۱۳۸۸ دی ۸, سه‌شنبه

هاله نور به کدامین سو میرود

صدام هنگامی که در مراسم با یک دست تفنگ وینچسترش را در دست میگرفت و با غرور تیر هوائی شلیک میکرد هیچ گاه اندیشه آن روزی را نیز به مخیله اش راه نمیداد که از ترس مرگ در سوراخ موشی ماهها سر کند که نیروهای اعتلاف دستشان به او نرسد . او خود را مالک بی چون و چرای جان و مال مردمانی میدانست که دست خداوندگار به او سپرده بود تا هر گونه که میل دارن با آنان رفتار نماید .
نظامهای توتالیتر همگی بدین گونه اند . بجای گردن نهادن بر رای مردم خواست خود را برتر از خواست مردم میپندارند و از آن بدتر نظامهای توتالیتری هستند که خود را با خداوندگار هستی پیوند زده و تقدس مذهبی نیز برای خود قائل میشوند . برای اینان نه قتل هزاران نفر در یک روز ارزشی دارد نه نابودی کل ذخایر کشوری که دارند بر آن حکومت میکنند .
اینان فقط میخواهند به امیال شیطانی خود که به نام خدا به مردم می باورانند جامه عمل بپوشانند . در این جوامع فردی خود را فرستاده او میپندارد و بر صدر امور تکیه میکند . مابقی افراد برای این که عبودیت خود را به او اثبات نمایند خود را چون غلام حلقه به گوشی میپندارند که بایستی اوامر او را بی چون و چرا اطاعت نمایند تا مقرب درگاه او گردند . در این میان عواطف انسانی نه تنها کوچکترین ارزشی ندارند بلکه سد راهی میشوند در راه رسیدن به مقامات والاتر . در این ممالک مستبد اعظم میخواهد که همه گوش به فرمانش باشند به همین دلیل تمامی گماشتگان کشور را از بالاترین رده ها تا پائین ترین درجات را از افراد رزل و دون پایه بر میگزیند تا همه بی چون و چرا مطیعش باشند . او از گماردن اشخاص با شخصیت واهمه دارد چون میترسد که ظلم های بی حد و حسابش را تاب و توان نیاورده و روزی بر علیه او به پا خیزند و دودمانش را بر باد دهند پس باید کسانی را برگزید که با تکه استخوانی که جلویشان انداخته میشود بر روی هم وطنانشان اسلحه بکشند و آنان را به خاک و خون بغلطانند برای اینان فقط وصال به آن حلقه نور اعظم اهمیت دارد و مردمان در چشم آنها چیزی جز خس و خاشاک بی مقدار چیزی نیستند .میتوان آنها را همچون رمه ای به هر سو کشانید و یا به مسلخ برد . مالک همه چیز خداست و اوست که نماینده ای بر روی زمین نهاده و اطاعت از او بی چون و چرا واجب است .
حاکمان بلا منازع نظامهای تمامیت خواه که همچون حبابهائی بر روی آب خود را در حال ترکیدن دیده و گاوهایی را که هر ساعت یک رطل شیر میدادند در حال چموشی میبینند چاره ای ندارند که به حربه های مختلف عمر حبابشان را قدری افزونتر کنند . این حربه ها ممکن است از اشک تمساح ریختن شروع شده و در نهایت به انداختن تمامی تقصیرها به گردن این و آن و خود را مبری از هر اشتباهی نشان دادن ختم گردد. در این نظامها تنها چیزی که ارزشی ندارد شرافت است که آنان را ذره ای بهره از آن نیست . در این میان فقط بقای رهبر مهم است و هیچ . جان همه فدای او میگردد تا او سرمست از باده غرور نعره های مستانه سر دهد .و به زمین و زمان فخر بفروشد . و آنقدر جلو میرود که او خود نیز باور میکند که نظام قانون مند این جهان فقط بخاطر او بر پا شده است و اوست که میتواند حق زندگی را به یک فرد ببخشد و یا بگیرد . ودر این میان سرنوشت هاله نور نمیتواند چیزی بهتر از سرنوشت پزشک احمدی و یا حسنعلی منصور باشد.

پاینده ایران

هیچ نظری موجود نیست: