۱۳۸۷ آبان ۱۱, شنبه
درد دل کورش
كوروش بزرگ: این منم كوروش، پسر ماندانا و كمبوجیه پادشاه جهان،پادشاه پهناورترین سرزمین آدمی،پیشوای خرد، پاكی، شادمانی و پارسایی، نواده بی بدیل نور و ترانه و سلطنت؛ هم بدان گونه كه بر این زمین زنده زاده شدم، روزی نیز تن خسته اند این خاك ماندگار خواهم كشید. این جا مزار مهیای من است، سرزمین مادری، آرامگاه واپسین، مرغاب هزار باران بی خلل، كه ملایك هر هفت آسمان بلند، بر آن گواهی داده اند. من پیام آور برگزیده اهورا و عدالتم، كه جز آزادی آواز دیگری نیاموخته ام و جز آزادی آواز دیگری نخواهم آموخت. پادشاه پارسیان و كمان دار آریاییان منم، كه به بالین فرودستان شب زده شتافته ام. من شفا آور خستگان زمینم، كه برای مهربانترین مردم خویش، شادمانی به ارمغان آورده ام. پس پیروزگران بدانند، مرغاب، آتشگاه آسمانی من است و شهریاران و آیندگان بدانند كوروش هخامنش چه خواست، چه گفت و چه كرد. و گفتم تا بر این سنگ سرد بنویسند: جز آتش آزادی، هیچ چراغ روشنی بر این پهنه نخواهد پایید. و من پسر ماندانا، فرمان دادم آرامگاه ابدی مرا با عطر و علاقه و درفش آزادی بیارایند، زیرا به بخت شد شهسوار بزرگ، نزدیك است، زیرا مرگ زیباترین مونس مردمان، نزدیك است و من خواهم مرد. پس ای امیران آینده بدانید كه شهسواران و شهریاران می میرند، ولی شادمانی مردمان، هرگز! دستور دادم تا تن خسته ام را بی تابوت و مومیائی به خاک سپارند تا ذره ذره های وجودم خاک وطنم را تشکیل دهند
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر