۱۳۸۸ مرداد ۲۴, شنبه

جایگاه رامش در ایران زمین

ای اهورا مزدا بشود در زمره کسانی باشیم که جهان را بسوی آبادانی و مردمان را بسوی شادکامی رهنمون سازیم . در هر کجای نیایشهای باستانی که نظری افکنیم سخن سخن شادی است و جشن و سرور . بزرگ است اهورامزدا که آن
آسمان را آفرید که این زمین را آفرید که برای مردمان شادکامی را آفرید . هیچ کجای کتیبه ای باستانی را مشاهده نمیکنی که در آن ازغم سخن رفته باشد مردم این سرزمین همه سال را خوش بودند و به جشن و شادکامی روزگار را سپری میساختند . گوئی هیچ غمی در این جهان خاکی نداشتند و تنها دغدغه شان رامش بود و می و مطرب و باده نوشی . از نوروز که نیک بنگریم تا پایان سال که شب چهارشنبه سوری است و جشن باز آمدن روان نیاکان به منزلگه خاکیشان
هرروز سال و هر دمش نیاکانمان به بهانه ای میزدند و میسرودند و مست نعماتی میشدند که ایزد بر آنها هدیه نموده
است. وقت سحر است خیز ای مایه ناز -نرم نرمک باده خورو چنگ نواز -کانها که بجایند نپایند بسی - وآنها که شدند کس نمیآید باز . شاعران و نویسندگان این مرز پر گهر نیز در جای جای سخنانشان مردم را تشویق به رامش و

خوشگذرانی میکردند. گوئی رازی آسمانی را یافته اند و وظیفه دارند این کلام را به هر وسیله ای که میتوانند به گوش

مریدانشان برسانند . راستی که آنان رازی را یافته بودند و میدانستند که در این سرای سپنج چیزی جز شادکامی و بهره
مندی از لذات دنیوی باقی همه هیچ است و فانی. رازی که در پی حمله تازیان به خاک اهورائی ایرانمان به بوته فراموشی

سپرده شدو جای آن همه شور و نشاط و عشق را غم گرفت و شیون و گریه وزاری .که باید گر نیک مینگریدیم زاری
میکردیم بر کشتار پدرانمان و به بردگی فروختن کودکانمان و به کنیزی سپرده شدن مادرانمان . تاریخی که گر بنگریم سالیان از آن حمله دد منشانه میگذرد ولی این مدت در گذر ایام تاریخ پر افتخار کشورمان ثانیه ای بیش نیست ثانیه ای
به فاصله یک پلک بر هم زدن . مردمان از خود و شادی بیگانه شدند و مادرانشان را که مورد تجاوز قرار گرفته بودند

از یاد بردند و کودکانشان را که آنقدر گردن زده شده بودند تا قسم یک تازی که میخواست در مقابل خدای خویش شرمگین

شکستن عهدش نباشد اجرا شود تا با خون کودکانمان آسیابی را بچرخاند و با آن آرد بسازد و نان بپزد اجرا شود .کم
کم فراموشمان شد استوره هایمان که برایمان جانفشانی کرده بودند تا ذره ای از خاک هورائیمان به چنگال دشمنان نیافتد .
کیست که بداند خاطره ای از یوتاپ ها -آرتمیس ها - کورش ها - داریوشها ودیگر استوره گانی که برای هر کدامشان
باید کتابها نوشت و فیلمها ساخت . رفتیم و آویختیم به تازیان پست فطرت و از آنان برای خودمان استوره ساختیم و
پرستششان کردیم و برایشان سینه درانی نمودیم . وای بر ما . وای بر ما اگر اکنون پدرانمان سر از گور برآرند و فرزندانشان را در این حال بنگرند . آیا آن هنگام شرمگین آنان نخواهیم بود ؟ چه جوابی داریم به آنان بدهیم ؟ جز هیچ
. تاریخ ایران از این فراز و نشیب ها بسیار در یاد دارد و همچون ققنوس هر باره پر افتخارتر از پیش سر از زیر

خاکستر بدر آورده و شکوه گذشته اش را باز یافته است . چه اهمیتی دارد که دشمنان به ناچیز نعمات خدادادیمان دل خوش کرده و آنان را به یغما میبرند . ایران ما ثروتهائی را دارد که اهریمن را بدان دسترسی نیست . ثروتهائی که
هر کدامشان به اندازه کل نعمات خدادادی قدر و بها دارند . این در و گوهر های سرزمینمان چیزی نیست جز نابغه هائی

که استعمارگران برای به چنگ آوردنشان سرو دست میشکنند و هیچ کدام این در و گوهرهایمان حاضرند جان بدهند ولی در مقابل اهریمن سر فرو نیاورند . کم نیستند ایرانیان وطن پرستی که در داخل کشور به خرد گرائی رسیده اند اینان نیز

سهم به سزائی در آینده کشورمان دارند . هر فردی که به خرد گرائی رسیده باشد همچون ستاره ایست که ذره ای از
این شب تاریک را روشنائی میبخشد . و آن هنگام که تعداد ستارگان آن اندازه زیاد شد که تاریکی ظلمانی شب را همچون روز به سپیدی گرانید دیگر ضحاک را توان ماندن نخواهد بود و آن هنگام خواهد بود که ستارگان او را در دل دماوند
به بند خواهند کشید تا درس عبرتی باشد برای آنان که جز به فروش وطن عزیزتر از جانمان دل خوش نمیدارند . به امید آن روز
پاینده ایران

هیچ نظری موجود نیست: