۱۳۸۷ آبان ۱, چهارشنبه

جشن آبانگان خجسته باد

روز آبان از ماه آبان دهمین روز از آبان ماه باستانی ، 4 آبان خورشیدی.

آبان به چم آب و هنگام آب است. و یکی از عناصر پاک کننده نزد زرتشتیان است . در باره ی پیدایش جشن آبانگان روایت است که در پی جنگهای طولانی بین ایران و توران ، افراسیاب تورانی دستور داد تا کاریز ها و نهرها را ویران کنند . پس از پایان جنگ پسر تهماسب که زو نام داشت دستور داد تا کاریز ها و نهرها را لایروبی کنند و پس از لایروبی آب در کاریزها روان گردید . ایرانیان آمدن آب را جشن گرفتند . در روایت دیگری آمده است که پس از 8 سال خشکسالی در ماه آبان باران آغاز به باریدن نمود و از آن زمان جشن آبانگان پدید آمد . زرتشتیان در این روز مانند سایر جشنها به آدریان ها می روند و پس از آن به کنار جویها و نهرها می روند و با خواندن اوستای آب زور ( بخشی از اوستا) که توسط موبدان خوانده می شود اهورامزدا را ستایش کرده و درخواست فراوانی آب و نگهداری می نمایند و پس از آن به شادی می پردازند.

روز دهم آبان زرتشتی برابر با ۴ آبان خورشيدی که آبان روز نام دارد و بنام آب و فرشته آب است جشن آبان گان می باشد .آب که آبان جمع آنست در اوستا و پهلوی آن و در سانسکريت آپه می باشد اين عنصر مانند عناصر ديگر آتش و هوا و خاک در آيين ايران قديم مقدس است و آلودن آن گناه می باشد و برای هر يک از آنها فرشته مخصوصی تعيين شده . و ايرانيان اين عناصر چهارگانه را که اساس اوليه حيات است می ستودند(نيايش نمی کردند ستايش ميکردند) و امروز نيز زرتشتيان آنها را پاک می دانند و مانند سابق و بنام فرشته هر يک آنها را می ستايند ((بسرچشمه آب درود می فرستيم به کوههايی که از بالای آن آب جاريست درود می فرستيم به درياچه ها و استخرها درود می فرستيم)).به احترام فرشته آب آبها را پاک نگه می داشتند .نگهبانی آب با فرشته مقدس خرداد است علاوه بر او دو فرشته مقدس ديگر يکی به نام اپام نپات و ديگری آناهيتا نگهبان آب می باشند . يکی از قصائد دلکش اوستا آبان يشت نام دارد که از جلال و عظمت آناهيتا يا همان ناهيد گفتگو می کند. در خرده اوستا نيايش چهارم موسوم است به آبان نيايش يا آبزور . اين نيايش را که از آبان يشت استخراج شده موقعی که در کنار جويبار و آبشار و سرچشمه آب باشند می سرايند همچنين در جشن آبانگان نيز خوانده می شود و چون فرشته آب ناهيد مونث است او را بانو هم می گويند. در جشن آبانگان پارسيان خصوصا زنان در کنار دريا يا کنار رود فرشته آب را نيايش می کنند .ايرانيان به خاطر تقدسی که برای آب قائل بودند هيچوقت آنرا آلوده نمی کردند و آبی را که يکی از اوصاف سه گانه اش رنگ و بو و مزه تغيير می يافت برای آشاميدن شستشو و غيره بکار نمی بردند . هردوت می گويد ((ايرانيان در ميان آب ادرار نمی کنند آب دهان نمی اندازند و در آن دست نمی شويند)) استرابون جغرافی نويس يونانی گويد ((ايرانيان در آب جاری خود را شستشو نمی دهند در آن لاشه و مردار نمی اندازند و عموما آنچه ناپاک است در ميان آن نمی ريزند)).(مقايسه کنيد با جويهای امروز تهران و وضع کنونی دريای مازندران و....صد افسوس)خلاصه اينکه جشن آبانگان بنام آب و فرشته آب است ايرانيان در اين روز کنار چشمه و آب می رفتند و آب نيايش و سرودهای دينی را می خواندند و شادی می کردند و برای اين نعمت بزرگ اهورايی که برای آشاميدن و نظافت و رشد و نمو نباتات و رفع ساير نيازها می باشد سپاس خدا را بجا می آوردند. ابوريحان در صفحه ۲۵۴ ترجمه آثار الباقيه می نويسد :آبان ماه روز دهم آن آبان است و آن عيدی است که بواسطه توافق دو اسم آبانگان گويند در اين روز زو پسر تهماسب (از سلسله پيشداديان )بپادشاهی رسيد و مردم را به کندن نهرها و تعمير آنها امر کرد و در اين روز بکشورهای هفت گانه خبر رسيد که فريدون ضحاک را اسير کرده و خود به پادشاهی رسيده و بمردم دستور داده است دوباره خانه و زندگی خود را مالک شوند و خود را صاحب خانه بنامند و خودش نيز بخانه و خانواده خود فرمانروا شد پس از آنکه همه ايرانی ها در عهد ضحاک بی خانه و زندگی بودند.

جشن آبانگان بر تمامی ايرانيان فرخنده باد


پاينده ايران

تو را اي كهن بوم و بر دوست دارم

ز پوچ جهان هیچ اگر دوست دارم

تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم

تو را ای کهن پیر جاوید برنا

تو را دوست دارم اگر دوست دارم

تو را ای گرانمایه دیرینه ایران

تو را ای گرامی گهر دوست دارم

تو را ای کهن زاد بوم بزرگان

بزرگ آفرین نامور دوست دارم

هنر وار اندیشه ات رخشد و من

هم اندیشه ات ، هم هنر دوست دارم

اگر قول افسانه ، یا متن تاریخ

و گر نقد و نقل سیر دوست دارم

اگر خامه تیشه ست و خط نقر در سنگ

بر اوراق کوه و کمر دوست دارم

و گر ضبط دفتر ز مشکین مرکب

نیین خامه ، یا کلک پر دوست دارم

گمان های تو چون یقین می ستایم

عیان های تو چون خبر دوست دارم

هم ارمزد و هم ایزدانت پرستم

هم آن فره و فروهر دوست دارم

به جان پاک پیغمبر باستانت

که پیریست روشنگر دوست دارم

گرانمایه زردشت را من فزونتر

ز هر پیر و پیغامبر دوست دارم

بشر بهتر از او ندید و نبیند

من آن بهترین از بشر دوست دارم

سه نیکش بهین رهنمای جهان است

مفیدی چنین مختصر دوست دارم

ابر مرد ایرانئی راهبر بود

من ایرانی راهبر دوست دارم

نه کشت و نه دستور کشتن به کس داد

ازین روش هم معتبر دوست دارم

من آن راستین پیر را ، گر چه رفته ست

از افسانه آن سوی تر ، دوست دارم

هم آن پور بیدار دل بامدادت

نشابوری هور فر دوست دارم

فری مزدک ، آن هوش جاوید اعصار

که ش از هر نگاه و نظر دوست دارم

دلیرانه جان باخت در جنگ بیداد

من آن شیر دل دادگر دوست دارم

جهانگیر و داد آفرین فکرتی داشت

فزونترش زین رهگذر دوست دارم

ستایش کنان مانی ارجمندت

چو نقاش و پیغامور دوست دارم

هم آن نقاش پرداز ارواح برتر

هم ارژنگ آن نقشگر دوست دارم

همه کشتزارانت ، از دیم و فاراب

همه دشت و در ، جوی و جر دوست دارم

کویرت چو دریا و کوهت چو جنگل

همه بوم و بر خشک و تر دوست دارم

شهیدان جانباز و فرزانه ات را

که بودند فخر بشر دوست دارم

به لطف نسیم سحر روحشان را

چنانچون ز آهن جگر دوست دارم

هم افکار پر شورشان را ، که اعصار

از آن گشته زیر و زبر دوست دارم

من آن جاودان یاد مردان ، که بودند

به هر قرن چندین نفر دوست دارم

همه شاعران تو ، و آثارشان را

به پاکی نسیم سحر دوست دارم

ز فردوسی آن کاخ افسانه کافراخت

در آفاق فخر و ظفر دوست دارم

ز خیام ، خشم و خروشی که جاوید

کند در دل و جان اثر دوست دارم

ز عطار ، آن سوز و سودای پر درد

که انگیزد از جان شرر دوست دارم

وز آن شیفته ی شمس ، شور و شراری

که جان را کند شعله ور دوست دارم

ز سعدی و از حافظ و از نظامی

همه شور و شعر و سمر دوست دارم

خوشا رشت و گرگان و مازندرانت

که شان همچو بحر خزر دوست دارم

خوشا حوزه شرب کارون و اهواز

که شیرینترش از شکر دوست دارم

فری آذر آبادگان بزرگت

من آن پیشگام خطر دوست دارم

صفاهان نصف جهان تو را من

فزونتر ز نصف دگر دوست دارم

خوشا خطه ی نخبه زای خراسان

ز جان و دل آن پهنه ور دوست دارم

زهی شهر شیراز جنت طرازت

من آن مهد ذوق و هنر دوست دارم

بر و بوم کرد و بلوچ تو را چون

درخت نجابت ثمر دوست دارم

خوشا طرف کرمان و مرز جنوبت

که شان خشک و تر ، بحر و بر دوست دارم

من افغان همریشه مان را که باغی ست

به چنگ بتر از تتر دوست دارم

کهن سغد و خوارزم را ، با کویرش

که شان باخت دوده ی قجر دوست دارم

عراق و خلیج تو را ، چون ور ازرود

که دیوار چین راست در دوست دارم

هم اران و قفقاز دیرینه مان را

چو پوری سرای پدر دوست دارم

چو دیروز افسانه ، فردای رویات

به جان این یک و آن دگر دوست دارم

هم افسانه ات را ، که خوشتر ز طفلان

برویاندم بال و پر دوست دارم

هم آفاق رویاییت ، که جاوید

در آفاق رویا سفر دوست دارم

چو رویا و افسانه ، دیروز و فردات

به جای خود این هر دو سر دوست دارم

تو در اوج بودی ، به معنا و صورت

من آن اوج قدر و خطر دوست دارم

دگر باره بر شو به اوج معانی

که ت این تازه رنگ و صور دوست دارم

جهان تا جهان ست ، پیروز باشی

برومند و بیدار و بهروز باشی

۱۳۸۷ مهر ۳۰, سه‌شنبه

سخنان کورش کبیربه مناسبت تاجگذاری

اینک که به یاری مزدا تاج سلطنت ایران و بابل و کشورهای جهان اربعه را به سرگذاشته ام اعلام می کنم که تا روزی که زنده هستم و مزدا توفیق سلطنت را به من می دهد دین و آئین و رسوم ملتهائی که من پادشاه آنها هستم محترم خواهم شمرد و نخواهم گذاشت که حکام و زیر دستان من دین و آئین و رسوم ملتهائی که من پادشاه آنها هستم یا ملتهای دیگر را مورد تحقیر قرار بدهند یا به آنها توهین نمایند.
من از امروز که تاج سلطنت را به سر نهاده ام تا روزی که زنده هستم و مزدا توفیق سلطنت را به من می دهد هرگز سلطنت خود را بر هیچ ملتی تحمیل نخواهم کرد و هر ملت آزاد است که مرا به سلطنت خود قبول کند یا ننماید و هرگاه نخواهد مرا پادشاه خود بداند من برای سلطنت آن ملت مبادرت به جنگ نخواهم کرد.
من تا روزی که پادشاه ایران هستم نخواهم گذاشت کسی به دیگری ظلم کند و اگر شخصی مظلوم واقع شد من حق وی را از ظالم خواهم گرفت وبه او خواهم داد و ستمگر را مجازات خواهم کرد.
من تا روزی که پادشاه هستم نخواهم گذاشت مال غیر منقول یا منقول دیگری را به زور یا به نحو دیگر بدون پرداخت بهای آن و جلب رضایت صاحب مال تصرف نماید و من تا روزی که زنده هستم نخواهم گذاشت که شخصی دیگری را به بیگاری بگیرد و بدون پرداخت مزد وی را به کار وا دارد.
من امروز اعلام می کنم که هر کسی آزاد است که هر دینی را که میل دارد بپرستد و در هر نقطه که میل دارد سکونت کند مشروط بر اینکه در آنجا حق کسی را غصب ننماید و هر شغل را که میل دارد پیش بگیرد و مال خود را به هر نحو که مایل است به مصرف برساند مشروط بر اینکه لطمه به حقوق دیگران نزند.
من اعلام می کنم که هر کس مسئول اعمال خود می باشد و هیچ کس را نباید به مناسبت تقصیری که یکی از خویشاوندانش کرده مجازات کرد و مجازات برادر گناهکار و بر عکس به کای ممنوع است و اگر یک فرد از خانواده یا طایفه ای مرتکب تقصیر می شود فقط مقصر باید مجازات گردد نه دیگران.
من تا روزی که به یاری مزدا زنده هستم و سلطنت می کنم نخواهم گذاشت که کسی مردان و زنان را به عنوان غلام و کنیز بفروشند و حکام و زیر دستان من مکلف هستند که در حوزه حکومت و ماموریت خود مانع از فروش و خرید مردان و زنان بعنوان غلام و کنیز بشوند و رسم بردگی باید به کلی از جهان برافتد.
از مزدا خواهانم که مرا در راه اجرای تعهداتی که نسبت به ملتهای ایران و بابل و ملتهای ممالک اربعه بر عهده گرفته ام موفق گرداند.

نيايش

ای اهـورا مـزدا ، بشود در زمره کسانی باشیم که جهان را ، به سوی آبادانی و پیشرفت و مردم را به سوی رسایی و خوشبختی رهنمون می سازند .

با دست های بر افراشته بسوی تو ای اهورامزدا و با فروتنی تمام پیش از همه چیز خواستارم که بهره ای از خرد پاک خود را بمن ببخشی تا به همراهی درستی کردار و درون پاک بتوانم خوشبختی روان آفرینش را فراهم سازم .ای اهورامزدا بشود که با اندیشه ی نیک به تو نزدیک شوم و با پیروی از هنجار راستی و اَشویی به ارزش های گیتی و جُزگیتی خود پی ببرم تا بتوانم راستی جویان را به سوی روشنی و خرمی و زندگی نیک هر دو جهان رهبری کنم . ای اهورامزدا درخواستم را بپذیر و بسویم روی آور (مرا از همه چیز بی نیاز کن) و خوشبختی و کامیابی بهره ام (نصیب) کن.در پرتو اندیشه پاک، روانم را بسوی فردوس رهبری خواهم کرد. و از پاداشی که تو، ای اهورا مزدا، برای کردار نیک می بخشی، آگاهم و آماده ام تا هنگامی که تاب و توان دارم به مردم بیاموزم که به راستی گرایند و درستی پیشه سازند.پروردگارا، چنان که در گفتار آسمانی نوید دادی، در پرتو اندیشه پاک، یاری ام کن (بسوی من آی). و مرا از بخشش و منش پاک و راستی برخوردار ساز تا بر کینه ی دشمنانم چیره گردم و گمراهان را به برترین راه که همانا راه راستیست رهبری کنم .ای اَشا، آن بخشایشی که بهره ی اندیشه پاک است، به من ببخش. ای خداوند خرد، به من نیرو ببخش تا فرمان پاک تو را در جهان بگسترانم .ای اهورا مزدا مبادا کار ناشایستی از من سر زند که از راستی و نیک اندیشی دور گردم. ای راستی، ای سرچشمه ی پاک منشی، پیوسته می کوشم تا تو را بستایم. ای کسی که نیازهایم را بر می آوری تو را از ته دل درود و سپاس می گویم، که به راستی می دانم، نمازی که از روی باور تمام انجام شود به درگاهت پذیرفته خواهد شد. ای کسی که امید بهشت من به سوی تست.ای سرور دانا، کسانی را که با درستی کردار و اندیشه پاک ستایش تو را به جا می آورند، کامروا ساز و نیازها و آرزوهای آنان را برآورده فرما. که به راستی می دانم، نمازی که از روی باور تمام انجام شود به درگاهت پذیرفته خواهد شد

پاينده ايران

۱۳۸۷ مهر ۲۹, دوشنبه

چشم اين مادر كهن كم سوست

چشم اين مادر كهن كم سوست
راهها در نوشته ايم سلام
بر نگارين خط نوشته بنام
اين زمان سخت خسته است وطن
خيره عمري به راه رفته شده
اول و آخرش غباري بود
آرزو داشت گرم و جانانه
غنچه ها پرورد به گلخانه
باد برجست و بذر او بركند
بازش افشاند بر ستيع بلند
نرم قامت فراخت آن گوهر
ليك بيرون ز منظر مادر
بذر در دور دستها خودروست
چشم اين مادر كهن كم سوست

پاينده ايران

۱۳۸۷ مهر ۲۷, شنبه

مفسد في الارضم

مفسد فی الارض‌ام
زیرا
خانه‌ام را بدون هیولاها دوست می‌دارم
در گذرگاه اشتر مست
که سرزمینم را بیابان می‌کند
دشنه می‌کارم.
عاشقم
تغزل و غزل حافظ رابا شراب اسپانیا در معاشقه می‌گنجانم
و به جای بسم الله می‌گویم: بسم الانسان!
من مفسدفی الارض‌ام
چرا که صدای این قناری شکسته دهان را
از گلوی میهنم می‌شنوم
پس،
پرنده‌ها را از تیررس جانوران دور می‌کنم.
نیای بزرگوارم فردوسی است
که زیر آسمان شکسته‌ی حماسه
داربست و ستون‌های پارسی می‌زد.
حتا کودک هم که بودم
مفسد فی الارضی بیش نبودم
چرا که
فواره‌های رنگی رااز فواره‌های خون دوست‌تر می‌داشتم
و
از مردگان و مقابر «متبرک» می‌ترسیدم.
و آواز مستان نیم‌شب را
از مویه‌ی سیاه واعظان خوش‌تر می‌داشتم.
بی‌گمان
مفسد فی الارض زاده شدم
زیراشیر مادرم رااز آب کوثر وپستان فرشتگان دروغین تازیان دوست‌تر می‌داشتم
ساقی میکده را هم
از ساقی کوثر دوست‌تر می‌دارم.
حتا پیر هم که شوم
مفسد فی الارض خواهم ماند
ــ زیبا و ایرانی ـ
ـو سرانجام
گورستان کافران رابر هم‌جواری با مقابر «قدیسان» برتری خواهم داد.
به راستی که مفسدفی الارض‌ام
چرا که در برابر چکه‌ای شبنم زانو می‌زنم
اما در برابر دایناسورهای بیابانی، سر خم نمی‌کنم.
به جای سنگ سیاه،
پیکر روان و روانِ پیکر دلبندم را می‌ستایم
و چهره‌ی شکفته‌ی وی رابر حوریان بهشتی برتر می‌نشانم.
چهارینه‌های حضرت خیام
آیه‌های محبوب من‌اند.
کتاب آسمانی من کهکشان است
وکتاب زمینی‌ام موسیقی.
به جای سینه‌زدن،
می‌رقصم .
مرجع تقلید من، حافظ شیراز است
وخود، مرجع تقلیدِ تنکامگان جهانم!
شاعر اشعار اروتیکی‌ام.
رافضی‌ام، بابکی‌ام، ملحدم
قرمطی‌ام، مانوی‌ام، سرخوشم.
مفسد فی الارض‌ام!
حتا عاشق هم که نبودم
مفسد فی الارض بودم
چه رسد به هم اکنون
که با کهکشان، رایزنی دارم
تا هماغوشی‌ام با زمین را،با همگان درمیان بگذارد!
ایرانی‌ام، اینجهانی‌ام و عاشقم.
اکنون شما بگوئیدمن، چیستم
اگر که مفسد فی الارض نیستم؟

۱۳۸۷ مهر ۲۵, پنجشنبه

روزی كه فرشته گریست

روزی كوروش در حال نیایش با خدا گفت:خدایا به عنوان كسی كه عمری پربار داشته و جز خدمت به بشر هیچ نكرده از تو خواهشی دارم.آیا میتوانم آن را مطرح كنم؟خدا گفت:البته!

_از تو میخواهم یك روز،فقط یك روز به من فرصتی دهی تا ایران امروز را بررسی كنم.سوگند میخورم كه پس از آن هرگز تمنایی از تو نداشته باشم.

_چرا چنین چیزی را میخواهی؟به جز این هرچه بخواهی برآورده میكنم، اما این را نخواه.

_خواهش میكنم.آرزو دارم در سرزمین پهناورم گردش كنم و از نتیجه ی سالها نیكی و عدالت گستری لذت ببرم.اگر چنین كنی بسیار سپاسگذار خواهم بود و اگر نه،باز هم تو را سپاس فراوان می گویم.

خداوند یكی از ملائك خود را برای همراهی با كوروش به زمین فرستاد و كوروش را با كالبدی،از پاسارگاد بیرون كشید.فرشته در كنار كوروش قرار گرفت.كوروش گفت: ((عجب!اینجا چقدر مرطوب است!)) و فرشته تاسف خورد.

_میتوانی مرا بین مردم ببری؟میخواهم بدانم نوادگان عزیزم چقدر به یاد من هستند.

و فرشته چنین كرد.كوروش برای اینكار ذوق و شوق بسیاری داشت اما به زودی ناامیدی جای این شوق را گرفت.به جز عده ی اندكی،كسی به یاد او نبود .كوروش بسیار غمگین شد اما گفت:اشكالی ندارد.خوب آنها سرگرم كارهای روزمره ی خودشان هستند.فرشته تاسف خورد.

در راه میشنید كه مردم چگونه یكدیگر را صدا میزنند:عبدالله!قاسم!محمد! علی......

_هرگز پیش از این چنین نام هایی نشنیده بودم!!!

فرشته گفت:این اسامی عربی هستند و پس از هجوم اعراب به ایران مرسوم شدند.

_اعراب؟!!!

_بله.تو آنها را نمیشناسی.آخر آن موقع كه تو بر سرزمین متمدن و پهناور ایران حكومت میكردی،و حتی چندین قرن پس از آن،آنها از اقوام كاملا وحشی بودند.

كوروش برافروخت: یعنی میگویی وحشی ها به میهنم هجوم آورده و آن را تصرف كردند؟!!!

فرشته بسیار تاسف خورد.

سكوت مرگباری بین آنها حاكم شده بود.بعد از مدتی كوروش گفت:تو می دانی كه من جز ایزد یكتا را نمی پرستیدم.مردم من اكنون پیرو آیینی الهی هستند؟

_در ظاهر بله!

كوروش خوشحال شد: خدای را سپاس! چه آیینی؟

_اسلام

اما بعد از چندین ساعت معنی در ظاهر بله را فهمید .........

_نقشه فتوحات ایران را به من نشان می دهی؟ می خواهم بدانم میهنم چقدر وسیع شده.
وفرشته چنین كرد.

_همین؟!!!

كوروش باورش نمی شد. با نا باوری به نقشه می نگریست.

_پس بقیه اش كجاست؟ چرا این سرزمین از غرب و شرق و شمال و جنوب كوچك شده است؟!!!

و فرشته بسیار زیاد تاسف خورد.

_خیلی دلم گرفت ، هرگز انتظار چنین وضعی را نداشتم. میخواهم سفر كوتاهی به آنسوی مرزها داشته باشم و بگویم ایران من چه بوده شاید این سفر دردم را تسكین دهد.

فرشته چنین كرد، تازه به مقصد رسیده بودند كه با مردی هم كلام شدند.پس از چند دقیقه مرد از كوروش پرسید:راستی شما از كجا می آیید؟ كوروش با لبخندی مغرورانه سرش را بالا گرفت و با افتخار گفت:

ایران!

لبخند مرد ناگهان محو شد و گفت : اوه خدای من، او یك تروریست متحجّر است!

عكس العمل آن مرد ابدا آن چیزی نبود كه كوروش انتظار داشت. قلب كوروش شكست.

_مرا به آرامگاهم باز گردان.

فرشته بغض كرده بود: اما هنوز خیلی چیزها را نشانت نداده ام، وضعیت اقتصادی، فساد، پایمال كردن .............

كوروش رو به آسمان كرد و گفت: خداوندا كاش همچنان در خواب و بی خبری به سر می بردم.
و فرشته گریست

پاینده ایران

۱۳۸۷ مهر ۲۳, سه‌شنبه

هويتم را گم كرده ام

دیروز در پیچ و خم کوچۀ زندگی، کمی پائین تر از چهار راه آزادی، متوجه شدم هویتم همراهم نیست. راستش شاید از جیبم افتاده و گم شده بود و شاید هم اصلا از اول همراهم نبود. ولی در هر حال دیروز فهمیدم که هویتی ندارم. در ابتدا فکر کردم شاید آن را در خانه جا گذاشته ام. ولی خانه آن قدر درهم و برهم بود که هویت که هیچ، خودم را هم در آنجا نمی توانستم پیدا کنم. گفتم شاید آن را در قمار هزار و چهار صد سال پیش با تازیان سوسمارخور باختم و یادم نیست. از شما چه پنهان من خیلی چیزها را تا به حال در قمار باخته ام، ولی باز هم از رو نرفته ام و باز هم به این قمار لعنتی ادامه داده ام. بگذریم! گفتم شاید هویتم را به زور یا به دروغ و ریا چند تا تازی فاقله زن طبق سنت پدری از من گرفتند و خدا می دونه با هاش چه ها که نکردند و برای دلخوشی من یک چیزی به من دادند که امروز فهمیدم که آن هر چه هست، هویت من نیست. شاید هم خودم دستی دستی هویت درمانده ام را روی سینی گذاشتم و تقدیم این و آن کردم و اکنون از خجالتم نمی خواهم به یاد بیاورم. به خودم گفتم امکان هم دارد هویتم را از ناچاری تکه تکه کرده ام و در طول زمان به این و آن بخشیده ام و آنچه امروز گم کرده ام آخرین تکۀ آن بوده است... آره حالا یادم اومد. قسمتی از آن را به خانواده محترم قاجار دادم و قسمتی دیگر را هم وقتی لشگریان مغول از دم خانمان رد می شدند به آنها بخشیدم. آقایان تیمور و اشرف افغان هم از آن بی نصیب نمانده اند. ولی از هر سر این خاندان های جلیل عرب مثل عباس ها و علی ها و محمدها و دیگران هر چه از دستشان آمد از این هویت فلک زدۀ من بریدند و بردند.آره، پدر بزرگم تعریف می کرد در او ن زمانها چند تائی آدم حسابی و دلیر مثل اون سرباز شجاع با نام خرمدین، که اسم کوچکش یادم نیست، و یک فردوسی نامی، خیلی تلاش کردند تا جلوی تکه تکه شدن هویتم را بگیرند.جدی که خدا بیامرزتشون. ولی افسوس که از این آدمها دور و برخونۀ ما زیاد نبودند.امروز صبح هنوز آفتاب نزده راه افتادم تا هر جور شده این هویت گم شده ام را پیدا کنم. ولی اول باید می رفتم پیش یک دکتر تا حداقل به داروئی، مرحمی، چیزی برای تسکین درد بی هویتیم بدهد تا ببینم بعدا چه کار می کنم.مطب آقای دکتر ایران پرست خلوت خلوت بود. خود دکتر دم یک گوشه ای داشت چرت می زد. نه اینکه کسی دیگه بیمار نمی شه، ولی مردم این زمونه دیگه برای دوای دردشون میرن سراغ دعانویس و رمال نه پیش پزشک. در هر صورت، دکتر از فغان هویت بی خبر نبود. و یک شربتی به من داد با نام «خرد» ، که شاید با آن حافظه ام بهتر کار کند و هویتم را به یاد بیاورم. ولی برخلاف دکتر ایران پرست، حاج آقا روح الله از بیخ و بن گم شدن هویت بنده را انکار می کرد و اصرار داشت که بنده باور کنم که اصولا هویتی نداشته ام که آن را گم کنم و هر چه دارم و ندارم از تازیان سوسمارخوردارم. ولی از همه جالب تر نظر محمود خان پاسدار بود که می گفت: به جای هویت، انسان باید بمب اتم داشته باشه و بنده هر چه گفتم که آخه بابا بمب اتم که برای من هویت نمی شه، قبول نکرد که نکرد. از سهراب خان شاعر هم که سراغ هویتم را گرفتم. دستی به ریش خود کشید و زیرلب گفت: «دل خوش سیری چند؟» دم دکان ملت هم که نگاه کردم دیدم همه درگیر دود و گرفتار خماری اند. دیگه کی تو این وضع به فکر هویت من بود؟ پس راهم را گرفتم و رفتم. از مشدی صادق رفتگر محل هم یک سؤالی کردم. او عقیده داشت که صددرصد هویتم را گرفته اند و زندانی کرده اند و الان هم تحت شکنجه، حتی اعتراف کرده که جاسوس اسرائیل است. ولی آقای حکیم باشی مطمئن بود که یا هویتم فرار کرده و پناهندۀ یکی از کشورهای غربی شده و یا رفته دوبی پی تجارت و شاید هم همین حالا رسیده به لوس آنجلس و برای خودش یک تلویزیون راه انداخته. دیدم دارم از این حرفها دیوونه می شم ! پس به خود گفتم هویت می خواهی چه کار؟ پس بدون هویت هم می شه زندگی کرد، اگر اسمش را بگذاریم زندگی

پاینده ایران

۱۳۸۷ مهر ۱۵, دوشنبه

سرآغاز

پاينده ايران

اي آفريدگار پاك تو را پرستش ميكنم و از تو ياري ميجويم براي پايداري و سرافرازي ميهن پر افتخار خود براي پايداري سرزميني كه نحستين جايگاه شناسائي تو و گهواره زندگي مردمان برگزيده توست براي سرفرازي و پيروزي ملت بزرگوارم كه هميشه وفادار به تو و راه راستي بوده است .
نيايش ميكنم تو را تو را اي نگهدار مرز بوم ايران كهن پايدار ساز سرزمين نياكان مرا سرزميني كه نور دانش و بينش بر دنياي تاريك و سياه پاشيد . سرزميني كه خانه نياكان خويشان و دوستان من است آنها كه راه راستي و سروري برگزيدند راهي كه راه تووسروري ئي كه از آن پويندگان راه توست.
تادنيا به پاست تا زمين ميگردد تا خورشيد مي فروزد تا ستاره ها بر سينه آسمان مي درخشند ميهن بزرگ مرا پيروز و كامياب مرزهاي ميهن مرا از گزند نيروهاي اهريمني دور بدار از بلندي كوههاي مرز و بوم قفقاز تا دور افتاده ترين كرانه هاي بحرين از دامان آمو دريا تا كناره هاي دجله خروشان و كف آلود :

پروردگارا پاينده دار اين سرزمين پاك نياكان را

سوگند به تو خداي بزرگ ايران من نيز راه تو را ميپويم راه نياكان خود را راه دوستان وفادار تو را تا خون در بدن دارم تا قلب در سينه ميتپد براي پايداري و سرافرازي مرز و بوم تو و پيروزي راه راست تواي آفريدگار بزرگ ميكوشم ميهن پر افتخار من گهواره فرهنگ ابدي توست. براي بزرگي و استواري اين سرزمين ميكوشم تا جهان تيره وخاموش نگردد .
يكتا كردگار توانا مي دانم فرمان تو خواست جاويد ملت من است مي دانم اگر ايران نباشد نامي از تو و آئين پيروزمند تو نخواهد بود پس من كه يكي از مردمان اين سرزمين ميباشم من كه پرورده اين خاك با فر و شكوه هستم از راه تو كه راه بزرگي و پايداري ملت من است هيچگاه روي بر نمي تابم .

پروردگارا اين است هميشه خواست من :


ايران سرافراز در جهان جهان به ايران سرافراز

پاينده ايران