هر روز بر خردی ضحاک و عظمت ندا میگریم که چه مظلومانه در زیر تیغ خود فروختگان ضحاک به خون خود غلطید . و جلاد سر مست از ثبوت سر سپردگیش بر در گاه ولایت ابلیس . آری تو از خواب غفلت هزاران ساله بیدار گشته بودی و آمده بودی تا به همگان بگوئی ؟
من زنم كه دیگر بیدار گشته ام
از خاكستر اجساد سوختهی كودكانم برخاستم و توفان گشتهام
از جویبار خون برادرانم سر بلند كرده ام
از توفان خشم ملتم نیرو گرفته ام
از دیوارها و دهكدههای سوخته كشورم نفرت به دشمن برداشتهام
حالا دگر مرا زار و ناتوان مپندارهموطن،من زنم كه دیگر بیدار گشتهام
راه خود را یافتهام و هرگز بر نمیگردم
من دیگر آن زنجیر ها را از پا گسستهام
من درهای بستهی بیخبری ها را گشودهام
من از همه چوری های زر وداع كردهام
هموطن وای برادر، دیگر آن نیستم كه بودم
من زنم كه دیگر بیدار گشته ام
من راه خود را یافته ام و هرگز برنمیگردم
با نگاه تیز بینم همه چیز را در شب سیاه كشورم دیدهام
فریاد های نیمه شب مادران بیفرزند در گوشهایم غوغا كرده اند
من كودكان پا برهنه، آواره و بیلانه را دیدهام
من عروسانی را دیدهام كه با دستان حنا بسته،لباس سیاه بیوگی بر تن نمودهاند
و دخترکانی که سپیده دم حجله شان بر طناب دار بوسه می زنند
من دیوارهای قد كشیدهی زندان ها را دیدهام
كه آزادی را در شكم های گرسنهی خود بلعیده اند
من در میان مقاومت ها، دلیری ها و حماسه ها دوباره زاده شدم
من در آخرین نفس ها در میان امواج خون و در فتح و پیروزی
سرود آزادی را آموختهام
حالا دیگر مرا زار و ناتوان مپندار
هموطن و ای برادر
من در كنار تو و با تو در راه نجات وطنم همنوا و همصدا گشتهام
صدایم با فریاد هزاران زن برپا گشته پیوند خورده است
مشتم با مشت هزاران هموطنم گره خورده است
من در كنار تو و در راه ملتم قدم گذاشتهام
تا یكجا بشكنیم این همه رنج زندگی و همه بند بندگی
من آن نیستم كه بودم
هموطن وای برادر
من زنم كه دیگر بیدار گشتهام
من راه خود را یافتهام و هرگز بر نمیگردم
پاینده ایران
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر