق و گاز و اتوبوس مجانی و بانکداری بدون ربا وعده های دلنشینی هستند که میتوان با آنها هر ابلهی را فریفت .انسانها اصولا از چیزهای مجانی خوششان می آید به همین خاطر هست که فروشگاههای بزرگ گاهی تبلیغ کاهش قیمت و اعطای تخفیف میکنند تا بدین طریق اجناس بنجل و از رده خارج خود را به مشتاقان عرضه نمایند . هجوم سیل آسای مردم بیان از این نکته دارد که خصوصیات مردم در طول صدها سال تغییر چندانی ننموده است . قدرت اقتصادی در کشورهائی که از سطح خرد کمتری برخوردارند اکثرا در دست مردان هست پس بهتر هست آنها را بیشتر فریفت تا زنان جویهای شراب و حوران همیشه باکره میتواند نمونه ای از این طرز تفکر باشد . کسی که به جز شکم و زیر شکم به چیز دیگری اندیشه نمیکند این وعده ها وعده های دلفریبی میتوانند باشند . اندکی خرد لازم هست تا بفهمی چه لزومی دارد تا زنی همیشه باکره باشد؟ اینان عشق را در سکس میجویند و بس به همین خاطر هست که هر کدامشان دهها زن و صیغه و غلام دارند تا با آنان عطش سیری ناپذیرشان را فرو نشانند برای اینان فاحشه خانه های مدرن امروزی چه جای دل فریبی میتوانست باشد شاید اگر بودند دهها جمله قصار در وصفش میسرودند و جماع در آنجا را برابر با بزرگترین فرائض میشمردند .
خواهان بانکداری بدون ربا هستند ولی اگر به یک کودک دبستانی این موضوع را بگوئی خنده اش میگیرد سرمایه ات را بده و بعد از افت ارزش در اثر تورم آن را پس بگیر تا در جائی موهوم درختی برایت بروید که از هر شاخه اش صدها میوه و از هر میوه اش .......راستی چه وعده های دلفریبی .
ما نه تنها دنیای شما را میسازیم بلکه آخرت شما را هم میسازیم ما میخواهیم که شما به مقام والای انسانیت برسید . (فقط میشود گفت: بع ) هر کس در جهان مسئول اعمال و رفتار خویش هست این خود اوست که باید آینده اش را بسازد نه کس دیگر و هر کس که این ادعا را کند بی شک بزرگترین دروغگوی کائنات میباشد .
دوست ارجمندی داشتم که دائم به من تاکید میکرد کتاب بخوان فقط کتاب بخوان هر کتابی که به دستت میرسد چه موافق چه مخالف عقیده ات بخوان اوایل نصیحتش را زیاد جدی نمیگرفتم ولی حالا میفهمم چه نصیحت ارزشمندی . اگر حتی درصدی از افرادی که به خدعه های بالا فریفته میشوند اندکی مطالعه داشتند هیچ گاه کسی نمیتوانست آنها را بفریبد . ولی اززمانی که انسان در روی زمین پدیدار شده تا کنون تغییر چندانی دررفتار و کردارش حاصل نشده است درست است که به جای غار در آپارتمانهای شیک زندگی میکند ولی در نحوه نگرشش به دنیا تغییری زیادی نداده است هنوز هم میتوان او را با حرفهای گذشته فریفت و استثمارش کرد .او بجای ساختن جهانی آباد برای آینده گان در فکر موهومات غوطه میخورد و دلشاد است به آینده ای موهوم . میپندارد آن چیزی را که اکنون نمی یابد آنجا خواهد یافت خودش را گول میزند و از حق زندگانیش که به او عطا شده به راحتی میگذرد تا خونی که در رگش هست را نیز به ابلیسی دگر هدیه کند تا او فنا شود در موهومات و از این حماقتش بر خود ببالد تا آدمخوران تازی گردنشان کلفت تر گردد . اصلا چه نیازی به آبادانی این جهان در فرهنگشان هست باید آنقدر فساد در روی زمین کرد تا کسی بیاید و برای عدالت آنقدر خون بریزد تا به زانوان اسبش برسد آنوقت ما را هم از گورمان بیرون خواهد کشید و به آنچه حقمان است خواهد رسانید .

ای آمده از عالم روحانی تفت
حیران شده در پنج و چهار و شش و هفت
می نوش ندانی زکجا آمده ای
خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت

هر قدر برای اینان دلیل و برهان آورده شود که راه این است و چاه این قبول نخواهند نمود و بر کرده خود پای خواهند فشرد .وظیفه انسانهای خردمند هست که راه خود را از اینان جدا نمایند تا برای خود در این دوروزه عمر زندگانی ای پر از خوشی و رفاه فراهم آورند و گرنه نصیحت نمودن ابلهان همچون کوبیدن آب در هاون کاریست بی ثمر و نتیجه . اگر آموزه های پندار نیک گفتار نیک و کردار نیک را به کار ببیندیم بجای همه شعارهای فوق بهتر بود میگفتیم : ای ابلهان جهان متحد شوید . ولی فکر نکنم هیچ گاه مردمان گیتی راستی را بپسندند و شعار آخری جواب میداد همیشه انسانها در صدد گول زدن خویشند و همیشه نیز خود را متفکرترین با لیاقت ترین بهترین فرد جهان میپندارند .(هر کسی فرزند خویش به جمال ماند وعقل خویش به کمال )

گاویست در آسمان و نامش پروین
یک گاو دگر نهفته در زیر زمین
چشم خردت باز کن از روی یقین
زیر و زبر دو گاو مشتی خر بین

هر چند آرزوئیست موهوم و دست نیافتنی ولی امیدوارم که همه انسانها روزی برسد که با خرد خود بیاندیشند.

پاینده ایران

۱۳۸۸ آبان ۲۰, چهارشنبه

باز هم به یاد ندا خواهر زیبایم

به تازگی یکی از دانشگاههای کشورانگلستان بورسیه ای با نام ندا آقا سلطان ایجاد کرده است که در رشته فوق لیسانس فلسفه یعنی همان رشته ای که ندا در آن مشغول به تحصیل بود به دانشجویان به خصوص دانشجویان ایرانی بورسیه ای اعطا میشود تا یاد و نام این جانباخته راه آزادی همیشه فروزان نگه داشته شود . این اقدام دانشگاه آکسفورد که یکی از معتبرترین دانشگاههای جهان میباشد با اعتراض دولت ایران مواجه شد بطوری که وزارت امور خارجه در نامه شدید اللحنی این اقدام را نکوهش و خواستار لغو این بورس گردیده است .
همگی ما میدانیم که ندا چگونه کشته شد . دخترک مظلومی که آمده بود تا رایش را پس بگیرد با گلوله بسیجی بی شرفی روبرو شد که به جز اجرای فرامین ضحاک و ضحاکیان به چیز دیگری نمی اندیشید او با پرپر نمودن این گل بوستان خانواده ای که با ذره ذره وجودشان او را بزرگ نموده بودند و به این سن رسانیده بودند بهشت را برای خود خریداری نمود تا در آن وادی با حور و غلمانها خوش باشد آخر بهشت که به این ارزانیها به دست نمیاید . یکی با گردن زدن 700 نفر از طایفه ای در میان میدان شهر به بهشت راه می یابد .و آن دیگری با کوبیدن هواپیمای مسافرین بی گناه به برجهای تجارت جهانی واین یکی با آویختن کلید پلاستیکی بهشت به گردن و رفتن روی مین .
در کشوری که همه دغدغه اش جشن بود و رامش و شادکامی و نکوئی راستی چه شد که شدیم بازیچه عده ای نابخرد که به جز مرگ و نابودیمان نمیخواهند ؟ یکی میخواهد قسمش را نشکند با زدن گردن پدرانمان آسیاب میچرخاند و با آرد تولیدیش نان میپزد آن دیگری به جرم داشتن عقیده ای دگرگون گردن زده میشود و این یکی با گلوله بسیجی متعفنی از پای در میاید . راستی چه شده بر ما که این چنین مسخ و از خود بی خود گشته ایم آئین نیکی را رها کرده ایم و تازیان و کردارشان برایمان مقدس و اهورائی گشته اند ؟
بجای دلجوئی از خانواده ندا از اقدامی که دیگران در باب دلجوئی از او میکنند میرنجیم ولی عاشق قاتلان و آدم کشان بی شرف شده ایم.از عماد مغنیه قاتلی که با اعمال پلیدش صدها بی گناه را به عدم فرستاد و خلبان هواپیمای مسافری را در جلوی دوربینهای تلویزیونی از پای در آورد یا از خالد اسلامبولی استوره میسازیم و خیابانهایمان را به نامشان میکنیم .مگر ما با جهان و جهانیان سر جنگ داریم که هر چه را آنان نیک میدانند بد میشماریم و هر چه را آنان اهریمنی میخوانند ما اهورائی میدانیم .
یکی پیدا میشود که عرضه اداره کشور خود را ندارد ولی میخواهد بایاری از عناصری موهوم برای جهانیان تعیین تکلیف کند وآن دیگری به مردم میباوراند که انرژی هسته ای حق مسلم آنهاست . نمیدانم این انرژی هسته ای دیگر چه چیزیست که از آب و نان و آزادی مردم جلوتر زده است . مردمی که نان شب ندارند خود را به صبح برسانند انرژی هسته ای را میخواهند چه کار ؟حق مسلم دولت است که همه امکانات را بدون یارانه با قیمت تمام شده به مردم بدهد ولی مردم حق ندارند وقتی همه هزینه ها را با دلار خواهند پرداخت متقاضی دریافت حقوقشان نیز با دلار بشوند آنوقت میشوند محارب با الله و نماینده او نمیدانم این الله چقدر زبون است که یک بشر بی مقدار را توان محاربه با او میباشد . هر کاری کنی محارب با او میشوی و مجازاتت مرگ همان گونه که ندا ندای آزادی سر داد و به جزایش رسید و قاتلش در بهشتی که در زیر درختانش جویهای شراب و ساقیان و حوران بهشتی دلربائی مینمایند به عیش و نوش و خوش گذرانی مشغول هست تا مزد یاریش به الله را دریافت نماید . آفرین به این الله که حامی هر چه جانی و آدم کش و قاتل هست .
یک بیمار تا خود قبول نکند که بیمار هست و پیش متخصص برای درمانش نرود نمیتواند نسبت به بهبودیش امیدوار باشد . ملت ایران نیز تا حافظه تاریخی خود را تقویت ننماید و از گذشت روزگار درس نگیرد آش همین هست و کاسه نیز همین . فقط با استناد به خرد هست که میتوان کشوری آباد و آزاد و به دور از دژخیمان خون آشام ساخت کشوری که در آن تمامی عقاید و تفکرات محترم بوده و مردم آن دیار در رفاه و خوشبختی روزگار بگذرانند . تا رسیدن به آن مدینه فاضله چقدر راه در پیش روی داریم ؟ به این پرسش باید با نگرش به مردمی که در عصر فضا درمان دردهایشان را از گور تازیان میجویند پاسخ داد .

پاینده ایران

۱۳۸۸ مهر ۲۶, یکشنبه

راهکارهائی برای برون رفت از رکود اقتصادی

با توجه به این که اقتصاد جهانی در رکوودی بی سابقه فرو رفته است پس از رایزنی با علما و نخبگان چند راه حل استراتژیک و عملی برای برون رفت از این بحران پیشنهاد میگردد که قطعا جواب خواهند داد چون همگی این راهکارها قبلا آزمایش شده و نتیجه خوبی داده اند .

در زمینه صنعت
1- پیشنهاد میگردد چند روحانی بلند پایه در مبادی ورودی کشور های پیشرفته ای همچون آمریکا و اروپا چپانیده شوند تا موقع ورود خودرو به کشورهایشان یک نوع ایراد شرعیه در خودروها کشف و از وردد آنها جلوگیری به عمل آورند ولی بعد میتوانند با ذکر اورادی و فوت کردن آن اوراد به خودروها (البته با اخذ مبلغی جزئی حدود 3-4 برابر وجه خودرو )اشکالات شرعیه ورود خودرو ها را برطرف ساخته و با این کار مبلغی به جیب مبارکه که نوعی ادخل فی البیت المال میباشد کمک رسانی نمایند.
2- در جهت کاهش هزینه در دانشگاهها کشورهای جهان اول میتوانند با انتصاب عده ای روحانی کاملا خرفت و نادان به عنوان رئیس دانشگاه هم جلوی اعتراضات دانشجوئی را با بهانه مخالفت با الله بگیرند و هم هر شهریه ای با هر مقدار از دانشجویان اخذ و با این حال منت به سر دانشجوها بگذارند که مثلا شهریه دانشگاههای کشورشان از شهریه کشور بورکینافاسو هم کمتر هست .
3- در زمینه انرژی وزرای کشورهای پیشرفته میتوانند با حیله نگهداری منابع برای آیندگان و ارزان بودن قیمت انرژی در کشورشان حتی از کره مریخ هزینه های آب و برق و سوخت و... را حتی به 10 برابر برسانند .
4- بهترین روش برای صرفه جوئی در اقتصاد همان گفته معروف اقتصاد مال خره هست که در کشورهای جهان اول اگر اجرا گردد و تمامی وزرای کشور از بقال یا قصاب های سر کوچه رئیس جمهوری منتصب گمارده شوند چون هیچ تخصصی در زمینه فعالیتشان ندارند میشود با هر بودجه ای آنها را خرید (ببخشید به کار گمارد)و با باقی مانده بودجه به کارهائی که صلاح کشور هست و العوام کالعنعام (مردم نادان)نمیفهمند از قبیل کمک به کشورهای تروریست صرف نمود .
5- در جهت افزایش بودجه دولت میتواند با افزایش ناگهانی قیمتها به چندین برابر هم مردم را در فکر تهیه مایحتاج خود بگذارد تا شورش ننمایند و هم بعدا با کاهش مثلا 5 درصدی قیمتها بر سر مردم منت بگذارد که مبارزه با گرانی نموده است در این راستا دولت میتواند با معرفی مخالفان خود به نام اخلالگر اقتصادی و اعدام آنها خود را از شر آنها نیز رهائی ببخشد .
6- در زمینه تکنولوژی میتواند هر جنس بنجلی را به دهها قیمت به مردم قالب نماید به شرط این که با به نوعی تقدس بخشیدن به آن جنس مردم را در جهت خرید هر چه بیشتر برای ذخیره در دنیا و آخرت رهنمون سازد .و یا شعاری همانند مریخی جنس مریخی بخر را درست نمود و به خورد مردم داد.
7- میتوان با تغییر نام هر نوع کسب و کا ردر کشورهائی که آن کسب و کار مجاز شمرده نمیشوند در جهت اشتغال زائی و کسب درآمد های بیشتر بهره جست از قبیل تغییر نام فاحشه خانه ها به خانه عفاف تغییر نام دانشگاههای پولی به غیر انتفاعی و......
8- چون اکثر افراد در کشورهای مترقی جهان درصدد ذخیره باقیات صالحات نمیباشند میتوان با فرستادن تعدادی واعظ میان آنها و عنوان کردن مار غاشیه و عذاب قبر و ....... با ترسانیدن مردم آنها را مجبور نمود که ذخایر خود را هر چند اندک به وعاظ (کاین چنین جلوه در محراب و منبر میکنند چون به خلوت روند آن کار دیگر میکنند )ببخشایند تا آنان نیز با خرج آن مبالغ در خانه های عفاف شرعیه به چرخش جریان پول در کشور کمک رسانی نمایند .
9- در جهت هر چه بهتر شدن عملکرد های دولتهای معظم له در این کشورها میبایست ابتدا با تحریم رسانه های بین المللی در این کشورها مردم را در خواب خرگوشی فرو برد تا بتوان با نشان دادن این که ماست سیاه هست آن را به خورد مردم نیز داد .
10- در راه پیشبرد اهداف مقدس اگر مخالفی پیدا شد باید با اجیر کردن عده ای قداره بند و عربده کش زبانها را برید و حنجره ها را خفه نمود و اگر مردم باز اعتراضی نمودند اسم معترضان را ارازل و اوباش و خس و خاشاک نهاد تا توجیه بهتری برای اعدامها داشت .
11- میتوان با ایجاد انواع و اقسام دانشگاهها هم پول مردم را گرفت و هم جوانان جویای کار را با امیدهای واهی منتظر نگه داشت با این خدعه یک تیر و دو نشان زده میشود که از بهترین خدعه های موجود تا کنون هست .
12- راه حل در زمینه بسیار هست ولی راه حل های ابدائی باید از هوش بیکران متولیان امر صادر گردد که این امر اندکی هوش و استعداد را میطلبد ولی اگر متولیان قدرت ابداع نداشته باشند میتوانند با توسل به روباهی پیر از نقشه های او سود جویند .

اللهم عجل لمتولیانک الفکر والمردمانک الحمق والمنابعک الکثر و المتفکرانک الموت عجل عجل عجل

پاینده ایران

۱۳۸۸ مهر ۱۹, یکشنبه

جای پای زنان در تاریخ ایران

جای جای تاریخ کهن و پر افتخار کشومان پر است از مقام و جایگاه زن. جایگاهی که در آن تاریخ که زنان را همچون برده و کالا مینگریستند به زن جایگاه و مقامی را میداد که اکنون بعد از گذر سالیان متمادی زنان کشورمان آرزوی رسیدن به آن مقام را دارند .بودن زنانی چون میتراو آناهیتا در استوره های ایرانی و شمرده شدن آنان در زمره الهه های والا مقام سخن از ارج و قرب زن در میان ایرانیان دارد . در الواح بدست آمده از تخت جمشید به هزاران کتیبه بر میخوریم که در آنها نشان میدهد زنان گاهی در مقامهائی قرار داشتند که بر 200 مرد کار فرمائی مینمودند . در این الواح سخن از برابری حقوق زن و مرد به میان میاید از مرخصی زایمان حق بازنشستگی زنان حق فرزند. رسیدن زنانی چون آرتمیس به سمت فرماندهی دریائی و زنانی چون یوتاپ که همراه لشگری جانش را درراه پاسداری از وجب به وجب این مرز پر گهر فدا کرد همه و همه نشان میدهد که زن چه مقام والائی در میان ایرانیان داشته است .
گندم نمایان جو فروش چون تمامی افکار و آمالشان بر دروغ و به قول خودشان خدعه استوار هست چون میبینند اگر به مردم واقعیات را بگویند دکان دزدیشان تخته خواهد شد با توسل به انواع و اقسام خزعبلات و چفندیات (با عرض پوزش از خوانندگان محترم ولی اینان را لیاقتی بیش از این نیست ) سعی دارند نشان بدهند که قبل از اینان زنان کشورمان هیچ نداشتند و در بردگی بودند و زنانمان باید خود را مدیون اینان بدانند که آمدند و زنانمان را نجات دادند این ابلیسان چون خود به زن به جز نظر شهوت آلود نظر دیگری نداشته و ندارند گمان میبرند که همه انسانها همچون ایشان به مرض پدوفیلی و زنبارگی گرفتارند و نرفته اند حتی یک ورق تاریخ بخوانند که ببینند اکثر شاهان کشورمان همچون کورش بر خلاف پیشوایان ایشان که هر کدام 70 -80 زن داشتند به جز یک همسر نداشتند و بعد از مرگ او نیز هیچ گاه ازدواج ننموده اند . آیا از کسانی که که فکری جز صیغه و دخول و جماع ندارند و پردیسشان بجای مکانی برای شکفتن خرد پر باشد از حوری های باکره ای که هیچ گاه باکره گی شان از بین نمیرود میتوان جز این انتظاری داشت ؟

پاینده ایران

۱۳۸۸ مهر ۱۷, جمعه

روز جهانی قدس؟ روز ورشکستگی رژیم!

یکی دیگر از شعبده بازی های رژیم را پشت سر گذاشتیم. آنچه را که "روز جهانی قدس" می خوانند، دیروز برگزار کردند و دوباره از حضور میلیونی مردم سخن گفتند و آن را "نشان پشتیبانی تزلزل ناپذیر مردم از رژیم" دانستند، که خودشان خوب می دانند که تا چه حد دروغ گفته اند. زیرا در میان شعارهای فرمایشی، فریاد "مرگ بر دیکتاتور" نیز شنیده شد و میهن پرستان ایرانی فریاد می زدند "نه غزه، نه لبنان، فکری به حال ایران" و باز شنیدیم: "فلسطین را رها کن، فکری به حال ما کن!".
در کدام دوران تاریخ خون آلود سی ساله حکومت ایران، چنین شعارهائی در آنچه که "روز جهانی قدس" می نامند، شنیده شده بود؟
وضع حکومت، امروز از هر دوران دیگری لرزان تر است و حتی ادعای حمایت از فلسطینیان و تلاش برای به بیراهه کشاندن توجه مردم ایران نیز، این بار نمی تواند آنان را از سرنوشت محتوم خویش رهائی بخشد.
به یاد آوریم که در روزهای پیش از آنچه که "روز جهانی قدس" نامیده اند، چه تلاش تبلیغاتی گسترده ای به راه انداختند و چه نهادها و سازمان هائی که تا کنون نام آنها را نیز نشنیده بودید بیانیه دادند که «ای مردم بیاید و در حمایت از حقوق فلسطینیان سینه بزنید و اجر آخرت داشته باشید».
خودشان و خودتان می دانید که دروغ می گویند!
آنان دلشان به حال فلسطینیان نسوخته است، بلکه منافع فتنه گرانه خود را می جویند و در پی انجام اندیشه های شیطانی خویش هستند.
اگر آنان واقعا دلسوز فلسطینیان می بودند، آنها را تشویق می کردند از ترور دست بردارند و با اسرائیل به سوی صلح و آشتی پیش روند. خونریزی پایان گیرد و به جای آدمکشی، به سازندگی و آبادانی روی آورند – و آنگاه از حمایت بی دریغ و یاری رسانی سخاوتمندانه اسرائیل نیز برخوردار می شوند و به رفاه و رستگاری می رسند.
امسال حتی خجالت کشیدند واژه "جهانی" را به نام "روز قدس" بیافزایند. زیرا خودشان می دانند که در هیچ کجای دیگر جهان اسلام، جز ایران، کسی به این فراخوانی توجهی نکرده و اعتباری برای آن قائل نشده است. نادیده بگیرید تظاهراتی را که حزب الله در لبنان به راه انداخت و پیامی که اسماعیل هنیة و خالد مشعل تروریست برای حکومت ایران فرستادند و اقدامات نمایشی در برخی شهرهای شیعه نشین پاکستان و همآیش هائی را که برخی سفارت خانه های ایران در کشورهای اروپا و دیگر نقاط ، با پرداخت پول به مزدوران فلسطینی و بنگلادشی و پاکستانی و عرب رژیم ترتیب دادند، به این حساب ننویسید.
کدام کشور، کدام دولت، کدام ملت مسلمان به صورت خود جوش چنین روزی را برگزار کرد؟
پاسخ هیچ است.
چه شد که حکومت ایران در راه حمایت از گروه های ترور فلسطینی این چنین یقه درانی می کند؟
استدلال ظاهری شان آن است که آنها از اسلام دفاع می کنند. از سرزمین اسلامی فلسطین دفاع می کنند و این وظیفه دینی و انسانی آنهاست. دروغ می گویند.
مگر سخنان فیروزآبادی فرمانده کل نیروهای مسلح را فراموش کرده اند که اعتراف کرده گفت: «حمایت از فلسطینیان و دیگر سازمان های آزادی بخش، در راستای منافع حکومت اسلامی ایران است».
منافع ملی! اگر دوران خمینی بود، می گفتند: «منافع امت اسلامی ایران» - چون برای آنان خاک ایران و ملیت ایرانی اهمیتی ندارد. آنها در پی امت اسلام! هستند.
در پشت این سفسطه بازی حکومت ایران، چه دلیل واقعی برای این یقه درانی های آن ها به خاطر گروه های ترور فلسطینی وجود دارد؟
پاسخ به این پرسش، در واقع از یک نیت شیطانی رژیم ایران پرده بر می دارد:
خمینی در کناب "انقلاب اسلامی" نوشت که دین راستین بشریت اسلام است که با آمدن آن، یهودیت و مسیحیت منسوخ گردید، زیرا در اسلام گنجانیده شد. و مذهب راستین در اسلام، شیعه است که اهل تسنن خلافت را از حضرت علی ربودند و ابوبکر و عمر و عثمان جای آن حضرت را گرفتند و بعد حضرتش به دست تبهکاران شربت شهادت نوشید.
بنابراین، از دیدگاه خمینی و آنانی که امروز خود را پیرو او می دانند، واجب دینی برای شیعیان آن است که برای بازگرداندن خلافت به خاندان عصمت و طهارت بکوشند و مذهب شیعه بر جهان اسلام و سراسر گیتی آقائی کند.
خمینی برای آن که خود را رهبر جهان اسلام معرفی کند، به اهرم هائی نیاز داشت و به ترفندهائی، تا با یاری آن ها بتواند تاج رهبری را طلب کند.
او می خواست حرم شریف مکه و جایگاه چند میلیون نفر زائران حج را به صحنه سیاسی برای کشاندن مسلمانان به سوی خود مبدل سازد و تظاهرات سیاسی زیر شعار "برائت از مشرکین" را به راه انداخت که دولت عربستان سعودی را سخت به خشم آورد و کشته شدن حدود پانصد نفر از آنانی را که در خیابان های مکه به راه افتاده و شعار سیاسی در این خاک مقدس اسلامی می دادند و به قول وهابیان بدعتی ایجاد کرده بودند، به دنبال آورد.
ماموران امنیتی عربستان به آن زائران که از دیدگاه آنان خاطی و گناهکار بودند ترحم نکردند و همه را به گلوله بستند.
در سال های بعد حکومت ایران خود اعتراف کرد که جهان اسلامی این شعبده بازی ها را مکروه می داند و از آن دوری می جوید و آنچه "آئین برائت از مشرکین" می نامند، هر سال بیشتر رنگ باخت، تا به امروز که به صورت یک نمایش هجوآمیز درآمده است.
شعبده باری دیگر خمینی آن بود که تلاش کرد فلسطینیان را زیر بال حمایت ظاهری خود بگیرد - که در واقع می خواست با یک تیر دو نشان بزند.
حکومت اسلامی در سال هائی بر ایران تحمیل شد که رهبر مصر بزرگ مرد تاریخ عرب، انور سادات با اسرائیل پیمان صلح امضا کرد و موجودیت و حقانیت اسرائیل را به رسمیت شناخت و سخن از آن بود که اردن و لبنان نیز راه آشتی با اسرائیل را در پیش گیرند و فلسطینیان نیز با خستگی از خونریزی بی حاصل، راه صلح می جستند.
خمینی می خواست، با این استدلال عوام فریبانه که همه ملت های عرب، فلسطینیان را تنها گذاشته اند و به مصالح آنان خیانت کرده اند، و تنها جمهوری اسلامی ایران است که قاطعانه پشت سر آنها ایستاده و برای تامین منافع فلسطینیان یقه درانی می کند، خود را رهبر صالح و شایسته جهان اسلام معرفی کند.
هدف آنان از این ترفند یک امر مهم دیگر نیز بود که وقتی اعراب با اسرائیلیان صلح کنند و فلسطینیان با اسرائیل راه آشتی در پیش گیرند، آنگاه حکومت ایران بزرگترین حربه خود را در راه آنچه که "صدور انقلاب" می نامند از دست خواهد داد و تحکیم موجودیت اسرائیل و پذیرش مشروعیت این کشور از جانب اعراب و جهان اسلامی، امید رژیم ایران را برای برپائی امپراطوری اسلامی شیعه، همراه با تسلط بر همه اماکن مقدس اسلامی، نقش برآب خواهد ساخت.
در سال های بعد، این تظاهر حکومت ایران به اسلام و فلسطین، با یک هدف فتنه گرانه دیگر نیز توام شد و آن به کارگیری فلسطینیان و مردم لبنان به عنوان اهرمی برای تهدیدهای نظامی علیه اسرائیل. حکومت ایران، از همان بیست سال پیش که تلاش های اتمی خود را برنامه ریزی کرد، می دانست تنها کشوری که با پایمردی و قاطعیت علیه بمب اتمی ایران به پا خواهد خاست، کشور اسرائیل است – و به عنوان یک ترفند بازدارنده، آمدند و حزب الله لبنان را برپا ساختند و بعدها حماس را زیر بال حمایت خود قرار دادند و شبکه های خرابکاری و فتنه برپا کردند – آن گونه که در افغانستان و عراق تجربه آن را اندوخته اند!
در یک کلام، از دیدگاه حکومت ایران، فلسطینیان نگون بخت و مردم مسالمت جوی لبنان، به گوشت دم توپ و سپر بلای برنامه های تولید بمب اتمی رژیم ایران مبدل شده اند – و گرنه، رژیم دلش برای مسلمانان یا فلسطینیان نسوخته است!
اگر مسلمانان برای رژیم مسلمان نمای ایران عزیز هستند، پس چرا مسلمانان چچن را تنها گذاشتند؟
چرا بر سر نزاع ناگورنا کاراباخ (قره باغ علیا) مسلمانان آذربایجان را فراموش کردند و به حمایت از ارمنستان ارمنی پرداختند؟
چرا مسلمانان بوسنی هرزه گوین را رها کردند؟
چرا مسلمانان اویغور در چین را این چنین نادیده گرفتند؟
مگر مسلمانان اویغور چه می خواهند؟ سازمان های ترور فلسطینی خیال نابودی اسرائیل را دارند - ولی مسلمانان اویغور، از چین تنها کمی آزادی و خودگردانی می خواهند!
همه این ها را کنار گذاشته و به گروههای ترور فلسطینی پرداخته اند؟
آنقدر شیفته فلسطینی ها شده اید که دارید خلیج فارس را به سود اعراب از دست می دهید و حتی حاضر شدید به خاطر شرکت در بازی های ورزشی اسلامی از نام خلیج فارس و پرچم سه رنگ ایران صرفنظر کنید! شما، نامتان ایرانی است؟
به خاطر نیاز به روسیه، دارید مالکیت دریای خزر را هم از دست می دهید! آیا به یاد دارید که روسیه و جمهوری های پیشین جداگانه اجلاس کردند که سر ایران را کلاه بگذارند؟
تمام هم و غم خود را صرف دفاع از حقوق مسلم ملت فلسطین کرده اید؟ پس حقوق مسلم ملت ایران کجاست؟
از شعبده بازی روز قدس دست بردارید، فلسطین را رها کنید، فکری به حال ملت خویش کنید!
ملت ایران با فلسطینی ها چکار دارد؟ آزادی خود را می خواهد، حاکمیت خود را می طلبد، نیک بختی خود را می جوید.
شما در جریان تظاهرات دیروز به اصطلاح "روز قدس"، همه تلاشتان آن بود که نگذارید مردم ایران در راه تامین خواسته های ملی خویش شعار دهند.
آیا این نشان ورشکستگی و پاک باختگی شما نیست؟

پاينده ايران

۱۳۸۸ مهر ۱۶, پنجشنبه

قصه جنگل سبز

توی یه جنگل سر سبز تو اون دور دورا وسط کوههای بلند با حیوونای شاد و خرم شیری بود مهربون و قوی توی این جنگل سبز و خرم همه حیوونا به خوبی و خوشی با هم زندگی میکردند . خره خراطی میکرد .......... همه دلشون یه رنگ وبا صفا و و شاد و خندون تو صلح و صفا داشتند تو لونشون زندگی میکردند .
توی حیوونا روباه پیری بود که نمیتونست آسایش حیوونا رو ببینه میخواست هر طوری شده حیوونا رو به جون هم بندازه و از آب گل آلود ماهی بگیره هی فکر کرد و فکر کرد چی کار کنه تا این که فکری به سرش زد . رفت پیش خرترین حیوونا آقا گاوه و تو گوشش خوند تو که ار همه حیوونا قویتری تو که از همشون باهوشتری چراباید زیر سلطه آقا شیره باشی مگه تو چیت کمتر از شیره هست که سرتو انداختی پائین و داری مثل خر به حرفهای اون گوش میدی . آقا گاوه اونقدرها هم خر نبود تا تو اولین دفعه تو دام روباهه بیافته روبه روباهه کرد و گفت بابا اون لااقل هیچی هم بلد نباشه پدر در پدر همه آبا اجدادش سلطون جنگل بودند و لااقل راه و رسم مردم داری رو بلده ولی من چی ؟ آقا روباهه که دید سرش داره به سنگ میخوره گفت اصلا این طور چیزا لازم نیست اون اجدادش سلطان بودند ولی تو هم چیزی رو داری که اون نداره ؟ گاوه حریص شد این چیه که من دارم و شیره نداره ؟ روباهه ادامه داد پدر پدر بزرگ تو یه هاله نور بالای سرش بود اونو آلام بولوم بزرگ هدایت میکرد حتی بعضی ها هم میگن که عکس اونو توی ماه دیدن تو هم اگه شیره رو از جنگل بیرون کنی آلام بولوم بزرگ هدایتت میکنه . گاوه خر شد خرتر از اونی که فکرشو بکنین فکر کرد همه چی رو میدونه و باهوشتر از اون توی دنیا دیگه پیدا نمیشه اسم خودشم عوض کرد و گذاشت بقره العلوم یعنی گاو همه چیز دان . یواش یواش حیونای دیگه دور و برش جمع شدند و اون براشون از کرامات پدر پدر بزرگش که هاله ای نور هم داشت میگفت . میگفت زمونی که اون حاکم بود همه حیونها با هم برادر بودن نه شیره جرات داشت دنبال آقا خرگوشه کنه نه حتی جرات میکرد فکرشو بکنه اگه ما هم بیائیم مثل اون قدیما شیره رو فراریش بدیم و منو حاکم کنیم منم قول میدممثل اون خدا بیامرز هر چی اونی که اون بالابالاهاست میگه عمل کنم قول میدم غذای همه حیونها رو بیارم و در خونشون تحویل بدم به بزی علف به میمونه موز به سنجابه گردو خلاصه دیگه لازم نیست برین و کار کنین من نه تنها دنیاتونو اصلاح میکنم بلکه آخرتتونم تامین میکنم . اونقدر گفت و گفت تا حیونا خر شدند تصمیم گرفتند با یه یورش ناگهانی آقا شیره رو نابود کنن و گاوه رو حاکمش کنن آخه هر کی باشه با این حرفها خر میشه وعده کاهو یونجه مجانی که کم وعده ای نیست که بشه به راحتی از اون گذشت تازه میگه توی اون دنیا هم کره های باکره به اونهائی که خر میشن میدن دیگه چی از این بهتر . خلاصه حیونها شیره رو فراریش دادند و آقا گاوه رو کردند اربابشون . گاوه که از اون ندید بدیدا و تازه بدوران رسیده های روزگار بود یه پسوندای جدیدی به اسمش افزود آخه حاکم که نمیتونه فقط اسمش گاو باشه کراهت داره . اسمش شد جناب آقا ی گاو همه چیز دان دامت برکاته گاوه دیگه گردنش اونقدر باد کرده بود که داشت رگهاش میترکید دیگه از هیچ چی مالک همه چی شده بود مالک جان و مال و ناموس همه حیونهامیخواست بره و رو صندلی سلطنت بنشینه که چشمش افتاد به چند تا از زیباترین حیونهای جنگل از حسودیش داشت میمرد باید کاری میکرد میخواست اونها رو با دندونهای خودش بدره ولی اون ولی نعمت همه حیونهای جنگل . نه نه همه حیونهای دنیا بود به گرگه گفت که فکر پلیدشو عملی کنه ولی تو این امر نباید تکاهل کنه روزها گذشت و گاوه هرروز خونخوارتر و خونخوارتر میشد و وعده هائی که به حیونها داده بود از یادش برده بود و در جواب حیونها میگفت که خدعه کرده است جدش هم خدعه میکرد . جنگل سبز و خرم هر روز درختهاش خشک میشد و یا حیونهای باهوشش به جنگلهای اطراف فرار میکردند . این همون چیزی بود که روباه پیر میخواست اون میخواست که جنگل سبز رو نابود بکنه و چه کسی برای اجرای این فکر پلید از گاوه بهتر گاوه هم هر روز باد میکرد و باد میکرد تا این که یه روز .........

پاینده ایران

۱۳۸۸ مهر ۱۲, یکشنبه

دشمنان مشترک دو کشور ایران و اسرائیل

آدولف هیتلرسالها پیش از آنکه لقب "رهبر" را به خود اعطا کند، در سخنرانی هایش بارها و به شیوه ای پیگیر، یهودیان را تهدید به نابودی می کرد وامروز می دانیم که منظورش هرگز و به هیچ وجه تنها و تنها یک شعار عوامفریبانه نبود که بخواهد با بیان آن توده مردم را به دنبال خود بکشد، گو اینکه میلیونها نفر گله وار از او تبعیت کردند و سپس نیز همه خود را بی گناه و حتی بی اطلاع می دانستند.
هیتلر در کتاب معروفش "نبرد من" همواره از نابودی ، بگفته او، "نژاد یهود" سخن گفته بود و پس از آن که قدرت را کاملا قبضه کرد، بارها در مجلس شورای ملی آلمان – رایشستاگ – جمله استاندارد و کلاسیک خودرا بکار برد که "اگرسرمایه یهودی بخواهد جنگ را آغاز کند ، نتیجه آن نه شکست آلمان، که نابودی یهودیان اروپاست" .
هیتلر گاه ازواژه "سرمایه یهودی" و گاه از واژه "یهودیت سرمایه" استفاده می کرد. توده عامی و باندهای فاشیستی، مجذوب این شعارها و اصطلاحات پوچ و بی معنی بودند.
اما امروز هیچ مورخ و پژوهشگری در این مورد تردید ندارد که هیتلر از همان آغاز، نه فقط در اندیشه به راه انداختن جنگ بود ، بلکه با تکرار مداوم این جمله می کوشید که یهودیان را مسئول و مسبب جنگی بنامد که خود درتدارکش بود وبرای آن زمینه سازی می کرد که نابودی یهودیان را محق جلوه دهد، همان گونه که او یهودیان را مسؤول شکست آلمان در جنگ اول جهانی می نامید.
نظام تمامیت خواه این چنین "دشمن" دلخواه خود را می آفرید، زیرا این قبیل نظام ها همواره خود را با "دشمن" خیالی یا فرضی و یا آفریده تخیل و تبلیغات خویش روبرو می بینند.
نظامی که بر محور "رهبر" می چرخد، بدون یک "دشمن خیالی" و " ایادی" آن در درون و برون، نمی تواند به حیات خویش ادامه دهد. او به این دشمن فرضی سخت نیازمند است تا بتواند همیشه و هرجا همه کس را به اسارت خود درآورد و به این ترتیب در جامعه "وضعیت اضطراری" برپا سازد. ایجاد فضای رعب و وحشت به "رهبر" امکان می دهد که مجموعه اصول حقوقی و قانونی را بطور کامل از اعتباربیاندازد، زیرا در فضائی خالی از حق و عدالت اراده رهبر حکم "حق" وفرمان او حکم " قانون" را پیدا میکند – همان پدیده ای که امروز شوربختانه در جمهوری اسلامی ایران برقرار است.
کشوری که اکنون اسرائیل خوانده میشود از دیر باز سرزمین باستانی یهودیان بوده که پس از دو هزار سال غربت به آنجا بازگشته اند و حالا از آنجا یک کشور بهشت و یک سرزمین پیشرفته ساخته اند .کسانی که خود یک بهشت برین را تحویل گرفته اند و اکنون آنرا به بیابانی سوخته تبدیل نموده اند چون عرضه ترقی در کشور خود را ندارند میخواهند با بهانه قرار دادن اسرائیل سرپوشی بر روی ناکامیهای خود قرار دهند و از این روی هست که تمامی رسانه ها در این قبیل کشورها بحث اصلیشان بجای مسائل کشور شده است فقط و فقط اسرائیل .وبا تجهیز فلسطینیان به انواع ابزارها نمی گذارند آب خوش از گلوی اسرائیلیان پائین برود .
تصور کنید که اگر از عراق هر روز به سوی ایران موشک پرتاب می کردند، ارتش ایران چه واکنش کوبنده ای نشان می داد. آمدند و برج های دوقلوی را منفجر کردند، ببنید آمریکا به جنگ عراق و افغانستان رفت. ولی اسرائیل هر روز هدف موشک پرانی قرار دارد و تحمل می کند.
صلح هنگامی خواهد آمد که فلسطینیان و دولت سوریه و دیگران کشورهای عربی رهبرانی داشته باشند که بپذیرند که وظیفه آنها تامین رفاه و آسایش مردمانشان هست و نه جنگ و خونریزی .وقتی در مدارس عربی کتابهای درسی را عوض کنند و این همه از جهاد و شهادت سخن نگویند، وقتی تلویزیون حماس در برنامه کودکان خود اعلام نکند که هر کودک فلسطینی که یک سرباز اسرائیلی بکشد یک راست به بهشت خواهد رفت، اگر به کودکان و نوجوانان و زنان و مردان یاد بدهند که صلح و آشتی چه نعمت بزرگی است، آنگاه است که می توان امید به رفع اختلافات و برقراری صلح داشت.
هیچ انسانی راضی به کشته شدن بیگناهان و به خصوص زنان و کودکان در هیچ جنگی نیست . ولی این موضوع را باید از کسانی پرسید که با قرار دادن بی گناهان به عنوان سپر دفاعی و به خصوص ابزار تبلیغاتی در صددند که از این اتفاقات به نفع خود بهره گیری نمایند . کسی نیست به اینان گوشزد گردد شما که این همه دم از شهادت و نعمات آن میزنید چرا خود را در پی ماشینهای ضد گلوله و مکانهای امن پنهان میکنید خود بیائید وبه فیض عظیم شهادت که هر دم از آن مینالید برسید و از مواهب آن بهره مند گردید و دیگران را به حال خود رها کنید تا از مواهب دو روزه زندگانی بهره مند گردند .ایرانیان و اسرائیلیان نه تنها از دیرگاه تاریخ تاکنون دشمنی با یکدیگر نداشته اند بلکه همواره در پناه هم با صلح و برابری زندگی نموده اند هر دو کشور دشمن مشترکی دارند که تازیان زبونند . ایران و اسرائیل میتوانند با دادن دست دوستی و برادری به یکدیگر دشمنان دیرین خود و بشریت را بر جای خود بنشانند.

پاینده ایران

۱۳۸۸ مهر ۶, دوشنبه

ایران زمین نیز فیلتر شد

گاهی با خود می اندیشم که چگونه است که کسانی در اوج تمدن بشری خود را مالک و فرمانروای مطلق انسان حساب کرده و بر خود اجازه هر عملی را میدهند و انتظار دارند در زمانی که بشریت در دهکده ای جهانی زندگی میکند و به یمن وجود ماهواره و اینترنت و وسائل ارتباط جمعی هر یاوه ای را بسرایند و از دیگران انتظار قبول آن را داشته باشند .
اینان با قبضهکردن کل وسائل ارتباط جمعی هر فکر نادرستی را که به ذهن بیمارشان میرسد انتظار دارند که به خورد مردم جوامع خود بدهند و انتظار شنیدن کوچکترین انتقادی را ندارند . سانسور و فیلتر کردن سایت ها و وبلاگهای مخالفان یکی از حربه هائیست که اینان در دست دارند . امروز متوجه شدم که وبلاگ من که در آن هیچ سخنی به جز عشق ایران و ایرانی زده نمیشود گرفتار سانسور این ضحاکیان شده است . کسی نیست به اینان بگوید مگر عشق به خانه و سرزمین جرم محسوب میشود ؟ کسانی که دست به فیلتر سایتهای میهن پرستان میزنند قطعا در دلشان ذره ای حب وطن وجود ندارد و یا دست نشانده بیگانگان و استعمارگرانی هستند که دست در دست حاکمان در صدد نابودی فرهنگ کهن این آب و خاک دارند . اگر کمترین توهینی در وبلاگ من در مورد مسائل مذهبی میبود شاید میشد اقدام آنان را توجیح نمود ولی من خودم نه به هیچ حزب و گروهی وابسته ام و نه به دسته و مسلکی فقط عشق من ایران است و بس . چگونه میشود که موقع انتخابات ما امت همیشه در صحنه و فهیم میشویم ولی اگر بگوئیم وطنمان را دوست داریم جیره خوار اجنبی (از جمله اسرائیل و آمریکا ) حتما برایم لیست دلارهائی که برای جاسوسی گرفته ام نیز در آورده اند تا به همه نشان دهند که من به آنان وابسته ام ولی کسی که کمترین شناختی از من داشته باشد میداند که از موقعی که خودم را شناخته ام تنها و تنها عشق ایران در قلبم است و نه چیز دیگر .
چه میشود گفت ما برده و رعیتیم و آنان سرور وارباب و به همین دلیل به خود اجازه هر عملی را میدهند . فقط میتوانم بگویم افسوس و صد افسوس که ملک پر گهر بازیچه دست عده ای نا اهل شده است .ضحاک نیز با کشتن و از بین بردن جوانان قصد ادامه حکومتش را داشت ولی همگیمان دیدیم عاقبت ضحاک مار دوش را .
پاینده ایران

طرزتشخیص مسلمان با غیر مسلمان

در راستای اینکه دولت فخیمه ایران خیلی طرفدار مسلمانان جهان بوده و بخاطر کشته شدن یک مسلمان آلمانی که احتمالا از دست بقیه مسلمانان کشور خودش فرار کرده بود و به آلمان رفته بود، مراسمی بپا کرده و دادار دودور راه انداخته است. و با توجه به اینکه بیش از 150 مسلمان چینی در هفته گذشته توسط دولت دوست و رفیق و برادر چین کشته شده اند همان که عرقش را با آمریکایی ها می خورد، ورقش را با ژاپنی ها بازی می کند، ولی معامله اش را با ما می کند. هزاران نفر هم زندانی شده اند و دولت ایران چون فقط در مسائل داخلی فلسطین و لبنان و آمریکا و آلمان و عراق و غیره دخالت می کند، هیچ اعتراضی به چینی ها نکرده و عمرا نمی کند، اما اگر یک فلسطینی زخمی بشود، تمام شبکه های تلویزیونی کشور پر می شود از خبرهای ضداسرائیلی و فورا اسم هفت تا بزرگراه و دوازده تا کوچه را به اسم فلسطینی ها می گذارند، و با عنایت به اینکه اصولا فهمیدن فرق مسلمانان چینی، آلمانی، ایرانی و فلسطینی باید برای مردم توضیح داده شود، تا فرقش توی چشم مسلمانان خودمان نرود، لذا برخی از تفاوت های موجود اعلام می شود.



چشمان تنگ: چشمان مسلمانان چینی تنگ است، به همین دلیل خوب معلوم نمی شود که مسلمان هستند یا نه، در حالی که مال فلسطینی ها گشاد است و از دور معلوم است که مسلمان اند، حتی اگر مسیحی باشند. اصولا مسیحیان لبنان و فلسطین هم تا اطلاع ثانوی جزو مسلمین و اموال دولت احمدی نژاد محسوب می شوند.



تعداد زیاد: اصولا یک عیب چینی ها این است که تعدادشان زیاد است، مثلا تعداد مخالفان شان هفتاد میلیون نفر هستند، دقیقا به اندازه مخالفان دولت ما، به همین دلیل اگر 150 مسلمان چینی کشته شوند و دولت چین با دولت ایران رابطه خوبی داشته باشد، مثل اینکه یک فلسطینی سرما خورده باشد، چون اسرائیل دشمن ایران فرض شده است. مطمئنا اگر چینی ها از ایران حمایت نکنند، تعداد کشته های آنها بالغ بر 150 هزار نفر خواهد شد.



درازا و پهنا: اصولا مسلمان واقعی کسی است که هم دراز باشد و هم پهن( البته معجزه هزاره سوم این است که احمدی نژاد هم کوتاه است و هم نازک، با این حال مسلمان واقعی است) در واقعیت هم شما اگر 150 چینی کشته شده توسط دولت دوست و برادر وزن کنید، هم وزن بیست تا عضو پهناور حماس و یا جهاد اسلامی فلسطین نمی شود، بنابراین در اسلام درازا و پهنا موضوع مهمی است. بخصوص اینکه اضافه وزن مسلمانان فلسطینی طرفدار ایران ناشی از کاهش وزن ملت ایران است.



امنیت داخلی: مسلمانان باید از همدیگر حمایت کنند و لازم و واجب است که اگر مسلمانی مثلا در ایران الله اکبر گفت، باید مسلمانان لبنان برای حمایت از برادران دینی خودشان به ایران بیایند و پدر کسی که الله اکبر گفته است دربیاورند، بنابراین مسلمانان لبنانی و طبعا فلسطینی (حتی اگر از مسیحیان فلسطین هم باشند) حق دارند مسلمانان ایرانی را کتک بزنند، ولی مسلمانان چینی چون توسط دولت خودشان کشته شده اند، وقت نمی کنند به ایران بیایند و در سرکوب تظاهرات به دولت کمک کنند، به همین دلیل خیلی فرق می کنند و باید مواظب باشیم فرق شان توی چشم مان نرود.



فرمول داده و ستانده: براساس آیه شریفه " پول بده سر سبیل شاه نقاره بزن" وقتی ما به کسی پول می دهیم( مثلا به مسلمانان فلسطینی و لبنانی حماس یا حزب الله) آنها حق دارند هر کاری دل شان خواست با ما بکنند، حتی سر سبیل مان نقاره بزنند، و چون ما سبیل نداریم می توانند به ریش مان بخندند، ولی مسلمانان چین چون از ما پول نمی گیرند، هیچ حقی ندارند و اگر کشته شدند ما در مسائل داخلی چین دخالت نمی کنیم، اصلا به ما چه که چینی ها هم مسلمان دارند.



فرمول داغ دل و قبیله: دفاع از مسلمانان و بخصوص مسلمانان آلمان و ایتالیا بر هر مسلمانی لازم و واجب است، چون مسلمانان آلمان همانهایی هستند که از دست دولت ایران و ترکیه و عراق و سوریه فرار کردند که کشته نشوند، و به همین دلیل غریب الغربا محسوب می شوند، این مسلمانان اگر می خواهند کشته بشوند، می توانند بلیط بخرند و به کشورشان برگردند، ایکی ثانیه بعد ترتیب شان داده است، اما مسلمانان چینی هزار سال است در همانجا هستند و هر چی هم در دوره مائو و بعد از آن کشته می شدند، بیچاره ها جایی نداشتند فرار کنند، به همین دلیل غریب نیستند و اگر در کشورشان کشته شوند، جزو مسائل داخلی به حساب می آید، مثل مسلمانان چچن که با وجود اینکه در یک کشور دیگر هستند، جزو مسائل داخلی روسیه به حساب می آیند و هرچه هم کشته شوند، به ما مربوط نیست. آنها هم اگر می خواهند مورد حمایت ایران قرار بگیرند، باید قبل از مرگ تشریف ببرند آلمان و آنجا کشته شوند( بعد از مرگ اگر بروند قبول نیست.)



فرمول ریش: یکی از مختصات مهم مسلمان واقعی این است که ریش پهناوری داشته باشد، یا اگر هم پهناور نشد حداقل طولانی باشد( ر.ک. ریش نامه عبید) در حالی که در کل جهان شما ده تا چینی پیدا نمی کنید که تمام وزن ریش شان به اندازه وزن ریش حسن نصرالله باشد، بنابراین در اسلامیت آنها شک است. در حالی که بسیاری از مسلمانان فلسطینی و عراقی( اعم از زن و مرد ریش درست و درمانی دارند و لزومی ندارد دائما برای اثبات مسلمانی شان چیزی نشان بدهند) پس وقتی وزن ریش صد تا چینی به اندازه یک عضو حماس نیست، کشته شدن صد چینی هم به اندازه همان یک عضو اهمیت دارد، که تازه معلوم نیست واقعا بخاطر دفاع از اسلام کشته شده باشد، یا اینکه خدای نکرده از چیز دیگری دفاع کرده باشد. این چیز مورد اختلاف است.



فرمول تبارشناسی: یکی از تفاوت های مسلمانان جهان در این است که از کجا آمده اند؟ اصلا چطوری مسلمان شدند؟ کی به آنها اجازه داده هزار سال قبل بدون اجازه ما مسلمان شوند؟ در مورد فلسطینی ها تکلیف معلوم است، آنها طبیعتا مسلمان هستند، چه یهودی باشند، چه مسیحی باشند و چه مسلمان، پس ما باید از حماس دفاع و با بقیه فلسطینی ها( حالا می خواهند مسلمان باشند یا نه) مخالفت کنیم، اما مسلمانان مادر مرده چینی همان هایی هستند که هزار سال قبل از ایران فرار کردند و به چین رفتند و تولید انبوه شدند، مسلمانان هند هم بشرح ایضا، پس در حقیقت این مسلمانان چینی جزو فراریان ضدانقلابی محسوب می شوند که از دست دولت سلطان فلان الدین بن فلان فرار کردند، به همین دلیل کشته شدن آنان از یک طرف حکم کشته شدن ضدانقلاب فراری را دارد و در حقیقت دولت چین هزار سال هم دیر به این اقدام عمل کرده است و از طرف دیگر، اساسا این مسلمانان چینی جزو اتباع ایران محسوب می شوند و کشتن آنها جزو مسائل داخلی ایران است، دولت چین هم در این مورد دولت دوست و برادر است و روی برادری یک کاری کرده، آدم که دست برادرش را گاز نمی گیرد. حالا یک دخالتی در مسائل داخلی ما کرد، مگر به جایی برمی خورد؟



برو پاچه خوار: برادر عزیزی که دارد در ریاست دفتر سیاسی هیات موتلفه اسلامی پیر می شود نه عسگراولادی کاری به او می دهد و نه احمدی نژاد برایش سوره بی الحمد می خواند، اگر در این مواقع عرض ادب نکند دیگر می گویند لال شده ای افاضات فرموده که مسلمانان چینی با القاعده ارتباط دارند. اما دو ساعت بعد یکی بندش را کشیده و گفته گفتیم برو پاچه خواری کن ولی نه اینقدر عمو. در نتیجه این برادر که مستدعی شغل است و این روزها به هر بهانه ای دم کوچه احمدی نژاد خودش را نشان می دهد تا شاید یک کاری به او بدهند حرفش را اصلاح کرد و گفت باید در مورد مساله چینی ها بررسی شود و البته دولت محترم کاری درباره آن ها خواهد کرد.



نتیجه گیری اخلاقی: مسلمانان بر دو نوعند، یکی آنها که دوستان ما می کشند، یکی آنها که دشمنان ما می کشند.

نتیجه گیری سیاسی: کلیه کمونیست های سابق، به دلیل اعتقادات قلبی شان تا اطلاع ثانوی مسلمان محسوب می شوند


پاینده ایران

۱۳۸۸ شهریور ۳۱, سه‌شنبه

ضحاك مار دوش و شير زنان ايران زمين

همه ما بارها و بارها از زبان خدايگان سخن فردوسي پاكزاد اسم ضحاك مار دوش را شنيده ايم انساني فرهيخته و خداپرست كه با دور شدن فره ايزدي از او شيطان در لباس خورشگري زيبا بر او نمايان گشته و با بوسيدن شانه هايش دو مار سياه از كتفهاي ضحاك بيرون ميزند كه خوراكشان مغز سر جوانان ميباشد و هرروز كه كله دو جوان را نبلعد آرام و قرار ندارد تا اين كه كاوه اي پيدا ميشود تا انتقام خون هزاران جوان را از او بستاند . مغز جوان در اين داستان همان فكر و انديشه آنان ميباشد كه چون ضحاك تاب و توان انديشه را ندارد بر آن ميشود تا با دست يازيدن به قتل و جنايت بر آنان چيره شود غافل از اين كه ظلم و ستم را ياراي پايداري در مقابل حق و آزادي نيست و روزي رفتني خواهد بود . حكايت ضحاك را امروزه ما به عينه مشاهده ميكنيم فردي كه با نام خداو يار اهورامزدا بر قدرت دست يازيد اكنون در صدد بلعيدن جواناني هست تا با اين وسيله خوراك افعيانش را تهيه نمايد . دستگيري صدها و هزاران دختر و پسر به جرم داشتن افكاري دگر و فرستادن آنها به بازداشتگاهائي همچون كهريزك نه نتها نميتواند توجيهي منطقي داشته باشد بلكه هيچ عقل سالمي آن را قبول نيز نميكند . ابليس پير به خيال خام خويش ميتواند با بگير و ببند آتش اين فتنه را را خاموش كند ولي چه خيال خامي اين آتشي كه او در صدد فرو نشاندنش ميباشد همچون شعله اي در زير خاكستر دوباره سر بر خواهد افروخت و دودمانش را بر باد خواهدداد . چه بزرگند زنان و مرداني كه با به جان خريدن هر گونه ناملايمتي صداي فريادشان را به عرش كبريائي خداوند ميرسانند . در مقابل اين شيرمردان و بخصوص شير زناني كه چون ژاندارك در مقابل اهريمن با دستهاي خالي كمر به اعتراض زده اند بايد سر خم نمود و تعظيم نمود. چه بزرگند اين زنان و چه خواهند شد فرزنداني كه اينان با خون جگر خود بار مي آورند . مطمئنم كه كشور ايران با داشتن اين دلير زنان بايد به خود ببالد و سر به آسمان سايد . اكنون جاي آن دارد كه با صداي رسا فرياد بزنيم آسوده بخواب اي كورش كه زنان ايرانت بيدارند و در دامانشان شير مرداني را پرورش خواهند داد كه باز جايگاه ايران را در جهان به همان جا خواهند رسانيد كه تو ميخواستي اينان ققنوساني هستند كه سر از خاكستر بر آورده و به جنگ اهريمن تاريكي و پليدي شتافته اند .

پاينده ايران

۱۳۸۸ شهریور ۲۵, چهارشنبه

نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران

میگویند ولی فقیه و سپاه پاسداران دستور داده اند که مردم را برای روز قدس از شهرستانها با اتوبوس و قطار برای یک تظاهرات دشمن شکنانه وارد تهران کنند و مردم در پوش حمایت از روز قدس از این سرویس مجانی استفاده خواهند کرد به تهران خواهند آمد تا به نصیحت های ولی فقیه که با عصبانیت اظهار داشته بود هیچ عمل خلافی به غیر از شرکت در تظاهرات روز قدس و شعار های ضد صهیونیستی انجام نشود عمل کنند و فریاد بر خواهند آورد که نه غزه، نه لبنان جانم فدای ایران.

در هیچ برهه ای از تاریخ مردم فریبی تا حدی که اسلام عزیز از ابتدای بروی کار آمدن خمینی تا به امروز به آن دست زده در صحنه سیاسی ایران مشاهده نشده است، حمایت از قدس و فلسطینیان در زمانی میخواهد صورت بگیرد که همین هفته گذشته کشور های حوزه دریای خزر جلسه ای بدون حضور ایران برگذار کردند و حق آب و خاک ایران را از حد 10 در صد و حتی کمتر از آن، از این گنجنیه عظیم حیاتی و نفتی تقلیل داده اند. حمایت از قدس در حالی صورت میگیرد که هنوز نامه سرگشاده آیت الله منتظری و کروبی در تقبیح سرکوب و کشتار مردم و تجاوز به دختر و پسر ایرانی در زندانهای رژیم خبر اول خبرگزاریهای خارجی است که بدستگیری نوه های آیت الله منتظری نیز کشیده شده است.
در حالی که سمیر قنطار های بیسواد و تروریست فلسطینی که با سلاح و آلات قتاله چندین نفر از یهودیان را در اسرائیل میکشد در اتوبوس کودکان دبستانی بمب منفجر میکنند ولی در زندان کشور اسرائیل از احترام برخوردار میشود تا حد دانشگاه تحصیل میکند و از زندان آزاد و از تحصیل فارغ میشود تا باز بتواند به یهودی کشیهایش ادامه دهد و از رژیم ایران جایزه بگیرد.این است تفاوت اسلام عزیز که به ترانه ها و پسران آزاده ایران تجاوز میکند آنان را میکشد و جسدهایشان را در آتش و اسید می سوزاند با صهیونیزم بین المللی که سمیر قنطار های بیسواد را در زندانهایش به سلاح علم و دانش و مدرک دانشگاهی مجهز میکند آری درست به این خاطر باید در حمایت از اسلام عزیز به خیابانها ریخت و به نفع ولی فقیه و سپاه پاسداران و بمب اتم و جنگ و کشتار شعار داد و حنجره پاره کرد.
مردم از خود سئوال میکنند که آیات عظام و ولی فقیه و احمدی نژاد که برای یک وجب خاک مورد اختلاف فلسطنیان با اسرائیل که آنرا هم خودشان دارند در سر میز مذاکره حل میکنند به این نحو از صبح تا شب یقه چاک میدهند و برای حزب الله لبنان و اسماعیل هنیه و حماس و جهاد اسلامی سرمایه گذاریهای میلیاردی آنهم از جیب مردم فقیر ایران به انجام میرسانند، چرا برای از دست رفتن دریای خزر آنهم در روز روشن و در جلو دیدگان مردم ، یک روز دریای خزر راه نمی اندازند و با شعار و فتوای مرگ بر غاصبین دریای خزر مردم را به خیابانها نمی ریزند در حالی که از دست رفتن دریای خزر به گفته اکثر کارشناسان سیاسی بد تر از معاهدات گلستان و ترکمنچای نه تنها بخشهای مهمی از سرزمین ایران را به بیگانه می بخشند که با سیاست های خود مردم ایران را در حضیض ذلت نگاه میدارند. ولی برای یک کاریکاتوریست دانمارکی سفارت به آتش میکشد و برای کتاب یک نویسنده حکم قتل و ترور صادر میکنند. صادر کردن فتوا برای یک کاریکاتور کجا و خفقان گرفتن برای از دست رفتن دریای خزر کجا.
جواب تنها در این است که ملایان حاکم و ولی فقیه و سپاه پاسداران میخواهند با کمک روسها و با تکنیک چرنوبیلی به بمب اتم دست یابند تا بتوانند موشکهای دور برد خود را که پایتخت کلیه کشور های غربی را می تواند مورد اصابت قرار دهد به کلاهک های هسته ای مجهز نمایند و اسرائیل را از روی نقشه جهان محو نمایند و بدین منظور به کمک روسها احیتاج دارند و نمی توانند از منافع ایران در دریای خزر حمایت کنند زیرا اگر روسها بر اثر خواستهای به حق ایران در حفاظت از حق مالکیت بر دریای خزر ناراحت شوند شاید در پروسه تعین تکلیف هسته ای کردن ملایان تعلل کنند و یا کار را از اساس بخوابانند و یا با امریکای جهانخوار به یک بستر بخزند.مسلمن شعار های مردم بر علیه روسیه شوروی از دید مسئولین آنجا مخفی نمانده و خطر شنیده شدن این شعار در روز قدس چندین برابر قوی تر از گذشته عمل خواهد کرد.
در ایران کنونی هیولائی هفت سر بنام سپاه پاسداران سر از آستین ولایت فقیه بیرون کرده است که می رود تا موجودیت کلیه مراجع تقلید را هم فردا بخطر بیاندازد و در عرصه سیاست ، اقتصاد، اتم، سرکوبگری های نظامی شکنجه و کشتار و تجاوز گوی سبقت را حتی از دیکتاتوریهای کلاسیک ربود است و هیچ کس شک و شبه ای نخواهد داشت که این اژدهای هفت سر هرگز نخواهد گذاشت که منافع سرشار اقتصادی و مفت خواری های بی حد و حسابش قربانی خواست های حقوق بشری منتظری ها و کروبی ها و حسین موسوی ها که میگفت باید از شنیدن خبر تجاوز به زنان و مردان ایرانی در زندانها سر در خاک فرو بریم گردد و امید است که هیچ فرد ایرانی اعم از کروبی و منتظری و موسوی و خاتمی سر در خاک فرو نبرند و در عوض سینه در مقابل ارتجاع خونخوار مذهبی و سپاه کودتاگر پاسداران سپر مردم کنند. پارس کردن سپاه پاسداران برای دستگیری سران جناح مخالف وی فقیه از این پروسه میگذرد.
جامعه جهانی بطور عام و ادمنیستراسیون پرزیدنت اوباما و خانم کلینتون بطور خاص که در گیر معضلات اقتصادی خویشند با مماشات های تاریخی و سکوتی که در زمینه کشتار مردم ایران به انجام میرسانند که این خود افزایش حجم 52 در صدی معاملات با ملایان را بازگو میکند نه تنها کمکی به مبارزه بر علیه تروریزم بین المللی انجام نمی دهد که بطور جدی امنیت اسرائیل و مردم ایران و جهان را بخطر می اندازند و جنگ را در تقدیر ارتش اسرائیل قرار میدهند هر چند که مسلح شدن رژیم اسلامی به بمب اتم نه یک مسئله اسرائیلی است که امنیت و حیات مردم این کشور را تهدید میکند که یک معضل امنیتی جهانی است که باید با بایکوت نفت و بنزین و بستن شریانهای اقتصادی سپاه پاسداران و کمک به قیامهای مردم ایران برای تغیر حکومت اسلامی به یک نظام سکولار و دمکراتیک عکس العمل جدی نشان دهند.

پاینده ایران