۱۳۸۷ آذر ۳۰, شنبه

جشن شب چله/ یلدا

جشن شب چله/ یلدا
شب زایش مهر ریشه‌ی کریسمس


« شب چله » یا « شب یلدا » جشنی است با پیشینه‌ای به درازای دست‌کم هفت هزار سال و یادگاری از مهرپرستی و آیین میترائیسم. این جشن همچون نوروز, سیزده‌بدر, جشن سوری و مهرگان... پس از یورش و شکست ایرانیان از مقدونیان, اعراب, مغولها و تُرکان همچنان پابرجا مانده و هر سال در سَراسَر خانه‌های ایرانیان برپا می‌گردد.

واژه‌ی «یلدا» یک واژه‌ی سُریانی –از گویش‌های آرامی در شمال میان‌ر‌‌ودان- به معنای زایش و زادروز است. چراکه این جشن, جشن ِ زایش و رو به فزونی گذاردن خورشید/مهر/میترا است.

دست‌کم هفت هزار سال پیش نیاکان ما ایرانیان -یعنی قوم آریا- پیش از سه تکه شُدن و واگرایی درونی, به دانش گاه‌شُماری دست یافته و دریافته بودند که واپَسین شب آذرماه و نخستین شب زمستان, بُلندترین شب سال است. در بخشی از شاهنامه‌ی فردوسی می‌خوانیم:

نَباشد بَهار و زمستان پَدید نَیارَند هِنگام ِ رامِش نَوید

از این بیت می‌توان دریافت که ایرانیان به این دانش هرازان سال پیش‌تر دست یافته بودند.

جشن‌های ماهیانه و اصیل ایرانی, جشن‌هایی هستند که برپایه‌ی گاه‌شماری خورشیدی برگزار می‌شوند. این جشن‌ها پس از یورش تازیان به ایران و چیرگی آنها, با توجه به جایگزین شدن گاه‌شماری عربی ِ مَهشیدی(قمری) به جای گاه‌شماری خورشیدی، در یک بازه ی زمانی ویژه، اَرجمندی و کرامندی خود را از دست داده بودند. ولی به کوشش دانشمند بزرگ ایرانی, خیام نیشابوری دوباره بازسازی شدند. گاه‌شماری جلالی که به کوشش خیام ایجاد شد را می‌توان یکی از دقیق‌ترین گاه‌شماری‌ها به شمار آورد که در هر 5 هزار سال تنها یک روز اختلاف زمانی دارد.

می‌دانیم که ایرانیان از دیرباز آیین‌های خود را همراه با شادی و روشنایی برگزار می‌کردند. آیین‌هایی که همواره در کانون گرم خانواده برگزار می‌شود و به دور از هر گونه کَژرَوی و فِساد است. به همین اَنگیزه است که ایرانیان درازترین شب سال –یعنی شب چله- را به همراه خانواده و بیشتر در کنار بزرگ ِ خانواده بیدار نشسته تا سر برآوردن خورشید از آسمان و روشنایی را نظاره‌گر باشند. پس از شب چله است که دوران ِ کاستی روز/ شید(نور)/ روشنایی پایان یافته و دوران فزونی روز/ خورشید/ شید سر می‌رسد. در این شب بیدار ماندن و روشن نگه داشتن خانه نمادی است از یاری به روشنایی/خورشید در برابر تاریکی‌ها و پلیدی‌ها, تا سر برآوردن خورشید و رسیدن روز.

گذشته از ریختار ِ نمادین شب چله باید دانست که جشن یلدا, شب زادروز الهه‌ی مِهر یا میترا می باشد. «مهر» به معنی خورشید و یکی از بغ دخت‌ها و خدایان آریایی‌ها در گذشته های دور و پیش از گِرَویدَن ِ ایشان به آیین زرتشت است. باید گوشزد نمود که با توجه به بازگویی‌های مورخین یونانی, ایرانیان نزدیک به هفت هزار سال پیش به آیین یگانه پرستی زرتشتی درآمدند و از این دیدگاه یگانه و نخستین به شمار می‌آیند.

مِهر در آینده و پس از روی کار آمدن آیین یکتاپرستی زرتشتی, تبدیل به یکی از ایزدان و فرشتگان دین زرتشت شد و بخشی از نَسَک (کتاب) اَوستا به نام او یعنی مِهریَشت نام‌گذاری شده است. ایزَد مِهر از گرامی‌ترین ایزدان و فرشتگان اَهورمزدا است و دُشمن سَرسَخت دروغ به شمار می‌آید. ایرانیان همواره به صِفَتهایی چون راستگویی, دلیری و سَروَری‌خواهی پُرآوازه بودند. در اندیشه‌ی ایرانی اَهریمن سرچشمه‌ی هر گونه پَلیدی و تاریکی و دروغ است. در اندیشه ی ایرانی دروغ ریختاری دیو گونه به خود می‌گیرد و سَرراست برابر با یک دیو شناسانده می‌شود.

در مهریَشت اَوستا می‌خوانیم: «مهر از آسمان با هزاران چشم بر ایرانی می‌نگرد تا دروغی نگوید.» در اردیبهشت یَشت آمده است: «دروغ باید تباه گردد، دروغ باید سرنگون شود، دروغ باید نابود گردد و در جهان مادی باید راستی بر دروغ چیره شود.»

یا برای نمونه داریوش بزرگ در سَنگ نِبِشتِه یِ خود سَرراست از خداوند می‌خواهد که کشور ایران را از سه چیز یعنی «دروغ, خُشکسالی و دُشمن» دور نگه داشته و پاسداری نماید. یا در سنگ نبشته‌ی بیستون خود یکی از گناهان بزرگ شورشیان را دروغ‌گویی ایشان باز می‌شناساند.

آیین مهر در زمان سه تِکه شدن آریایی‌ها و مهاجرت بخشی از آایشان به اروپا همراه آنها به اروپا نیز کشیده شد. در روم باستان نیز ژولیان یکی از پادشاهان رومی به این آیین گروید. همچنین امپراتورانی چون کومودوس (۱۸۰-‏۱۹۲م.)، سپتیمیوس سوروس (۱۹۳-‏۲۱۱)، کاراکالا (۲۱۱-‏۲۱۷) و جولیان پُرآوازه به جولیان مرتد، و نیز بسیاری از سربازان و افسران روم، سَخت پیرو این آیین بودند و در رم، بریتانیا (در پی هجوم روم به سال ۴۳ م.)، و کِناره‌های رود راین، دانوب و فُرات، کِنیسه‌ها و نیایشگاه های پُرشماری برای میترا بر پا داشتند.

آنها سالها جشن زادروز میترا و شب چله را جشن می‌گرفتند و آن را سرآغاز سال می‌دانستند. حتی پس از گسترش دین تَرسایی (مسیحیت) در اروپا نیز این شب وَرجاوَندی خود را نِگه داشت و با زادروز حضرت مسیح یگانه گشت. مهرپرستی گستره ای از شرق ایران تا اروپا داشت. تاثیرات فراوان این آیین ایرانی و آریایی را هم اکنون در دین مسیحیت می‌بینیم.

مسیحیت تنها با بهره‌گیری از مهرپرستی بود که توانست جایی برای خود در اروپا پیدا کند. این آیین‌ها عبارت بودند از: فدیه, نیاز, روزه, رستاخیز, حساب و میزان, دوزخ و برزخ و... نیز مراسم و آدابی چون عشا ربانی, غسل تعمید, ناقوس زدن, نوازندگی به هنگام نیایش, 25 دسامبر که زادروز مهر شمرده می شود و پیوند آن با شب چله ی ایرانی و... این وام گیری ها به اندازه ای زیاد بود که آبای کلیسای مسیح زمانی که این همه وجوه اشتراک میان مذاهب خود و مذهب میترا (مهرپرستی) یافتند, شگفت زده شدند و مدعی گشتند که مذهب میترا این مراسم را از مسیحیت دزدیده است, یا اینکه این مذهب نیرنگ گمراه کننده‌ی اهریمن است.

روز وَرجاوَند اروپاییان یعنی سان+دی به معنای روز خورشید، یا آراستن درخت سَروی با دو رِشته‌ی نوار سیمین و زَرین به دست ایرانیان در گذشته، و یا نشانه‌های فراوان دیگر, هَمگی نِشان از هُنایش (تاثیر گذاری) آیین مهر بر اروپا و غرب دارد و در واقع ریشه‌ی کریسمس را به جشن شب چله‌ی ایرانی پیوند می‌دهد.

سنایی در این باره مـی‌گــوید:

به صاحب‌دولتی پیونــد اگر نامـی همی جویــی * که از یک چاکری عیسی چنان معروف شد یلدا

معزی نیز در وصف عیسی می‌گوید:

تو جان لطیفی و جهان جسم کثیف است * تو شمع فروزنـده و گیتــی شب یلــدا

سیف اسفرنگی تأکید می‌ورزد که یلدا شهرت و آوازۀ خود را از نام مسیح دارد:

سخنم بلند‌نام از سخن تو گشت و شایـد * که درازنامی از نام مسیح یافت یلـــــدا

۱۳۸۷ آذر ۱۰, یکشنبه

اعلا میه جهانی حقوق بشر

از آنجا که شناسايي حيثيت ذاتي کليه اعضاي خانواده بشري و حقوق يکسان و انتقال ناپذير آنان اساس آزادي و عدالت و صلح را در جهان تشکيل مي دهد ، از آنجا که عدم شناسايي وتحقير حقوق بشر منتهي به اعمال وحشيانه اي گرديده است که روح بشريت را به عصيان واداشته و ظهور دنيايي که در آن افراد بشر در بيان عقيده آزاد و از ترس و فقر فارغ باشند به عنوان بالاترين آمال بشر اعلام شده است ، از آنجا که اساساً حقوق انساني را بايد با اجراي قانون حمايت کرد تا بشر به عنوان آخرين علاج به قيام بر ضد ظلم و فشار مجبور نگردد ، از آنجا که اساساً لازم است توسعه روابط دوستانه بين الملل را مورد تشويق قرار داد ، از آنجا که مردم ملل متحد ايمان خود را به حقوق اساسي بشر و مقام و ارزش فرد انساني و تساوي حقوق مرد و زن مجدداً در منشور اعلام کرده اند و تصميم راسخ گرفته اند که به پيشرفت اجتماعي کمک کنند و در محيطي آزادتر وضع زندگي بهتري به وجود آورند ، از انجاکه دولتهاي عضو متعهد شده اند که احترام جهاني و رعايت واقعي حقوق بشر و آزادي هاي اساسي را با همکاري سازمان ملل متحد تامين کنند ، از آنجا که حسن تفاهم مشترک نسبت به اين حقوق و آزاديها براي اجراي کامل اين تعهد کمال اهميت را دارد ، مجمع عمومي اين اعلاميه جهاني حقوق بشر را آرمان مشترکي براي تمام مردم و کليه ملل اعلام مي کند تا جميع افراد و کليه ارکان اجتماع اين اعلاميه را دائماً مد نظر داشته باشند و مجاهدت کنند که بوسيله تعليم و تربيت احترام اين حقوق و آزادي ها توسعه يابد و با تدابير تدريجي ملي و بين المللي ، شناسايي و اجراي واقعي و حياتي آنها ، چه در ميان خود ملل عضو و چه در بين مردم کشورهايي که در قلمرو آنها مي باشند ، تامين گردد .


ماده اول : تمام افراد بشر آزاد به دنيا مي آيند و از لحاظ حيثيت و حقوق با هم برابرند . همه داراي عقل و وجدان مي باشند و بايد با يكديگر با روح برادري رفتار كنند .

ماده دوم :
هر كس ميتواند بدون هيچ تمايز - خصوصاً از حيث رنگ ، جنس ، نژاد ، مذهب ، عقيده سياسي يا هر عقيده ي ديگر و همچنين مليت و وضع اجتماعي ، ثروت ، ولادت يا هر موقعيت ديگر ، از تمام حقوق و كليه ي آزادي هايي كه در اعلاميه حاضر ذكر شده است بهره مند گردد .
به علاوه هيچ تبعيضي به عمل نخواهد آمد كه مبتني بر وضع سياسي ، اداري و قضايي يا بين المللي كشور يا سرزميني كه شخص به آن تعلق دارد . خواه اين كشور مستقل ، تحت قيوميت يا خود مختار بوده و يا حاكميت آن به شكلي محدود شده باشد .

ماده سوم : هر كس حق زندگي ، آزادي و امنيت شخصي دارد .

ماده چهارم : احدي را نمي توان در بردگي نگاه داشت و داد و ستد بردگان به هر شكلي كه باشد ممنوع است .

ماده پنجم : احدي را نمي توان تحت شكنجه يا مجازات يا رفتاري قرار داد كه ظالمانه يا خلاف انسانيت و شئون انساني يا موهن باشد .

ماده ششم : هر كس حق دارد كه شخصيت حقوقي او در همه جا به عنوان يك انسان در مقابل قانون شناخته شود .

ماده هفتم : همه در برابر قانون مساوي هستند و حق دارند بدون تبعيض و بالسويه از حمايت قانون برخوردار شوند . همه حق دارند در مقابل هر تبعيضي كه ناقض اعلاميه حاضر باشد و هر تحريكي كه براي اعمال چنين تبعيضي انجام شود از حمايت قانون برخوردار شوند .

ماده هشتم : در برابر اعمالي كه حقوق اساسي فرد را مورد تجاوز قرار دهد و آن حقوق به وسيله ي قانون اساسي و يا قانون ديگري براي او شناخته شده باشد ، هر كس حق رجوع موثر به محاكم ملي صالحه را دارد .

ماده نهم : احدي را نمي توان خودسرانه توقيف ، حبس يا تبعيد نمود .

ماده دهم : هر كس با مساوات كامل حق دارد كه دعوايش بوسيله ي دادگاه مستقل و بي طرف ، منصفانه و علناً رسيدگي شود و چنين دادگاهي درباره ي حقوق و الزامات او و يا هر اتهام جزائي كه به او وارد شده باشد تصميم بگيرد .

ماده يازدهم :
هر كس كه به بزهكاري متهم شده باشد بي گناه محسوب خواهد شد تا وقتي كه در جريان يك دعواي عمومي كه كليه تضمين هاي لازم جهت دفاع او تامين شده باشد ، تقصير او قانوناً محرز گردد .
هيچ كس براي انجام يا عدم انجام عملي كه در موقع ارتكاب ، آن عمل به موجب حقوق ملي يا بين المللي جرم شناخته نمي شده است محكوم نخواهد شد . به همين طريق هيچ مجازاتي شديد تر از آنچه كه در موقع ارتكاب جرم بدان تعلق ميگرفت در باره ي احدي اجرا نخواهد شد .

ماده دوازدهم : احدي در زندگي خصوصي ، امور خانوادگي ، اقامتگاه يا مكاتبات خود ، نبايد مورد مداخله هاي خود سرانه واقع شود و شرافت و اسم و رسمش نبايد مورد حمله قرار گيرد . هر كس حق دارد در مقابل اينگونه مداخلات و حملات مورد حمايت قانون قرار گيرد .

ماده سيزدهم :
هر كس حق دارد كه در داخل هر كشوري آزادانه عبور و مرور كند و محل اقامت خود را انتخاب كند .
هر كس حق دارد هر كشوري از جمله كشور خود را ترك كند يا به آن بازگردد .

ماده چهاردهم :
هركس حق دارد در مقابل شكنجه ، آزار و تعقيب پناهگاهي جستجو كند و در كشورهاي ديگر پناه گزيند .
در مواردي كه تعقيب واقعاً مبتني به جرم عمومي و غير سياسي يا رفتارهايي مغاير با اصول و مقاصد ملل متحد باشد نميتوان از اين حق استفاده كرد .

ماده پانزدهم :
هر كس حق دارد كه داراي تابعيت باشد .
احدي را نمي توان خودسرانه از تابعيت خود يا از حق تغيير تابعيت محروم كرد .

ماده شانزدهم :
1) هر زن و مرد بالغي حق دارند بدون هيچگونه محدوديت از نظر نژاد ، مليت ، تابعيت يا مذهب با يكديگر زناشويي كنند و تشكيل خانواده دهند . در تمام مدت زناشويي و هنگام انحلال آن ، زن و شوهر در كليه امور مربوط به ازدواج داراي حقوق مساوي مي باشند .
ازدواج بايد با رضايت كامل و آزادانه زن و مرد واقع شود .

ماده هفدهم :
هر كس منفرداً يا بطور دسته جمعي حق مالكيت دارد .
احدي را نمي توان خودسرانه از حق مالكيت محروم نمود .

ماده هيجدهم : هر كس حق دارد كه از آزادي فكر ، وجدان و مذهب بهره مند شود . اين حق متضمن آزادي تغيير مذهب يا عقيده و نيز متضمن آزادي اظهار عقيده و ايمان ميباشد و همچنين شامل تعليمات مذهبي و اجراي مراسم ديني است . هر كس ميتواند از اين حقوق منفرداً يا اجتماعاً و به طور خصوصي يا عمومي برخوردار شود.

ماده نوزدهم : هر كس حق آزادي عقيده و بيان دارد و حق مزبور شامل آنست كه از داشت عقايد خود بيم و اضطرابي نداشته باشد و در كسب اطلاعات و افكار و در اخذ و انتشار آن به تمام وسايل ممكن و بدون ملاحظات مرزي آزاد باشد .

ماده بيستم :
هر كس حق دارد آزادانه مجامع و جمعيتهاي مسالمت آميز تشكيل دهد .
هيچكس را نميتوان مجبور به شركت در اجتماعي كرد .

ماده بيست و يكم :
هر كس حق دارد در اداره ي امور عمومي كشور خود ، خواه مستقيماً و خواه از طريق نمايندگاني كه آزادانه انتخاب شده باشند شركت جويد .
هر كس حق دارد با تساوي شرايط به مشاغل عمومي كشور خود نايل آيد .
اساس و منشاء قدرت حكومت اراده ي مردم است . اين اراده بايد به وسيله ي انتخاباتي ابراز گردد كه از روي صداقت و بطور ادواري صورت پذيرد . انتخابات بايد عمومي و با رعايت مساوات باشد و با راي مخفي يا طريقه اي نظير آن انجام گيرد كه آزادي راي را تضمين نمايد .

ماده بيست و دوم : هر كس به عنوان عضو اجتماع حق امنيت اجتماعي دارد و مجاز است بوسيله ي مساعي ملي و همكاري بين المللي حقوق اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي خود را كه لازمه ي مقام و نمو آزادانه ي شخصيت اوست با رعايت تشكيلات و منابع هر كشور بدست آورد .

ماده بيست وسوم :
هر كس حق دارد كار كند ، كار خود را آزادانه انتخاب نمايد ، شرايط منصفانه و رضايت بخشي براي كار خود خواستار باشد و در مقابل بيكاري مورد حمايت قرار گيرد .
همه حق دارند بدون هيچ تبعيضي در مقابل كار مساوي اجرت مساوي دريافت كنند .
هر كس كه كار مي كند به مزد منصفانه و رضايت بخشي ذيحق ميشود كه زندگي او و خانواده اش را موافق شئون انساني تامين كند و آنرا در صورت لزوم با هر نوع وسايل ديگر حمايت اجتماعي تكميل نمايد .
هر كس حق دارد براي دفاع از منافع خود با ديگران اتحاديه تشكيل دهد يا در اتحاديه ها شركت كند .
ماده بيست و چهارم : هر كس حق استراحت و فراغت و تفريح دارد و به خصوص به محدوديت معقول ساعات كار و مرخصي هاي ادواري با اخذ حقوق ذيحق ميباشد .

ماده بيست و پنجم :
هر كس حق دارد كه سطح زندگاني او ، سلامتي و رفاه خود و خانواده اش را از حيث خوراك و مسكن و مراقبتهاي پزشكي و خدمات لازم اجتماعي تامين كند و همچنين حق دارد كه در مواقع بيكاري ، بيماري ، نقص اعضاء ، بيوگي ، پيري يا تمام موارد ديگري كه به عللي خارج از اراده ي انسان وسايل امرار معاش از دست رفته باشد ، از شرايط آبرومندانه ي زندگي برخوردار شود .

مادران و كودكان حق دارند از كمك و مراقبت مخصوصي بهره مند شوند . كودكان چه بر اثر ازدواج و چه بدون ازدواج به دنيا آمده باشند ، حق دارند كه همه از يكنوع حمايت اجتماعي برخوردار شوند .

ماده بيست وششم :
هر كس حق دارد كه از آموزش و پرورش بهره مند شود . آموزش و پرورش لااقل تا حدودي كه مربوط به تعليمات ابتدايي و اساسي است بايد رايگان باشد . آموزش ابتدايي اجباري است . آموزش حرفه اي بايد عموميت پيدا كند و آموزش عالي بايد با شرايط تساوي كامل به روي همه باز باشد تا همه بنا به استعداد خود بتوانند از آن بهره گيرند .
آموزش و پرورش بايد طوري هدايت شود كه شخصيت انساني هر فرد را به حد كمال رشد آن برساند و احترام حقوق و آزادي هاي بشر را تقويت كند . آموزش و پرورش بايد حس تفاهم ، گذشت و احترام به عقيده ي مخالف و دوستي بين تمام ملل و جمعيتهاي نژادي يا مذهبي و همچنين توسعه ي فعاليتهاي ملل متحد را در راه حفظ صلح تسهيل نمايد .
پدر و مادر در انتخاب نوع آموزش و پرورش فرزندان خود نسبت به ديگران اولويت دارند .

ماده بيست و هفتم :
هر كس حق دارد آزادانه در زندگي فرهنگي اجتماع شركت كند ، از فنون و هنر ها بهره گيرد و در پيشرفت علمي و فوائد آن سهيم باشد .
هر كس حق دارد از حمايت منافع مادي و معنوي آثار علمي ، فرهنگي يا هنري خود برخوردار شود .

ماده بيست وهشتم : هر كس حق دارد برقراري نظمي را بخواهد كه از لحاظ اجتماعي و بين المللي ، حقوق و آزادي هايي را كه در اين اعلاميه ذكر گرديده است تامين كند و آنها را به مورد اجرا گذارد .

ماده بيست و نهم :
هر كس در مقابل آن جامعه اي وظيفه دارد كه رشد آزاد و كامل شخصيت او را ميسر كند .
هر كس در اجراي حقوق و استفاده از آزادي هاي خود فقط تابع محدوديت هايي است كه به وسيله قانون و منحصراً به منظور تامين ، شناسايي و مراعات حقوق و آزادي هاي ديگران و براي رعايت صحيح مقتضيات اخلاقي و نظم عمومي و رفاه همگاني در شرايط يك جامعه ي دمكراتيك وضع گرديده است .

ماده سي ام : هيچ يك از مقررات اعلاميه حاضر نبايد طوري تفسير شود كه متضمن حقي براي دولت ، جمعيت يا فردي باشد كه به موجب آن بتوانند هر يك از حقوق و آزاديهاي مندرج در اين اعلاميه را از بين ببرند يا در راه آن فعاليتي نمايند .

۱۳۸۷ آذر ۲, شنبه

اهورا مزدا خدای زرتشت

نه قومی برگزيده دارد و نه با زبان ويژه ای برای کسانی وحی می فرستد و نه گروهی از آفريدگان خويش را مامور کشتار گروهی ديگر می کند و نه خودش شبانه چند هزار نفر از بندگانش (فرزندان مصريان) را از میان می برد و نه بابت لغزشهائی که خودش برای اين بندگان خواسته است آنها را بسوی آتش و مار و عقرب به جهانی ديگر روانه می کند.
او دستگاه بيکران آفرينش را برای زمين ما که ذره ای ناچيز در اين دستگاه است نيافريده، بلکه او جوهر راستی و سرآغاز راستی است. او به هستی آورنده خرد و آغاز و پايان نظامی است بنام « اشا» که ميلياردها کهکشان را با ميلياردها خورشيد آنها را از ميلياردها سال پيش با خرد بيکران خود در گردش دارد. است.
او برتر و پاک تر از آن است که ما او را درگير مسائل فرومايه زندگی چند انسان گمراه بکنيم. او اهورا مزداست. او خوشبختی و شادی و شکوفائی را برای جانداران اين زمين آفريده .او آزادی گزينش را آفريده تا انسانها بتوانند راه و روش وشيوه زندگی خود را بدلخواه خود گزينش کنند.او آرامش را آفريده تا مردمان زندگی اسوده داشته باشند. او انديشه نيک را آفريده تا زنان ومردان را به سوی بخش پرفروغ زندگی راهنمائی کند. او چيرگی به خود را آفريده تا مردمان را از لغزشهای نا خواسته زندگی دور نگاه دارد. او تکا مل و رسا ئئ را آفريده تا مردمان هر روز، هم خود و هم اين جهان را تازه تر و نوتر کرده و پيشرفت دهند. و سر انجام او جاودانگی را آفريده تا زنان و مردانی را که با او در روند آفرينش همکاری کرده و در خوشبخت کردن خود و ديگران و اين جهان گام برداشته اند در «سرای مينوی سرود»، جاودانه با فروغ خود و در فروغ خود روشنی بخشد.
او هيچگاه آفريده گان خود را «بنده و برده» خود نناميده بلکه هميشه آنها را « دوست و همکار» مینامد. دوست وهمکار برای بهتر کردن و خوشبخت کردن اين کره که ما انرا زمين میناميم.
اين نيک بختی استثنائی ايرانيان بود که اين آئين بی همتا از سرزمين آنها بر خيزد تا به تمام جهان نور بيافشاند.

۱۳۸۷ آذر ۱, جمعه

وصیعت نامه داریوش بزرگ

اينک که من از دنيا مي روم بيست وپنج کشور جهان جزو امپراتوري ايران است و در تمام اين کشور ها احترام دارند و مردم کشور نيز در ايران داراي احترام مي باشند . جانشين من خشايار شاه بايد مثل من در حفظ اين کشور ها بکوشد و راه نگهداري کشورها اين است که در امور داخلي آنها مداخله نکند و مذهب و شعائر آنها را محترم بشمارد . اکنون که من از دنيا مي روم تو دوازده کرور خزانه سلطنتي داري و اين زر يکي از ارکان قدرت تو مي باشد زيرا قدرت پادشاه فقط به شمشير نيست بلکه به ثروت نيز هست . البته به خاطر داشته باش که تو بايد به اين ذخيره بيفزايي نه اينکه از آن بکاهي . من نمي کويم که در مواقع ضروري از آن برداشت نکن ، زيرا قاعده اين خزانه اين است که هنگام ضرورت از آن برداشت کنند اما در اولين فرصت آنچه برداشتي به خزانه برگردان.مادرت آتوسابرمن حق دارد پس پيوسته وسايل رضايت خاطرش را فراهم کن.ده سال است که من مشغول ساختن انبارهاي غله در نقاط مختلف کشور هستم و من روش ساختن اين انبارها را که با سنگ ساخته مي شود و به شکل استوانه اي است در مصر آموختم و چون انبارها پيوسته تخليه مي شود ، حشرات در آن بوجود نمي آيد و غله در اين انبارها چند سال مي ماند بدون اينکه فاسد شود و تو بايد بعد از من به ساختن انبارهاي غله ادامه دهي تا اينکه آذوقه دويا سه سال کشور در انبارها موجود باشد و هر ساله بعد از اينکه غله جديد به دست آمد از غله موجود در انبارها براي تأمين کسر خوار وبار استفاده کن و غله جديد را بعد از اينکه بوجاري شد به انبار منتقل نما و به اين ترتيب تو هرگز براي آذوقه در اين مملکت دغدغه نخواهي داشت ولو دو يا سه سال پياپي خشکسالي شود هرگز دوستان و نديمان خود را به کارهاي مملکتي نگمار و براي آنان همان مزيت دوست بودن با تو کافيست ، چون اگر دوستان و نديمان خود را براي کارهاي مملکتي بگماري به مردم ظلم کنند و استفاده نامشروع نمايند نخواهي توانست آنها را به مجازات برساني ، چون با تو دوست هستند و تو ناچاري رعايت دوستي بنمايي .همواره حامي کيش يزدان پرستي باش اما هيچ قومي را مجبور نکن که از کيش تو پيروي نمايند و پيوسته به خاطر داشته باش که هرکس بايد آزاد باشد که از هر کيش که ميل دارد پيروي نمايد.
بعد از اينکه من زندگي را بدرود گفتم بدن من را بشوي و آنگاه کفني را که خود فراهم کرده ام بر من بپيچان و در تابوت سنگي قرار بده و در قبر بگذار اما قبرم را که موجود است مسدود نکن تا هر زمان که مي تواني وارد قبر شوي تا تابوت سنگي مرا ببيني و بفهمي که من پدر تو و پادشاهي مقتدر بودم و بر من بيست وپنج کشور سلطنت مي کردم ، مردم و تو نيز مثل من خواهي مرد زيرا سرنوشت آدمي اين است که بميرد خواه پادشاه کشور باشد يا يک خار کن و هيچ کس در اين جهان باقي نمي ماند . اگر تو هر زمان که فرصت بدست مي آوري وارد قبر من بشوي و تابوت را ببيني غرور و خود خواهي بر تو غلبه نخواهد کرد اما وقتي مرگ خود را نزديک ديدي بگو قبر مرا مسدود نمايند و وصيت کن که پسرت قبر تو را باز نگاه دارد تا اينکه بتواند تابوت حاوي جسد تو را ببيند . زنهار ، زنهار هرگز هم مدعي هم قاضي نشو اگر هم از کسي ادعايي داري موافقت کن يک قاضي به يک طرف آن ادعا را مورد رسيدگي قرار بدهد و راي صادر نمايد زيرا کسي که مدعي است اگر قاضي هم باشد ظلم خواهد کرد. هرگز از آباد کردن دست بر ندار زيرا اگر دست از آباد کردن برداري کشور تو رو به ويراني خواهد گذاشت زيرا قاعده اين است که وقتي کشور آباد نمي شود به طرف ويراني مي رود . در آباد کردن؛ حفر قنات و احداث جاده و شهر سازي را در درجه اول اهميت قرار بده .عفو و سخاوت ، ولي عفو بايد موقعي بکار بيفتد که کسي نسبت به تو خطايي کرده باشد و اگر به ديگري خطايي کرده باشد و تو خطا را عفو کني ظلم کرده اي زيرا حق ديگري را پايمال نموده ا ي .
بيش از اين چيزي نميگويم اين اظهارات را با حضور کساني که غير از تو در اينجا حاضر هستند، کردم. تا اينکه بدانند قبل از مرگ من اين توصيه ها را کرده ام و اينک برويد و مرا تنها بگذاريد زيرا احساس مي کنم مرگم نزديک شده است .

۱۳۸۷ آبان ۲۷, دوشنبه

پیشگفتار

به نام خداوند جان و خرد

می بایست این سخنان را در آغازین گفتار وبلاگم می آوردم ولی مشکلات عبث زندگی که همگی ساخته و پرداخته گشته اند تا ما را از هدف اصلی زندگی که همانا تفکر است بازدارند و ما را آنگونه که استعمارگران میخواهند گوسفند وار ومطیع بار آورند باعث گشت تا این گفتار به تاخیر بیافتد .
هدف من از ایجاد این وبلاگ تنها و تنها پرداختن به کسانی میباشد که به ایرانزمین خدمت نموده اند و یا نسبت به آن مرتکب ظلمی شده اند و سپس یاد آوری مراسم و آئین های نیاکانم میبا شد که به این سرزمین استقلال و آبادانی و عظمت بخشیدند .من به هیچ گروه سیاسی - مذهبی و.... وابسته نبوده و فقط و فقط منافع ملی سرزمینم برایم اهمیت دارد . گفتارهای این وبلاگ گاهی سخنان خودم بوده و گاهی نیز اقتباس از نوشتارهای نویسندگان گران قدر دیگر میباشد که همین جا از همگی آنان طلب اجازه و بخشش مینمایم . شاید در قسمتی از نوشته های آتی این وبلاگ مشاهده نمائید که به تمجید از فلان شاه پرداخته ام و یا موقعی به سرزنش از بهمان مذهب پرداخته ام که باید همگی اینان را در چهار چوب منافع ملی کشورم بنگرید و لا غیر . منظور از ایران پرستی نیز در این مطالب ناسییونالیسم کور مانند ناسیونالسم آلمانی نیست که خود را نژاد برتربشماریم که این موجبات قتل عام شش میلیون یهودی را در کوره های آدم سوزی فراهم کرد که همگی در مورد آن بیش از من میدانید که آن نیز محکوم به شکست است بلکه منظور نخست خدمت به مام میهن و سپس تمامی مردم جهان میباشد که همگی ما انسانیم و علائق و خواسته های مشترک داریم ولی عده ای سود جو به خاطر منافع خود با ابداع مذاهب و نژادهای گوناگون و بهره کشی از آنان باعث جدائی انسانها گشته اند . به خصوص مذاهب که میبایست موجبات نزدیکی انسانها به یکدیگر را فراهم آورند باعث خونینترین کشتارها در جهان شده اند و هیچ کدام کوچکترین احترامی به جان انسانها قائل نبوده و نیستند و فقط و فقط منافع رهبرانشان مطرح بوده - نه چیز دیگری . هیچ نژاد و مذهبی در جهان برگزیده نبوده و این انسانها هستند که با اعمال و رفتارشان و با احترامی که به حقوق یکدیگر میگذارند باعث اعتلای جهان و در کنار آن میهنشان میگردند .
برای تمامی ایران پرستان ارجمند سر فرازی و بهروزی و برای میهنم آزادی و پیشرفت آرزومندم و از بارگاه اهورامزدا خواهان بخشش بینش نیک و گفتار نیک و کردار نیکدر ادامه راهم میباشم .

۱۳۸۷ آبان ۲۶, یکشنبه

کوروش بزرگ

گزنوفون مورخ نامدار یونانی در کتاب کوروپدیا ( زندگی کوروش بزرگ ) چنین می نگارد :

کوروش بزرگ پس از هفتمین بار که سراسر امپراتوری ایران را سرکشی کرد دیگر قدرت و توان جوانی را نداشت و روزگار پیری اش آغاز شده بود . پدر و مادرش سالها پیش با دنیای فانی بدرود حیات گفته بودند . وی به مناسبت هفتیمن سرکشی به کل سرزمینهای ایران که بیش از دهها کشور می شد جمع کثیری از رعیتهای و افراد عام ایران را گردآورد و سپس به آنها پاداشهای بسیاری بخشید . سپس شبانگاه به بالین خواب رفت . همان شب در عالم رویا ندایی او را مخاطب قرار داد و چنین گفت :

............


"ای کوروش خود را آماده ساز زیرا به زودی به ملکوت خدایان پرواز خواهی نمود "

کورش از شنیدن این ندا سراسیمه از خواب برخاست و خواب برای بزرگان بازگو کرد و چنین پاسخ شنید که به زودی به دیار جاوید خواهی شتافت . کوروش پس از شنیدن این سخن دریافت که آماده سفری بس طولانی و ابدی خواهد بود و پایان زندگی پر فراز و نشیبش اش فرا رسیده است . پس روی به درگاه یزدان نمود و چنین گفت :

ای ایزدان این آخرین قربانی من را پس از یک عمر مجاهدت و کوشش با لطف و کرم خویش بپذیرید . من از یاری خداوند در تمامی مراحل زندگی ام سپاسگزارم . موهبت او بود که به من راه درست را نشان داد و دریافتم چگونه باید از خطا دوری بجویم. خداوند را ارج مینهم که حتی در اوج قدرت هرگز از یادش دوری ننمودم . اینک تنها و آخرین آرزویم این است :

"روزگار زن ٫ فرزندان ٫ دوستان ٫ مردم و میهن عزیزم سعادتمند گردد و عمرم را با شرافت به پایان برسانم "

کوروش پس از این سخن راهی کوه مقدس ایرانیان شد و قربانیان بسیاری را روانه خداوند کرد . سپس به قصر خویش باز گشت تا اندکی بیاساید . چون زمان استحمامش فرا رسید او را دعوت کردند تا خود را شستشو دهد ولی وی پاسخ داد که ترجیح می دهد در بستر خویش به استراحت بپردازد . شب هنگام زمان شام فرا رسید . خادمانش وی را جهت صرف شام فرا خواندند ولی باز کورش از ترجیح داد که در بسترش آرامش اختیار کند . ولی چون عطش بسیاری داشت از خادمانش آب درخواست نمود و نوشید . فردای آن روز فرزندان را فراخواند . پسران کوروش در تمامی مراحل زندگی ( نبردها - سختی ها - شادمانی ها و . . . ) در کنارش بودند . سپس بزرگان هر قوم ایران را نیز فراخواند . موبدان و ریش سپیدان و اندیشمندان را خواست که همگی کنارش گردآیند . پس از آنکه افراد زیادی در محل حضور پیدا نمودند کوروش سخنان اش را آغاز کرد :

ای پسران - دوستان و بزرگان ایران اینک بدانید که عمر من به پایان رسیده است . نشانه های بسیاری وجود دارد که همگی از سفر به دیار جاوید خبر میدهد . من در زندگی ام مردی خوشبخت بودم . در روزگار کودکی از تمامی نعمات زندگی که هر کودکی نیک به دان آراسته بود برخوردار بودم . چون به دوران جوانی رسیدم مزایای جوانی را کسب کردم و از آن بهره جستم و در دوران پیری ام از هیچ نوع موهبتی محروم نبودم . از روز نخست به خاطر دارم که هرچه به عمرم افزوده می شد احساس قدرت و توانایی بیشتری میکردم تا حدی که در روزگار پیری احساس ضعف ننمودم . هر آرزویی که داشتم همگی برآورده شد و دست به هر کاری که زدم به یاری خدا پیروز و سرافراز شدم . دوستان و یارانم از حسن تدبیر من برخوردار شدند . دشمنانم جملگی فرمانم را گردن نهادند . پیش از حکومت من کشورم سرزمین کوچک و گمنامی در آسیا بود که همه ساله مورد یورش بیگانگان قرار می گرفت . حال که مرگ من فرارسیده است آن را بزرگترین و مقتدرترین کشور آسیا به دست شما می سپارم .من به خاطر ندارم در هیچ جهادی برای عزت و سربلندی ایران زمین مغلوب شده باشم . جمله آرزوهایم بر آورده شد و سیر زمان به کام من بود ولی در تمام مراحل زندگی از شکست و ضعف در هراس بودم و هیچگاه مغرور نشدم و خودپسندی را هرگز به خود راه ندادم . در پیروزی های بزرگ هیچگاه پای از دایره اعتدال بیرون ننهادم و حتی شادمانی بی جهت ننمودم . حال که آخرین لحظات زندگی را سپری میکنم خود را بسی خوشبخت و سعادتمند می دانم . زیرا فرزندانم همگی سالم ٫ با نشاط و عاقل هستند و وطنم از همه جهت مقتدر و باشکوه است و یارانم مسرور و محتشمند . آیندگان از من و کشورم به نیکی یاد خواهند کرد . آیا با چنین موفقیت هایی نباید با آرامش خاطر و امید بسیار به دیار باقی چشم بر روی هم بگذارم ؟

حال زمان آن فرا رسیده است که من جانشین خود را برگزینم تا از نفاق و سخن بیهوده جلوگیری شود . من هر دوی شما پسران ( کمبویجه و تانااوکسار ( بردیا )) را به یک اندازه دوست می دارم ولی امور کشوری را به دست فرزند بزرگتر می سپارم که تجربه بیشتری دارد . من در دوران زندگی از سنت کشورمان بهره بردم و مقید به حرمت نهادن به برادران و بزرگتران بودم . چه در راه رفتن و جه در سخن گفتن . هنگام نشستن بزرگ تر و ریش سپیدان را مقدم از نشستن خود می دانستم . به همین جهت به تمام فرزندانم از دوران کودکی آموزش دادم که در تمامی مراحل زندگی به مهتران و بزرگان احترام گذارند و آنها را بر خود مقدم شمارند . شما و آیندگان نیز باید چنین کنید تا این سنت نیک ایرانی باقی بماند . پس تو ای کمبوجیه پس از آنکه بر اریکه حکومت ایران نشستی دمی در زندگی و کشورت غفلت مکن و این موهبتی بزرگ که خداوند به من داده بود را حفظ کن . تو ای تانااوکسار عزیز حکومت ماد ( آذربایجان و کردستان ) ٫ ارمنستان و کادوزی را به تو می سپارم . خداوند را سپاسگزارم زیرا تمامی نیازهای یک پادشاه نیکو را در شما دو فرزند عزیزم می بینم . کمبوجیه مسئولیت بیشتری نسبت به تو ای تانااوکسار بر عهده دارد . هردوی شما بایستی گونه ای حکومت کنید که زمان استراحت نداشته باشید . عشق به کارهای بزرگ و مشکل داشته باشید و در نهادتان پی ریزی کنید . کوشش کنید که فریب کاری و نیرنگ بیگانگان در شما نفوذ نکند . زیرا اینها مانع از درست حکومت کردن است .

ای کمبویجه بدان که عصای زرین - سلطنت را حفظ نمی کند بلکه یاران صمیمی و نیک برای پادشاه بهترین و مطمئن ترین تکیه گاه است . این را بدان که افراد وفادار عموما کم پیدا می شوند زیرا اگر این خصلت نیک فراگیر بود دیگر خیانت و دروغ و دشمنی وجود نداشت . پس تو نیز بایستی در تلاش برای جذب چنین افرادی باشی که البته این کوشش با جور ٫ ستم ٫ زور و قدرت یافت نمی شود بلکه با یاری به دیگران ٫ کارهای نیک و رفتار پسندیده بدست می آید . اگر برای اداره امور کشوری نیاز به یاری داشتی همکاران خود را از میان اشخاص شریف و اصیل برگزین . هم میهنان خودمان بدون شک از خارجیان و مردمان کشورهای دیگر بهتر به کشورشان خدمت میکنند و به ما نزدیک ترند . آنها از خون ماهستند و با آداب و فرهنگ و رسومات ما بزرگ شده اند . پس کوشش کن که از ایرانیان برای اداره این کشور بهره ببری . این پیوستگی که میان ایرانیان وجود دارد به لطف خداوند است و شما نیز باید برای حفظ آن کوشش کنید . اتحادتان را در تمام زندگی حفظ کنید تا همیشه پایدار و سرافراز باشید . هر افتخاری که نصیب هر کدام از شما دو برادر شود گویی برای دیگر کسب افتخار شده است پس تلاش کنید که برای یکدیگر موفقیت بیافرینید . هر کدام از شما که قدرت بیشتری داشته باشید هیچ کس جرات بی احترامی به برادر پایین تر را نخواهد کرد . پس موفقیت هر کدام از شما موفقیت آن دیگری است . در هیچ کجای گیتی ننگی بالاتر از نفاق و دورویی و دشمنی بین دو برادر و خانواده سراغ ندارم .


ای پسران عزیزم من هر دوی شما را به خدا و سپس سرزمین و وطنم را به شما می سپارم و از شما تقاضا دارم اگر می خواهید که رضایی خاطر من را فراهم سازید دست اتحاد و یاری به یکدیگر دهید تا پیوسته روح و روان من از شما شاد باشید . امیدوارم این تقاضای من را عملی سازید زیرا من پیوسته ناظر بر اعمال شما هستم . پس از مرگ شما دیگر روح مرا نمی بینید ولی اثرات آن را در زندگی خویش احساس خواهید کرد . مگر بارها ندیده اید که کسی که دست به ریختن خون هم نوع خود می زند همیشه وحشت ٫ اضطراب و احساس گناه را در زندگی اش حس میکند و دمی راحتی و آسایش ندارد ؟ اگر روح و روان در زندگی زمینی تاثیری نداشت بدون شک هیچ گاه این افراد احساس پشیمانی و گناه نمی کردند و با انجام چنین کاری خشنود و سربلند می شدند . من در طول زندگی ام پیوسته باور داشته ام که روح آدمی پس از مرگ از کالبد خاکی جدا می شود ولی هرگز محو یا نابود نمی شود . هرگز نتوانسته ام باور کنم که زندگی یا روح و روان پس از مرگ وجود خارجی نداشته است . من همیشه بر این باور بوده ام انسان مانند جوهری رنگین است که پس از مرگ آلودگی ها و رنگهای تیره اش از آن جدا می شود و پاکی و اصالتش آغاز می شود . قطعات مختلف بدن به مبدا اصلی اش یعنی خاک باز میگردد . یاران و هم میهنان من : مرگ شبیه به خواب است در مرگ است که روح انسان به ابدیت می پیوندد و چون از هر قید و بندی آزاد می شود بر آینده مسلط می شودو خبر آن را برای ما بازگو میکند . پس بدانید که من در تمامی مراحل زندگی شاهد و ناظر کارهای شما هستم . پس هرگز پای از دایره درستی و خدمت بیرون نگذارید . اگر هم بر این باور هستید که روح همراه با بدن نابود می شود و هیچ باقی نمی ماند از خدای بزرگ بهراسید که بدون شک ناظر و شاهد اعمال شماست ٫ نظام دنیا بر عهده اوست ٫ بر هر کاری تواناست و در بقایش شکی نیست . اگر کارهای شما پیوسته در راه عدالت و مهرورزی باشد دیری نمی کشد که ارزش شما در بین مردم گسترش می یابد و قدرت شما روز به روز بیتشر می شود . ولی اگر چنین نکنید روز به روز ضعیف تر و به پایان حکومت خود نزدیکتر می شوید . حتی اگر فقط به نزدیکان و محبوبان خود ظلم کنید بدانید که دیگران بر چنین پادشاهی اعتماد نخواهند کرد و پایه های حکومتش سست خواهد شد . از تاریخ درس بگیرید و بر سرگذشت دیگران بیاندیشید . در آئینه گذشتگان بسیار پدران و فرزندانی بوده اند که اتحاد و مهرورزی را از زندگی خود هرگز دور نکرده اند . پس از آنها الگو بگیرید

۱۳۸۷ آبان ۱۱, شنبه

درد دل کورش

كوروش بزرگ: این منم كوروش، پسر ماندانا و كمبوجیه پادشاه جهان،پادشاه پهناورترین سرزمین آدمی،پیشوای خرد، پاكی، شادمانی و پارسایی، نواده بی بدیل نور و ترانه و سلطنت؛ هم بدان گونه كه بر این زمین زنده زاده شدم، روزی نیز تن خسته اند این خاك ماندگار خواهم كشید. این جا مزار مهیای من است، سرزمین مادری، آرامگاه واپسین، مرغاب هزار باران بی خلل، كه ملایك هر هفت آسمان بلند، بر آن گواهی داده اند. من پیام آور برگزیده اهورا و عدالتم، كه جز آزادی آواز دیگری نیاموخته ام و جز آزادی آواز دیگری نخواهم آموخت. پادشاه پارسیان و كمان دار آریاییان منم، كه به بالین فرودستان شب زده شتافته ام. من شفا آور خستگان زمینم، كه برای مهربانترین مردم خویش، شادمانی به ارمغان آورده ام. پس پیروزگران بدانند، مرغاب، آتشگاه آسمانی من است و شهریاران و آیندگان بدانند كوروش هخامنش چه خواست، چه گفت و چه كرد. و گفتم تا بر این سنگ سرد بنویسند: جز آتش آزادی، هیچ چراغ روشنی بر این پهنه نخواهد پایید. و من پسر ماندانا، فرمان دادم آرامگاه ابدی مرا با عطر و علاقه و درفش آزادی بیارایند، زیرا به بخت شد شهسوار بزرگ، نزدیك است، زیرا مرگ زیباترین مونس مردمان، نزدیك است و من خواهم مرد. پس ای امیران آینده بدانید كه شهسواران و شهریاران می میرند، ولی شادمانی مردمان، هرگز! دستور دادم تا تن خسته ام را بی تابوت و مومیائی به خاک سپارند تا ذره ذره های وجودم خاک وطنم را تشکیل دهند

۱۳۸۷ آبان ۱, چهارشنبه

جشن آبانگان خجسته باد

روز آبان از ماه آبان دهمین روز از آبان ماه باستانی ، 4 آبان خورشیدی.

آبان به چم آب و هنگام آب است. و یکی از عناصر پاک کننده نزد زرتشتیان است . در باره ی پیدایش جشن آبانگان روایت است که در پی جنگهای طولانی بین ایران و توران ، افراسیاب تورانی دستور داد تا کاریز ها و نهرها را ویران کنند . پس از پایان جنگ پسر تهماسب که زو نام داشت دستور داد تا کاریز ها و نهرها را لایروبی کنند و پس از لایروبی آب در کاریزها روان گردید . ایرانیان آمدن آب را جشن گرفتند . در روایت دیگری آمده است که پس از 8 سال خشکسالی در ماه آبان باران آغاز به باریدن نمود و از آن زمان جشن آبانگان پدید آمد . زرتشتیان در این روز مانند سایر جشنها به آدریان ها می روند و پس از آن به کنار جویها و نهرها می روند و با خواندن اوستای آب زور ( بخشی از اوستا) که توسط موبدان خوانده می شود اهورامزدا را ستایش کرده و درخواست فراوانی آب و نگهداری می نمایند و پس از آن به شادی می پردازند.

روز دهم آبان زرتشتی برابر با ۴ آبان خورشيدی که آبان روز نام دارد و بنام آب و فرشته آب است جشن آبان گان می باشد .آب که آبان جمع آنست در اوستا و پهلوی آن و در سانسکريت آپه می باشد اين عنصر مانند عناصر ديگر آتش و هوا و خاک در آيين ايران قديم مقدس است و آلودن آن گناه می باشد و برای هر يک از آنها فرشته مخصوصی تعيين شده . و ايرانيان اين عناصر چهارگانه را که اساس اوليه حيات است می ستودند(نيايش نمی کردند ستايش ميکردند) و امروز نيز زرتشتيان آنها را پاک می دانند و مانند سابق و بنام فرشته هر يک آنها را می ستايند ((بسرچشمه آب درود می فرستيم به کوههايی که از بالای آن آب جاريست درود می فرستيم به درياچه ها و استخرها درود می فرستيم)).به احترام فرشته آب آبها را پاک نگه می داشتند .نگهبانی آب با فرشته مقدس خرداد است علاوه بر او دو فرشته مقدس ديگر يکی به نام اپام نپات و ديگری آناهيتا نگهبان آب می باشند . يکی از قصائد دلکش اوستا آبان يشت نام دارد که از جلال و عظمت آناهيتا يا همان ناهيد گفتگو می کند. در خرده اوستا نيايش چهارم موسوم است به آبان نيايش يا آبزور . اين نيايش را که از آبان يشت استخراج شده موقعی که در کنار جويبار و آبشار و سرچشمه آب باشند می سرايند همچنين در جشن آبانگان نيز خوانده می شود و چون فرشته آب ناهيد مونث است او را بانو هم می گويند. در جشن آبانگان پارسيان خصوصا زنان در کنار دريا يا کنار رود فرشته آب را نيايش می کنند .ايرانيان به خاطر تقدسی که برای آب قائل بودند هيچوقت آنرا آلوده نمی کردند و آبی را که يکی از اوصاف سه گانه اش رنگ و بو و مزه تغيير می يافت برای آشاميدن شستشو و غيره بکار نمی بردند . هردوت می گويد ((ايرانيان در ميان آب ادرار نمی کنند آب دهان نمی اندازند و در آن دست نمی شويند)) استرابون جغرافی نويس يونانی گويد ((ايرانيان در آب جاری خود را شستشو نمی دهند در آن لاشه و مردار نمی اندازند و عموما آنچه ناپاک است در ميان آن نمی ريزند)).(مقايسه کنيد با جويهای امروز تهران و وضع کنونی دريای مازندران و....صد افسوس)خلاصه اينکه جشن آبانگان بنام آب و فرشته آب است ايرانيان در اين روز کنار چشمه و آب می رفتند و آب نيايش و سرودهای دينی را می خواندند و شادی می کردند و برای اين نعمت بزرگ اهورايی که برای آشاميدن و نظافت و رشد و نمو نباتات و رفع ساير نيازها می باشد سپاس خدا را بجا می آوردند. ابوريحان در صفحه ۲۵۴ ترجمه آثار الباقيه می نويسد :آبان ماه روز دهم آن آبان است و آن عيدی است که بواسطه توافق دو اسم آبانگان گويند در اين روز زو پسر تهماسب (از سلسله پيشداديان )بپادشاهی رسيد و مردم را به کندن نهرها و تعمير آنها امر کرد و در اين روز بکشورهای هفت گانه خبر رسيد که فريدون ضحاک را اسير کرده و خود به پادشاهی رسيده و بمردم دستور داده است دوباره خانه و زندگی خود را مالک شوند و خود را صاحب خانه بنامند و خودش نيز بخانه و خانواده خود فرمانروا شد پس از آنکه همه ايرانی ها در عهد ضحاک بی خانه و زندگی بودند.

جشن آبانگان بر تمامی ايرانيان فرخنده باد


پاينده ايران

تو را اي كهن بوم و بر دوست دارم

ز پوچ جهان هیچ اگر دوست دارم

تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم

تو را ای کهن پیر جاوید برنا

تو را دوست دارم اگر دوست دارم

تو را ای گرانمایه دیرینه ایران

تو را ای گرامی گهر دوست دارم

تو را ای کهن زاد بوم بزرگان

بزرگ آفرین نامور دوست دارم

هنر وار اندیشه ات رخشد و من

هم اندیشه ات ، هم هنر دوست دارم

اگر قول افسانه ، یا متن تاریخ

و گر نقد و نقل سیر دوست دارم

اگر خامه تیشه ست و خط نقر در سنگ

بر اوراق کوه و کمر دوست دارم

و گر ضبط دفتر ز مشکین مرکب

نیین خامه ، یا کلک پر دوست دارم

گمان های تو چون یقین می ستایم

عیان های تو چون خبر دوست دارم

هم ارمزد و هم ایزدانت پرستم

هم آن فره و فروهر دوست دارم

به جان پاک پیغمبر باستانت

که پیریست روشنگر دوست دارم

گرانمایه زردشت را من فزونتر

ز هر پیر و پیغامبر دوست دارم

بشر بهتر از او ندید و نبیند

من آن بهترین از بشر دوست دارم

سه نیکش بهین رهنمای جهان است

مفیدی چنین مختصر دوست دارم

ابر مرد ایرانئی راهبر بود

من ایرانی راهبر دوست دارم

نه کشت و نه دستور کشتن به کس داد

ازین روش هم معتبر دوست دارم

من آن راستین پیر را ، گر چه رفته ست

از افسانه آن سوی تر ، دوست دارم

هم آن پور بیدار دل بامدادت

نشابوری هور فر دوست دارم

فری مزدک ، آن هوش جاوید اعصار

که ش از هر نگاه و نظر دوست دارم

دلیرانه جان باخت در جنگ بیداد

من آن شیر دل دادگر دوست دارم

جهانگیر و داد آفرین فکرتی داشت

فزونترش زین رهگذر دوست دارم

ستایش کنان مانی ارجمندت

چو نقاش و پیغامور دوست دارم

هم آن نقاش پرداز ارواح برتر

هم ارژنگ آن نقشگر دوست دارم

همه کشتزارانت ، از دیم و فاراب

همه دشت و در ، جوی و جر دوست دارم

کویرت چو دریا و کوهت چو جنگل

همه بوم و بر خشک و تر دوست دارم

شهیدان جانباز و فرزانه ات را

که بودند فخر بشر دوست دارم

به لطف نسیم سحر روحشان را

چنانچون ز آهن جگر دوست دارم

هم افکار پر شورشان را ، که اعصار

از آن گشته زیر و زبر دوست دارم

من آن جاودان یاد مردان ، که بودند

به هر قرن چندین نفر دوست دارم

همه شاعران تو ، و آثارشان را

به پاکی نسیم سحر دوست دارم

ز فردوسی آن کاخ افسانه کافراخت

در آفاق فخر و ظفر دوست دارم

ز خیام ، خشم و خروشی که جاوید

کند در دل و جان اثر دوست دارم

ز عطار ، آن سوز و سودای پر درد

که انگیزد از جان شرر دوست دارم

وز آن شیفته ی شمس ، شور و شراری

که جان را کند شعله ور دوست دارم

ز سعدی و از حافظ و از نظامی

همه شور و شعر و سمر دوست دارم

خوشا رشت و گرگان و مازندرانت

که شان همچو بحر خزر دوست دارم

خوشا حوزه شرب کارون و اهواز

که شیرینترش از شکر دوست دارم

فری آذر آبادگان بزرگت

من آن پیشگام خطر دوست دارم

صفاهان نصف جهان تو را من

فزونتر ز نصف دگر دوست دارم

خوشا خطه ی نخبه زای خراسان

ز جان و دل آن پهنه ور دوست دارم

زهی شهر شیراز جنت طرازت

من آن مهد ذوق و هنر دوست دارم

بر و بوم کرد و بلوچ تو را چون

درخت نجابت ثمر دوست دارم

خوشا طرف کرمان و مرز جنوبت

که شان خشک و تر ، بحر و بر دوست دارم

من افغان همریشه مان را که باغی ست

به چنگ بتر از تتر دوست دارم

کهن سغد و خوارزم را ، با کویرش

که شان باخت دوده ی قجر دوست دارم

عراق و خلیج تو را ، چون ور ازرود

که دیوار چین راست در دوست دارم

هم اران و قفقاز دیرینه مان را

چو پوری سرای پدر دوست دارم

چو دیروز افسانه ، فردای رویات

به جان این یک و آن دگر دوست دارم

هم افسانه ات را ، که خوشتر ز طفلان

برویاندم بال و پر دوست دارم

هم آفاق رویاییت ، که جاوید

در آفاق رویا سفر دوست دارم

چو رویا و افسانه ، دیروز و فردات

به جای خود این هر دو سر دوست دارم

تو در اوج بودی ، به معنا و صورت

من آن اوج قدر و خطر دوست دارم

دگر باره بر شو به اوج معانی

که ت این تازه رنگ و صور دوست دارم

جهان تا جهان ست ، پیروز باشی

برومند و بیدار و بهروز باشی

۱۳۸۷ مهر ۳۰, سه‌شنبه

سخنان کورش کبیربه مناسبت تاجگذاری

اینک که به یاری مزدا تاج سلطنت ایران و بابل و کشورهای جهان اربعه را به سرگذاشته ام اعلام می کنم که تا روزی که زنده هستم و مزدا توفیق سلطنت را به من می دهد دین و آئین و رسوم ملتهائی که من پادشاه آنها هستم محترم خواهم شمرد و نخواهم گذاشت که حکام و زیر دستان من دین و آئین و رسوم ملتهائی که من پادشاه آنها هستم یا ملتهای دیگر را مورد تحقیر قرار بدهند یا به آنها توهین نمایند.
من از امروز که تاج سلطنت را به سر نهاده ام تا روزی که زنده هستم و مزدا توفیق سلطنت را به من می دهد هرگز سلطنت خود را بر هیچ ملتی تحمیل نخواهم کرد و هر ملت آزاد است که مرا به سلطنت خود قبول کند یا ننماید و هرگاه نخواهد مرا پادشاه خود بداند من برای سلطنت آن ملت مبادرت به جنگ نخواهم کرد.
من تا روزی که پادشاه ایران هستم نخواهم گذاشت کسی به دیگری ظلم کند و اگر شخصی مظلوم واقع شد من حق وی را از ظالم خواهم گرفت وبه او خواهم داد و ستمگر را مجازات خواهم کرد.
من تا روزی که پادشاه هستم نخواهم گذاشت مال غیر منقول یا منقول دیگری را به زور یا به نحو دیگر بدون پرداخت بهای آن و جلب رضایت صاحب مال تصرف نماید و من تا روزی که زنده هستم نخواهم گذاشت که شخصی دیگری را به بیگاری بگیرد و بدون پرداخت مزد وی را به کار وا دارد.
من امروز اعلام می کنم که هر کسی آزاد است که هر دینی را که میل دارد بپرستد و در هر نقطه که میل دارد سکونت کند مشروط بر اینکه در آنجا حق کسی را غصب ننماید و هر شغل را که میل دارد پیش بگیرد و مال خود را به هر نحو که مایل است به مصرف برساند مشروط بر اینکه لطمه به حقوق دیگران نزند.
من اعلام می کنم که هر کس مسئول اعمال خود می باشد و هیچ کس را نباید به مناسبت تقصیری که یکی از خویشاوندانش کرده مجازات کرد و مجازات برادر گناهکار و بر عکس به کای ممنوع است و اگر یک فرد از خانواده یا طایفه ای مرتکب تقصیر می شود فقط مقصر باید مجازات گردد نه دیگران.
من تا روزی که به یاری مزدا زنده هستم و سلطنت می کنم نخواهم گذاشت که کسی مردان و زنان را به عنوان غلام و کنیز بفروشند و حکام و زیر دستان من مکلف هستند که در حوزه حکومت و ماموریت خود مانع از فروش و خرید مردان و زنان بعنوان غلام و کنیز بشوند و رسم بردگی باید به کلی از جهان برافتد.
از مزدا خواهانم که مرا در راه اجرای تعهداتی که نسبت به ملتهای ایران و بابل و ملتهای ممالک اربعه بر عهده گرفته ام موفق گرداند.

نيايش

ای اهـورا مـزدا ، بشود در زمره کسانی باشیم که جهان را ، به سوی آبادانی و پیشرفت و مردم را به سوی رسایی و خوشبختی رهنمون می سازند .

با دست های بر افراشته بسوی تو ای اهورامزدا و با فروتنی تمام پیش از همه چیز خواستارم که بهره ای از خرد پاک خود را بمن ببخشی تا به همراهی درستی کردار و درون پاک بتوانم خوشبختی روان آفرینش را فراهم سازم .ای اهورامزدا بشود که با اندیشه ی نیک به تو نزدیک شوم و با پیروی از هنجار راستی و اَشویی به ارزش های گیتی و جُزگیتی خود پی ببرم تا بتوانم راستی جویان را به سوی روشنی و خرمی و زندگی نیک هر دو جهان رهبری کنم . ای اهورامزدا درخواستم را بپذیر و بسویم روی آور (مرا از همه چیز بی نیاز کن) و خوشبختی و کامیابی بهره ام (نصیب) کن.در پرتو اندیشه پاک، روانم را بسوی فردوس رهبری خواهم کرد. و از پاداشی که تو، ای اهورا مزدا، برای کردار نیک می بخشی، آگاهم و آماده ام تا هنگامی که تاب و توان دارم به مردم بیاموزم که به راستی گرایند و درستی پیشه سازند.پروردگارا، چنان که در گفتار آسمانی نوید دادی، در پرتو اندیشه پاک، یاری ام کن (بسوی من آی). و مرا از بخشش و منش پاک و راستی برخوردار ساز تا بر کینه ی دشمنانم چیره گردم و گمراهان را به برترین راه که همانا راه راستیست رهبری کنم .ای اَشا، آن بخشایشی که بهره ی اندیشه پاک است، به من ببخش. ای خداوند خرد، به من نیرو ببخش تا فرمان پاک تو را در جهان بگسترانم .ای اهورا مزدا مبادا کار ناشایستی از من سر زند که از راستی و نیک اندیشی دور گردم. ای راستی، ای سرچشمه ی پاک منشی، پیوسته می کوشم تا تو را بستایم. ای کسی که نیازهایم را بر می آوری تو را از ته دل درود و سپاس می گویم، که به راستی می دانم، نمازی که از روی باور تمام انجام شود به درگاهت پذیرفته خواهد شد. ای کسی که امید بهشت من به سوی تست.ای سرور دانا، کسانی را که با درستی کردار و اندیشه پاک ستایش تو را به جا می آورند، کامروا ساز و نیازها و آرزوهای آنان را برآورده فرما. که به راستی می دانم، نمازی که از روی باور تمام انجام شود به درگاهت پذیرفته خواهد شد

پاينده ايران

۱۳۸۷ مهر ۲۹, دوشنبه

چشم اين مادر كهن كم سوست

چشم اين مادر كهن كم سوست
راهها در نوشته ايم سلام
بر نگارين خط نوشته بنام
اين زمان سخت خسته است وطن
خيره عمري به راه رفته شده
اول و آخرش غباري بود
آرزو داشت گرم و جانانه
غنچه ها پرورد به گلخانه
باد برجست و بذر او بركند
بازش افشاند بر ستيع بلند
نرم قامت فراخت آن گوهر
ليك بيرون ز منظر مادر
بذر در دور دستها خودروست
چشم اين مادر كهن كم سوست

پاينده ايران

۱۳۸۷ مهر ۲۷, شنبه

مفسد في الارضم

مفسد فی الارض‌ام
زیرا
خانه‌ام را بدون هیولاها دوست می‌دارم
در گذرگاه اشتر مست
که سرزمینم را بیابان می‌کند
دشنه می‌کارم.
عاشقم
تغزل و غزل حافظ رابا شراب اسپانیا در معاشقه می‌گنجانم
و به جای بسم الله می‌گویم: بسم الانسان!
من مفسدفی الارض‌ام
چرا که صدای این قناری شکسته دهان را
از گلوی میهنم می‌شنوم
پس،
پرنده‌ها را از تیررس جانوران دور می‌کنم.
نیای بزرگوارم فردوسی است
که زیر آسمان شکسته‌ی حماسه
داربست و ستون‌های پارسی می‌زد.
حتا کودک هم که بودم
مفسد فی الارضی بیش نبودم
چرا که
فواره‌های رنگی رااز فواره‌های خون دوست‌تر می‌داشتم
و
از مردگان و مقابر «متبرک» می‌ترسیدم.
و آواز مستان نیم‌شب را
از مویه‌ی سیاه واعظان خوش‌تر می‌داشتم.
بی‌گمان
مفسد فی الارض زاده شدم
زیراشیر مادرم رااز آب کوثر وپستان فرشتگان دروغین تازیان دوست‌تر می‌داشتم
ساقی میکده را هم
از ساقی کوثر دوست‌تر می‌دارم.
حتا پیر هم که شوم
مفسد فی الارض خواهم ماند
ــ زیبا و ایرانی ـ
ـو سرانجام
گورستان کافران رابر هم‌جواری با مقابر «قدیسان» برتری خواهم داد.
به راستی که مفسدفی الارض‌ام
چرا که در برابر چکه‌ای شبنم زانو می‌زنم
اما در برابر دایناسورهای بیابانی، سر خم نمی‌کنم.
به جای سنگ سیاه،
پیکر روان و روانِ پیکر دلبندم را می‌ستایم
و چهره‌ی شکفته‌ی وی رابر حوریان بهشتی برتر می‌نشانم.
چهارینه‌های حضرت خیام
آیه‌های محبوب من‌اند.
کتاب آسمانی من کهکشان است
وکتاب زمینی‌ام موسیقی.
به جای سینه‌زدن،
می‌رقصم .
مرجع تقلید من، حافظ شیراز است
وخود، مرجع تقلیدِ تنکامگان جهانم!
شاعر اشعار اروتیکی‌ام.
رافضی‌ام، بابکی‌ام، ملحدم
قرمطی‌ام، مانوی‌ام، سرخوشم.
مفسد فی الارض‌ام!
حتا عاشق هم که نبودم
مفسد فی الارض بودم
چه رسد به هم اکنون
که با کهکشان، رایزنی دارم
تا هماغوشی‌ام با زمین را،با همگان درمیان بگذارد!
ایرانی‌ام، اینجهانی‌ام و عاشقم.
اکنون شما بگوئیدمن، چیستم
اگر که مفسد فی الارض نیستم؟

۱۳۸۷ مهر ۲۵, پنجشنبه

روزی كه فرشته گریست

روزی كوروش در حال نیایش با خدا گفت:خدایا به عنوان كسی كه عمری پربار داشته و جز خدمت به بشر هیچ نكرده از تو خواهشی دارم.آیا میتوانم آن را مطرح كنم؟خدا گفت:البته!

_از تو میخواهم یك روز،فقط یك روز به من فرصتی دهی تا ایران امروز را بررسی كنم.سوگند میخورم كه پس از آن هرگز تمنایی از تو نداشته باشم.

_چرا چنین چیزی را میخواهی؟به جز این هرچه بخواهی برآورده میكنم، اما این را نخواه.

_خواهش میكنم.آرزو دارم در سرزمین پهناورم گردش كنم و از نتیجه ی سالها نیكی و عدالت گستری لذت ببرم.اگر چنین كنی بسیار سپاسگذار خواهم بود و اگر نه،باز هم تو را سپاس فراوان می گویم.

خداوند یكی از ملائك خود را برای همراهی با كوروش به زمین فرستاد و كوروش را با كالبدی،از پاسارگاد بیرون كشید.فرشته در كنار كوروش قرار گرفت.كوروش گفت: ((عجب!اینجا چقدر مرطوب است!)) و فرشته تاسف خورد.

_میتوانی مرا بین مردم ببری؟میخواهم بدانم نوادگان عزیزم چقدر به یاد من هستند.

و فرشته چنین كرد.كوروش برای اینكار ذوق و شوق بسیاری داشت اما به زودی ناامیدی جای این شوق را گرفت.به جز عده ی اندكی،كسی به یاد او نبود .كوروش بسیار غمگین شد اما گفت:اشكالی ندارد.خوب آنها سرگرم كارهای روزمره ی خودشان هستند.فرشته تاسف خورد.

در راه میشنید كه مردم چگونه یكدیگر را صدا میزنند:عبدالله!قاسم!محمد! علی......

_هرگز پیش از این چنین نام هایی نشنیده بودم!!!

فرشته گفت:این اسامی عربی هستند و پس از هجوم اعراب به ایران مرسوم شدند.

_اعراب؟!!!

_بله.تو آنها را نمیشناسی.آخر آن موقع كه تو بر سرزمین متمدن و پهناور ایران حكومت میكردی،و حتی چندین قرن پس از آن،آنها از اقوام كاملا وحشی بودند.

كوروش برافروخت: یعنی میگویی وحشی ها به میهنم هجوم آورده و آن را تصرف كردند؟!!!

فرشته بسیار تاسف خورد.

سكوت مرگباری بین آنها حاكم شده بود.بعد از مدتی كوروش گفت:تو می دانی كه من جز ایزد یكتا را نمی پرستیدم.مردم من اكنون پیرو آیینی الهی هستند؟

_در ظاهر بله!

كوروش خوشحال شد: خدای را سپاس! چه آیینی؟

_اسلام

اما بعد از چندین ساعت معنی در ظاهر بله را فهمید .........

_نقشه فتوحات ایران را به من نشان می دهی؟ می خواهم بدانم میهنم چقدر وسیع شده.
وفرشته چنین كرد.

_همین؟!!!

كوروش باورش نمی شد. با نا باوری به نقشه می نگریست.

_پس بقیه اش كجاست؟ چرا این سرزمین از غرب و شرق و شمال و جنوب كوچك شده است؟!!!

و فرشته بسیار زیاد تاسف خورد.

_خیلی دلم گرفت ، هرگز انتظار چنین وضعی را نداشتم. میخواهم سفر كوتاهی به آنسوی مرزها داشته باشم و بگویم ایران من چه بوده شاید این سفر دردم را تسكین دهد.

فرشته چنین كرد، تازه به مقصد رسیده بودند كه با مردی هم كلام شدند.پس از چند دقیقه مرد از كوروش پرسید:راستی شما از كجا می آیید؟ كوروش با لبخندی مغرورانه سرش را بالا گرفت و با افتخار گفت:

ایران!

لبخند مرد ناگهان محو شد و گفت : اوه خدای من، او یك تروریست متحجّر است!

عكس العمل آن مرد ابدا آن چیزی نبود كه كوروش انتظار داشت. قلب كوروش شكست.

_مرا به آرامگاهم باز گردان.

فرشته بغض كرده بود: اما هنوز خیلی چیزها را نشانت نداده ام، وضعیت اقتصادی، فساد، پایمال كردن .............

كوروش رو به آسمان كرد و گفت: خداوندا كاش همچنان در خواب و بی خبری به سر می بردم.
و فرشته گریست

پاینده ایران

۱۳۸۷ مهر ۲۳, سه‌شنبه

هويتم را گم كرده ام

دیروز در پیچ و خم کوچۀ زندگی، کمی پائین تر از چهار راه آزادی، متوجه شدم هویتم همراهم نیست. راستش شاید از جیبم افتاده و گم شده بود و شاید هم اصلا از اول همراهم نبود. ولی در هر حال دیروز فهمیدم که هویتی ندارم. در ابتدا فکر کردم شاید آن را در خانه جا گذاشته ام. ولی خانه آن قدر درهم و برهم بود که هویت که هیچ، خودم را هم در آنجا نمی توانستم پیدا کنم. گفتم شاید آن را در قمار هزار و چهار صد سال پیش با تازیان سوسمارخور باختم و یادم نیست. از شما چه پنهان من خیلی چیزها را تا به حال در قمار باخته ام، ولی باز هم از رو نرفته ام و باز هم به این قمار لعنتی ادامه داده ام. بگذریم! گفتم شاید هویتم را به زور یا به دروغ و ریا چند تا تازی فاقله زن طبق سنت پدری از من گرفتند و خدا می دونه با هاش چه ها که نکردند و برای دلخوشی من یک چیزی به من دادند که امروز فهمیدم که آن هر چه هست، هویت من نیست. شاید هم خودم دستی دستی هویت درمانده ام را روی سینی گذاشتم و تقدیم این و آن کردم و اکنون از خجالتم نمی خواهم به یاد بیاورم. به خودم گفتم امکان هم دارد هویتم را از ناچاری تکه تکه کرده ام و در طول زمان به این و آن بخشیده ام و آنچه امروز گم کرده ام آخرین تکۀ آن بوده است... آره حالا یادم اومد. قسمتی از آن را به خانواده محترم قاجار دادم و قسمتی دیگر را هم وقتی لشگریان مغول از دم خانمان رد می شدند به آنها بخشیدم. آقایان تیمور و اشرف افغان هم از آن بی نصیب نمانده اند. ولی از هر سر این خاندان های جلیل عرب مثل عباس ها و علی ها و محمدها و دیگران هر چه از دستشان آمد از این هویت فلک زدۀ من بریدند و بردند.آره، پدر بزرگم تعریف می کرد در او ن زمانها چند تائی آدم حسابی و دلیر مثل اون سرباز شجاع با نام خرمدین، که اسم کوچکش یادم نیست، و یک فردوسی نامی، خیلی تلاش کردند تا جلوی تکه تکه شدن هویتم را بگیرند.جدی که خدا بیامرزتشون. ولی افسوس که از این آدمها دور و برخونۀ ما زیاد نبودند.امروز صبح هنوز آفتاب نزده راه افتادم تا هر جور شده این هویت گم شده ام را پیدا کنم. ولی اول باید می رفتم پیش یک دکتر تا حداقل به داروئی، مرحمی، چیزی برای تسکین درد بی هویتیم بدهد تا ببینم بعدا چه کار می کنم.مطب آقای دکتر ایران پرست خلوت خلوت بود. خود دکتر دم یک گوشه ای داشت چرت می زد. نه اینکه کسی دیگه بیمار نمی شه، ولی مردم این زمونه دیگه برای دوای دردشون میرن سراغ دعانویس و رمال نه پیش پزشک. در هر صورت، دکتر از فغان هویت بی خبر نبود. و یک شربتی به من داد با نام «خرد» ، که شاید با آن حافظه ام بهتر کار کند و هویتم را به یاد بیاورم. ولی برخلاف دکتر ایران پرست، حاج آقا روح الله از بیخ و بن گم شدن هویت بنده را انکار می کرد و اصرار داشت که بنده باور کنم که اصولا هویتی نداشته ام که آن را گم کنم و هر چه دارم و ندارم از تازیان سوسمارخوردارم. ولی از همه جالب تر نظر محمود خان پاسدار بود که می گفت: به جای هویت، انسان باید بمب اتم داشته باشه و بنده هر چه گفتم که آخه بابا بمب اتم که برای من هویت نمی شه، قبول نکرد که نکرد. از سهراب خان شاعر هم که سراغ هویتم را گرفتم. دستی به ریش خود کشید و زیرلب گفت: «دل خوش سیری چند؟» دم دکان ملت هم که نگاه کردم دیدم همه درگیر دود و گرفتار خماری اند. دیگه کی تو این وضع به فکر هویت من بود؟ پس راهم را گرفتم و رفتم. از مشدی صادق رفتگر محل هم یک سؤالی کردم. او عقیده داشت که صددرصد هویتم را گرفته اند و زندانی کرده اند و الان هم تحت شکنجه، حتی اعتراف کرده که جاسوس اسرائیل است. ولی آقای حکیم باشی مطمئن بود که یا هویتم فرار کرده و پناهندۀ یکی از کشورهای غربی شده و یا رفته دوبی پی تجارت و شاید هم همین حالا رسیده به لوس آنجلس و برای خودش یک تلویزیون راه انداخته. دیدم دارم از این حرفها دیوونه می شم ! پس به خود گفتم هویت می خواهی چه کار؟ پس بدون هویت هم می شه زندگی کرد، اگر اسمش را بگذاریم زندگی

پاینده ایران

۱۳۸۷ مهر ۱۵, دوشنبه

سرآغاز

پاينده ايران

اي آفريدگار پاك تو را پرستش ميكنم و از تو ياري ميجويم براي پايداري و سرافرازي ميهن پر افتخار خود براي پايداري سرزميني كه نحستين جايگاه شناسائي تو و گهواره زندگي مردمان برگزيده توست براي سرفرازي و پيروزي ملت بزرگوارم كه هميشه وفادار به تو و راه راستي بوده است .
نيايش ميكنم تو را تو را اي نگهدار مرز بوم ايران كهن پايدار ساز سرزمين نياكان مرا سرزميني كه نور دانش و بينش بر دنياي تاريك و سياه پاشيد . سرزميني كه خانه نياكان خويشان و دوستان من است آنها كه راه راستي و سروري برگزيدند راهي كه راه تووسروري ئي كه از آن پويندگان راه توست.
تادنيا به پاست تا زمين ميگردد تا خورشيد مي فروزد تا ستاره ها بر سينه آسمان مي درخشند ميهن بزرگ مرا پيروز و كامياب مرزهاي ميهن مرا از گزند نيروهاي اهريمني دور بدار از بلندي كوههاي مرز و بوم قفقاز تا دور افتاده ترين كرانه هاي بحرين از دامان آمو دريا تا كناره هاي دجله خروشان و كف آلود :

پروردگارا پاينده دار اين سرزمين پاك نياكان را

سوگند به تو خداي بزرگ ايران من نيز راه تو را ميپويم راه نياكان خود را راه دوستان وفادار تو را تا خون در بدن دارم تا قلب در سينه ميتپد براي پايداري و سرافرازي مرز و بوم تو و پيروزي راه راست تواي آفريدگار بزرگ ميكوشم ميهن پر افتخار من گهواره فرهنگ ابدي توست. براي بزرگي و استواري اين سرزمين ميكوشم تا جهان تيره وخاموش نگردد .
يكتا كردگار توانا مي دانم فرمان تو خواست جاويد ملت من است مي دانم اگر ايران نباشد نامي از تو و آئين پيروزمند تو نخواهد بود پس من كه يكي از مردمان اين سرزمين ميباشم من كه پرورده اين خاك با فر و شكوه هستم از راه تو كه راه بزرگي و پايداري ملت من است هيچگاه روي بر نمي تابم .

پروردگارا اين است هميشه خواست من :


ايران سرافراز در جهان جهان به ايران سرافراز

پاينده ايران